گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زمانه شکل دیگر گشت و رفت آن مهربانی‌ها

همه خونابه حسرت شدست آن دوستگانی‌ها

عزیزانی که از صبحت گران‌تر بوده‌اند از جان

چو بر دل‌ها گران گشتند بردند آن گرانی‌ها

نشان همدمان جایی نمی‌بینم، چه شد آری

زمانه محو کرد از سر دگر ره آن گرانی‌ها

کنون در کنج مهمان زمینند آنکه دیدستی

پری‌رویان زیور کرده را در میهمانی‌ها

چو مشک ما همه کافور شد از سردی عالم

جوانان را ز ما دل سرد شد کو آن جوانی‌ها

وگر سوزیم در عالم کسی دلسوز ما نبود

ز بس کز مهربانان رفت سوز مهربانی‌ها

مخند، ای کامران عشق، بر تلخی عیش من

که من هم داشتم اندازه خود کامرانی‌ها

کسی کامروز در شادیست فردا بینیش در غم

نوید ماتم غم دان نوا و شادمانی‌ها

به نقد خوشدلی مفروش ده روز حیات خود

که خواهد رایگان رفتن متاع کامرانی‌ها

غم آرد یاد شادی‌های رفته در دل خسرو

چو یاد تندرستی و زمان شادمانی‌ها

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جامی

نات سلمی و لکن لاخ برق من مغانیها

بلی منزلگه مقصود را باشد نشانی‌ها

نسیم کوی او بخشد دل امیدواران را

امید کامگاری‌ها نوید شادمانی‌ها

کجا شد آن ز روی او شبم را روشنایی‌ها

[...]

امیرعلیشیر نوایی

زهی از جام عشقت بی‌خودان را دوستگانی‌ها

وزان رطل گران افسردگان را سرگرانی‌ها

نشانت یافت هر کو بی‌نشان شد هست ازان آتش

به هرسو داغ‌هایت بی‌نشانان را نشانی‌ها

به صحرای غمت آواره و بی‌خان‌ومان گشتم

[...]

فیاض لاهیجی

کجا شد آن نمک‌پاشی به زخم از همزبانی‌ها

نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانی‌ها

کنون گر صد ادا از غیر می‌بینی نمی‌فهمی

چه شد آن خرده‌بینی‌های ناز و نکته‌دانی‌ها

به جادویی خراج بابل از هاروت می‌گیرم

[...]

واعظ قزوینی

به پیری آنچنان گردیده‌ام از ناتوانی‌ها

که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانی‌ها

گداز آتش هجران او جایی که زور آرد

توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانی‌ها

ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن

[...]

جویای تبریزی

نمی‌دانم چرا با من به حکم بدگمانی‌ها

چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانی‌ها

به قدر طاقت عاشق بود بی‌رحمی خوبان

کشم شمشیر جورش را به سنگ از سخت‌جانی‌ها

بهاران را از آن رو دوست می‌دارم که این موسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه