دل ز مهر دیگران برداشتی
در دل ما مهر دیگر کاشتی
در چه افکندی دلم را زان ذقن
از جفا مویی فرو نگذاشتی
شمع رخ کردی نهان از آه من
آه من باد هوا انگاشتی
طعن خودرایی زدی بر عاشقان
عاشقان را همچو خود پنداشتی
خوش شد از جنگ تو وقت من مگر
گیرمت در بر به وقت آشتی
نوبت شاهی زدی در ملک حسن
ز آتش دلها علم افراشتی
جامی آخر کشته تیغش شدی
سر در آن کردی که در سر داشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پای او افراشتند اینجا چنانک
تو براز کون راژها افراشتی
دانهٔ لطف معانی داشتی
در میان جان آدم کاشتی
پیش ازینم خوشترک میداشتی
تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی
باز بر خاکم چرا میافگنی؟
چون ز خاک افتاده را برداشتی
من هنوز از عشق جانی میکنم
[...]
خاک امین و هر چه در وی کاشتی
بیخیانت جنس آن برداشتی
محنتم آسوده کی بگذاشتی
قسمتم مهلت ندادی چاشتی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.