ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی
در گردن جان هر خم زلف تو طنابی
تو تاب نظر ناری و من طاقت دیدار
ای کاش ببندی به رخ خویش نقابی
ای از پس عمری بر ما آمده تا چند
خاموش نشینی نه سوالی نه جوابی
ذوقی ندهد عشق اگر جانب عاشق
نبود گله ای وز طرف دوست عتابی
خواهم به سر کوی تو ز آب مژه خون خورد
تا هست درین شهر نصیبم دمی آبی
گیرم نگشایی نظر مهر به سویم
کم زانکه نگاهی بکنی بهر ثوابی
جامی که به تحصیل فنون عمر به سر برد
بی حاشیه شوق تو نگذاشت کتابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبا بودن معشوق است. شاعر به معشوق خود خطاب میکند و از زیبایی و جذابیت او سخن میگوید. او از احساساتش در برابر معشوق مینالد و از کمبود ارتباط و تفاهم با او گله میکند. شاعر آرزو دارد که معشوق به او نگاهی بیندازد و همزمان در تلاش است که احساسات عمیق خود را بیان کند. در نهایت، او به عشق خود ادامه میدهد و حتی در شرایط سخت تلاش میکند تا به معشوق نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: ای که زیباییات از گل سنبل نیز بیشتر است، در گردنت نقابی از زیبایی آویختهای، و هر گیسوی تو مانند طنابی است که جان مرا به خود میکشد.
هوش مصنوعی: مهارت تو در جذب نگاه دیگران بسیار بالاست، و من از دیدن تو احساس ناتوانی میکنم. کاش که پوششی به چهرهات بزنی و خودت را پنهان کنی.
هوش مصنوعی: ای کسی که بعد از سالها به ما رو آوردهای، تا کی سکوت کنی؟ نه چیزی میپرسی و نه پاسخی میدهی.
هوش مصنوعی: اگر عشق برای عاشق لذتی نداشته باشد، نه تنها باعث ناراحتی نمیشود، بلکه از طرف دوست هم عتاب و سرزنش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: میخواهم به خاطر عشق تو آنقدر گریه کنم که از چشمانم خون بریزد، تا شاید در این شهر برای یک لحظه هم شده، فرصتی به من برسد تا آرامش و آبی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر تو بر روی من نظر نکنی، مهم نیست، چرا که فقط یک نگاه تو برای من به اندازهی پاداش و ثواب است.
هوش مصنوعی: جامی که برای فراگیری مهارتها و علمها، زمان خود را صرف کرده، به قدری در این مسیر غرق بوده است که هیچگاه جز شوق تو به چیزی دیگر فکر نکرده و نتوانسته کتابی در مورد آن بنویسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی
ما را و جهان را تو در این خانه نیابی
چون کوه احد آب شد از شرم عقیقت
چه نادره گر آب شود مردم آبی
از عقل دو صدپر دو سه پر بیش نماندهست
[...]
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی
از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین
گر باز کنند از شکن زلف تو تابی
بر دیده صاحب نظران خواب ببستی
[...]
ای روضه ی رضوان ز سر کوی تو بابی
وی چشمه ی کوثر ز لب لعل تو آبی
شبهاست که از حسرت روی تو نیاید
در دیده ی بیدار من دلشده خوابی
مرغ دلم افتاد بدام سر زلفت
[...]
در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی
کردیم سوال و نشنیدیم جوابی
خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را
جز دیده که ما را مددی کرد به آبی
من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست
[...]
عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی
می نوش که خوشتر ز سراب است شرابی
هست از قلم صنع خدا بهر تأمل
خط بر خد ساقی به سوی بنده کتابی
از چنگ مده هشت بهشتی که نهفته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.