ساقی بیا که دارد اکنون به کف پیاله
بر طرف باغ نرگس بر روی دشت لاله
از جام لاله میگون گشته ست غنچه را لب
یا خود به زخم دندان در خون گرفته ژاله
هر دم ز دفتر گل خواند به باغ بلبل
حرفی که شرح دادن نتوان به صد رساله
با دختر رز از سر، بستیم تازه عقدی
محصول عقل و دانش کردیم در قباله
نی من به خود فتادم در کوی عشق و مستی
از قسمت ازل شد این دولتم حواله
مه می کند تنزل بعد از چهارده لیک
هر لحظه در ترقی ست آن ماه هژده ساله
عالی ست قصر عشرت آن شاه عاشقان را
جامی بلندتر کن آهنگ آه و ناله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ساقی دعوت میکند که از پیاله شراب بیاورد و به زیباییهای باغ نرگس و دشت لاله اشاره میکند. غنچه به خاطر شراب لاله سرخ شده و بلبل در باغ از زیباییها میخواند. شاعر از عشق و مستی صحبت میکند و نشان از پیوندی جدید با دختر رز دارد. او از حکمت و دانش به عنوان محصول این عشق یاد میکند و به نیکبختی که از مقدر ازلیاش به دست آمده، اشاره میکند. همچنین، به زیبایی ماه و قصر عاشقان اشاره کرده و از ساقی میخواهد که جامی بلندتر بیاورد تا حسرت و نالههای عاشقانه را بیشتر کند.
هوش مصنوعی: بیا ساقی، که اکنون در دستانم پیالهای هست و در کنار باغ نرگس و در روی دشت لالهای زیبا ایستادهام.
هوش مصنوعی: غنچهای که در دلش رنگ و بوی گل لاله را دارد، از شدت درد یا به خاطر زخم دندانی، از لبهایش خون و شبنم جاری شده است.
هوش مصنوعی: بلبل هر لحظه در باغ گلها از کتاب گلها میخواند، ولی آنچه که او میگوید آنچنان عمیق و زیباست که نمیتوان آن را حتی با صد رساله شرح داد.
هوش مصنوعی: داستان تازهای را با دختر زیبای گل آغاز کردیم و پیمانی بستیم که از تفکر و آگاهی ما نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق و شیدایی به خودم آمدهام و این نعمت و فرخندگی که نصیبم شده، از ابتدا مقدر و مقدس بوده است.
هوش مصنوعی: ماه بعد از چهارده روز به تدریج کم میشود، ولی ماه هجده ساله هر لحظه در حال پیشرفت و صعود است.
هوش مصنوعی: قصر خوشی و لذت آن پادشاه عاشقان بینظیر است. نوشیدنی را بیشتر کن و به آهنگ ناله و غم بپرداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
بی خواب و بیقرارم چون بر گلت کلاله
خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان
تا برنهی لبم را بر لبت چون پیاله
تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم
[...]
از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله
آن دلبرم درآمد در کف یکی پیاله
افکند در سر من آنچ از سرم برآرد
نو کرد عشق ما را باده هزارساله
میگشت دین و کیشم من مست وقت خویشم
[...]
ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله
خون کرده ناف آهو در تبّت از کُلاله
ای پرتوِ تجلی یعنی صفات پاکی
در سینه ی تو پیدا چون باده در پیاله
نادر بود در انسان جسمی بدین شریفی
[...]
دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله
گل را قبول کم شد زان روی همچو لاله
بس غصه داد و رنجم،زان منزل سپنجم
ماه چهارده شب، حور دو هفت ساله
زان زلف همچو زندان، تابنده در دندان
[...]
گر نیست جام گلگون، خوش نیست دور لاله
بی می چه نشأئه خیزد؟ از دیدن پیاله
من نوح روزگارم، از گریه غرق توفان
کو همدمی که گویم درد هزار ساله؟
تا کی بناز و شوخی لب را گزی بدندان؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.