گنجور

 
اوحدی

دل جفت درد و غم شد زان دیلمی کلاله

گل را قبول کم شد زان روی همچو لاله

بس غصه داد و رنجم،زان منزل سپنجم

ماه چهارده شب، حور دو هفت ساله

زان زلف همچو زندان، تابنده در دندان

همچون ز شب ثریا، یا خود ز میغ ژاله

ماهی که می‌سرایم در شوقش این غزلها

چشم غزال دارد، رخسارهٔ غزاله

گر حجت غلامی خواهد ز من لب او

جز روی او نیاید شاهد درین قباله

از نامهٔ فراقش عاجز شدم، چو دیدم

زیرا نکرده بودم بحثی در آن رساله

با مهر چرخ دی گفت: این بت‌تر است مانا

گفتا: منش رقیبم وین بت مرا سلاله

ای مدعی، کزان لب خواهی علاج کردن

هر درد را که داری می‌کن به من حواله

خواهی که زین چه هستم دیوانه‌تر نگردم

بر یاد آن پری رخ پر کن یکی پیاله

آن رنگ داده ناخن تا بر رگ دل آمد

چون چنگ نیست یک دم خالی ز آه و ناله

چون بوسه خواهم از وی گیرد لبش به دندان

تا اوحدی نبیند بی‌استخوان نواله

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله

بی خواب و بی‌قرارم چون بر گلت کلاله

خدمت کنم به پیشت همچون صراحی از جان

تا برنهی لبم را بر لبت چون پیاله

تا روز ژاله بارد از چشم همچو رودم

[...]

مولانا

از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله

آن دلبرم درآمد در کف یکی پیاله

افکند در سر من آنچ از سرم برآرد

نو کرد عشق ما را باده هزارساله

می‌گشت دین و کیشم من مست وقت خویشم

[...]

حکیم نزاری

ای رشک برده در باغ از عارض تو لاله

خون کرده ناف آهو در تبّت از کُلاله

ای پرتوِ تجلی یعنی صفات پاکی

در سینه ی تو پیدا چون باده در پیاله

نادر بود در انسان جسمی بدین شریفی

[...]

جامی

ساقی بیا که دارد اکنون به کف پیاله

بر طرف باغ نرگس بر روی دشت لاله

از جام لاله میگون گشته ست غنچه را لب

یا خود به زخم دندان در خون گرفته ژاله

هر دم ز دفتر گل خواند به باغ بلبل

[...]

هلالی جغتایی

گر نیست جام گلگون، خوش نیست دور لاله

بی می چه نشأئه خیزد؟ از دیدن پیاله

من نوح روزگارم، از گریه غرق توفان

کو همدمی که گویم درد هزار ساله؟

تا کی بناز و شوخی لب را گزی بدندان؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه