زهی رویت ز هر رویی نموده
به جز روی تو خود رویی نبوده
نموده روی خویش از حسن خوبان
دل عشاق بی سامان ربوده
فروغ روی تو عالم بگیرد
ز زلفت گر شود تاری گشوده
نداند سر عشقت کس به از تو
که هم خود گفته ای هم خود شنوده
اگر ماند همه اعیان عالم
به خلوتخانه وحدت غنوده
وگر نقش همه ذرات عالم
شود ز آیینه هستی نموده
نگردد قدس ذات لایزالت
ازان یک کاسته زین یک فزوده
ثنای ذات تو جامی چه داند
چه گوید ناستوده از ستوده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به گِردَش زندهپیلانِ سُتوده.
به پَرخاش و دلیری، آزموده.
تو گنجی سر به مُهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده
ز صنعش آدم از گِل رخ نموده
زوَی هر لحظه صد پاسخ شنوده
به عزت نازنین ملک بوده
بدو نیک جهان نا آزموده
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.