ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون
وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون
ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم »
نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »
خامه ابداع را چون الف قامتت
نامده یک حرف خوش بر ورق کاف و نون
کس حرکت با سکون جمع ندیده ست ازان
با حرکات خوشت رفت ز جانم سکون
کوهکن از بیستون ساخت به صنعت ز سنگ
من شدم ای سنگدل کوه بلا را ستون
حاصل بی حاصلان چیست جدا از درت
جانی و صد گونه درد چشمی و صد قطره خون
در ز صدف دور ماند شهر گهر از کان جدا
حسرت لعلت نرفت از دل جامی برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای معشوق و تأثیر عمیق او بر دل و جان عاشق میپردازد. شاعر با بیان احساسات خود، به ابرو و قد معشوق اشاره میکند و میگوید که زیبایی او مانند خورشید درخشان است. او از سختیهایی که در عشق متحمل میشود، سخن میگوید و تأکید میکند که به عشق معشوق، ارزش و معنایی غیرقابل مقایسه میدهد. در نهایت، شاعر حسرت دوری از معشوق و دردهایی که به خاطر عشق تحمل میکند، را بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای بُرِقع زیبای تو، هر لحظه عشق ما نسبت به تو بیشتر میشود. چهرهات همچون خورشید درخشان است و ما برای تو احترام قائلیم و به تو ارادت داریم.
هوش مصنوعی: چشم و قد زیبای تو، چهرهای شگفتانگیز است که بر روی کاغذ به خطی دلنشین نگارش یافته و به زیبایی آنچه را که دیگران مینویسند، نمایان میکند.
هوش مصنوعی: خامه خلاقیت تو به اندازه قامت الف نیست که یک حرف زیبا بر روی کاغذ بنویسند.
هوش مصنوعی: هیچکس هیچگاه ندیده که سکون و آرامش با هم حرکتی را ایجاد کنند. اما از آنجا که با حرکات زیبا و دلپذیر تو، روح من به آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: کوهکن با هنر خود از کوه بیستون تودهای از سنگ درست کرده است. من هم با وجود اینکه سنگدل هستم، به عنوان ستونی برای تحمل سختیها و مشکلات تبدیل شدم.
هوش مصنوعی: نتیجه کسانی که به دنبال بدون هدف میگردند، چه سودی دارد؟ جز اینکه از درگاه تو، جان و دل خود را دادهاند و دردهای فراوانی را متحمل شدهاند و قطرههای خونشان را نثار کردهاند.
هوش مصنوعی: شهر گوهری که در صدف قرار دارد، از معدن دور افتاده است و حسرت زیبایی تو هیچگاه از دل من نمیرود، مانند جامی که خالی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد
فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
زود شود این شگفت از بر ما ناپدید
روزه شد و عید باز از پسش آمد کنون
آن شه با علم و حلم آن شه با عدل و داد
[...]
ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون
خیره عشقت چو من این فلک سرنگون
میدر و میدوز تو میبر و میسوز تو
خون کن و میشوی تو خون دلم را به خون
چونک ز تو خاستهست هر کژ تو راست است
[...]
طوطی کرده ببر جامه زنگارگون
ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون
گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون
گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون
صبح عیان گشت باز خلق بخواب اندرون
سر ز خمار شراب برده بجیب سکون
مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون
از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون
شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون
قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون
باده فراز آورید فانکم قادرون
عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.