گنجور

 
جامی

ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون

وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون

ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم »

نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »

خامه ابداع را چون الف قامتت

نامده یک حرف خوش بر ورق کاف و نون

کس حرکت با سکون جمع ندیده ست ازان

با حرکات خوشت رفت ز جانم سکون

کوهکن از بیستون ساخت به صنعت ز سنگ

من شدم ای سنگدل کوه بلا را ستون

حاصل بی حاصلان چیست جدا از درت

جانی و صد گونه درد چشمی و صد قطره خون

در ز صدف دور ماند شهر گهر از کان جدا

حسرت لعلت نرفت از دل جامی برون

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد

فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون

زود شود این شگفت از بر ما ناپدید

روزه شد و عید باز از پسش آمد کنون

آن شه با علم و حلم آن شه با عدل و داد

[...]

مولانا

ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون

خیره عشقت چو من این فلک سرنگون

می‌در و می‌دوز تو می‌بر و می‌سوز تو

خون کن و می‌شوی تو خون دلم را به خون

چونک ز تو خاسته‌ست هر کژ تو راست است

[...]

جیحون یزدی

طوطی کرده ببر جامه زنگارگون

ساخته منقار خویش رنگ بشنگرف و خون

گاهی گوید سخن چو مردمی ذوفنون

گاه سراید سرود چو مطربی پرفسون

صفای اصفهانی

صبح عیان گشت باز خلق بخواب اندرون

سر ز خمار شراب برده بجیب سکون

مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون

از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون

حاجب شیرازی

شد صبح وصل روشن یا ایهاالنائمون

قومو وقت الصباح یا معشرالمؤمنون

باده فراز آورید فانکم قادرون

عیان شد از جیب غیب ماکانو یوعدون

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حاجب شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه