گنجور

 
جامی

زد به رفتار خوش قدت ره ما

رفع الله قدره ابدا

تو همایی و نیست ظل همای

جز دو زلف تو دام ظلهما

گر کند غنچه با تو دعوی لطف

بر دهانش زند نسیم صبا

دیده هر دیده ام جدا دردی

تا ز روی تو مانده اند جدا

تو بلای خدایی و خلقی

به دعا خواهد این بلا ز خدا

آینه از تو رخ نمی تابد

به تو دارند روی اهل صفا

هر که درهای نظم جامی دید

گفت لله در ناظمها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

نیگلون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

[...]

مسعود سعد سلمان

دوش در روی گنبد خضرا

مانده بود این دو چشم من عمدا

لون انفاس داشت پشت زمین

رنگ زنگار داشت روی هوا

کلبه ای بود پر ز در یتیم

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

بادبان برکشید باد صبا

معتدل گشت باز طبع هوا

خاک دیبا شدست پر صورت

جانور گشته صورت دیبا

شاخ چون کرم پیله گوهر خویش

[...]

سوزنی سمرقندی

نور دین نور عین مهر و وفا

آفریده شده ز لطف خدا

هر که از مهر و از وفا زاید

زو نیاید بعمر جور و جفا

نور دین را هر آینه نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه