گنجور

 
جامی

شرف کعبه بود کوی تو را

زاده الله تعالی شرفا

زایر کوی تو از کعبه گذشت

سرو کوی تو کجا کعبه کجا

سر من غرقه به خون افتاده ست

تا ز تیغ تو فتاده است جدا

بی تو بر جان دگرم باقی نیست

جان اگر رفت تو را باد بقا

ساخت همچون مه نو ناشده پیر

میل ابروی توام پشت دوتا

هر کجا درد دوا نیز بود

چون تو بی درد فتادی چه دوا

داشت در بیت حزن جامی جای

جائه منک بشیر فنجا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

من رسیدم به لب جوی وفا

دیدم آن جا صنمی روح فزا

سپه او همه خورشید‌پرست

همچو خورشید همه بی‌سر و پا

بشنو از آیت قرآن مجید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما شد به نور او بینا

نظری کن به نور او در ما

آب این چشمه می رود هر سو

لاجرم سو به سو بُود دریا

غرق بحریم و آب می‌جوئیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
شیخ بهایی

خود میدانی که اهل مجلس کوراند

ای شمع چه هرزه میگذاری خود را؟

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه