هر شب به پاسبان تو جان در میان نهم
آنگه رخ نیاز بر آن آستان نهم
گفتی رخم ببین و به جان منتم بکش
فرمان برم به دیده و منت به جهان نهم
پای مرا به قید وفا استوار کن
زان پیش کز جفای تو سر در جهان نهم
شبها ز شوق روی تو با چشم اشکبار
بنشینم و نظر به مه آسمان نهم
هر غم که یابم از تو نهان سازمش به دل
وانگه بر او ز داغ تو مهر و نشان نهم
مپسند کز تو صید بود بهره مند و من
محروم وار چشم به تیر و کمان نهم
جامی ز شیخ صومعه نگشود سر عشق
آن به که رو به خدمت پیر مغان نهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کو محرمی که قصه تو در میان نهم
گوش سخن بگیرم و در یک کران نهم
صد، به نیوش وصل بیک رمز سر بمُهر
از دست دل برآرم و در دست جان نهم
یک ره، اجازت کرمم ده ز بندگی
[...]
هر شب بدل حکایت خود در میان نهم
دل را ز سوز عشق تو داغ نهان نهم
روزم چو راه نیست در آن کوی، هر شبی
آیم رخ نیاز بر آن آستان نهم
نه قوتی که آیم از این ورطه بر کنار
[...]
خواهم که با تو قصه خود در میان نهم
چون بینمت ز شوق گره بر زبان نهم
بر لوح جان نماند گمان و خیال و وهم
از بس که داغ درد تو بر لوح جان نهم
دارم هوای آنکه شوم خاک پای تو
[...]
کاری مکن که رو به در آسمان نهم
هر تیر ناله ای که بود در کمان نهم
کاری مکن که پا کشم از آستان تو
داغ صبوریی که ندارم به جان نهم
کاری مکن که بدعت وارستگی ز عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.