خوش آنکه تو شب خواب کنی من بنشینم
تا روز چراغی بنهم روی تو بینم
باشد به کمان خانه ابروی توام چشم
چشمان تو ناکرده ز هر گوشه کمینم
گاهی به تصور ز لبت بوسه ربایم
گاهی به تخیل ز خطت غالیه چینم
پوییدن راه تو به سر گر دهدم دست
از شادی آن پای نیاید به زمینم
با باد صبا بعد سجودت نکنم روی
ترسم که برد خاک درت را ز جبینم
خواهم من دلداده خود از مهر تو جان داد
هر دم چه کشی خنجر بی داد به کینم
جامی مخور اندوه که جز مهر بتان نیست
دین تو که من از دو جهان شاد بدینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
[...]
درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم
با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
چشم همه آفاق به دیدار تو بینند
تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم
تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست
[...]
من دشمن دین نیستم، اینگونه نبینم
من حامی دینم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.