درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم
با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
چشم همه آفاق به دیدار تو بینند
تا پردهٔ ز رخ برنکنی هیچ نبینم
تحصیل تو مقدور و من آسوده روا نیست
از خرمن اقبال چرا خوشه نچینم؟
اندیشهٔ مستوری و دین داشتنم بود
سودای تو نگذاشت که مستور نشینم
از گنج وصالت به سعادت برسد زود
گر خاتم لعل تو شود ملک نگینم
تا ماه تشبه به رخت کرد ز خوبی
با ماه به پیکارم و با مهر به کینم
گر نور تو در خلق نبینم ز دو گیتی
هم گوش فروبندم و هم گوشه نشینم
پایی به کرم بررخ من نیز همی نه
کندر سر کویت نه کم از خاک زمینم
چون اوحدی از وصل به شاهی برسم زود
گر خاتم لعل توشود ملک یمینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از درد و عشق گوینده سخن میگوید. او از شدت عشق به محبوبش، دنیا و دین را نادیده میگیرد و به دنبال دیدار اوست. چشمها منتظر دیدار محبوب هستند و او معتقد است که بدون دیدارش هیچ چیزی را نمیبیند. گوینده احساس میکند که با وجود تلاش برای رسیدن به محبوب، همیشه ناتوان است و نمیتواند از برکت وجود او بهرهمند شود. او همچنین بیان میکند که عشقش مانع از پنهان شدنش شده و نمیتواند بدون دیدار محبوب، آرامش داشته باشد. در نهایت، او آرزوی وصال و تعلق به محبوبش را دارد و آن را راهی به سعادت میداند.
هوش مصنوعی: درد و رنج تو باعث شده که من از دنیا و مذهب فاصله بگیرم. تنها عشق توست که به من وجود میبخشد و من نه به چیزهای این دنیا وابستهام و نه به اعتقادات دینی.
هوش مصنوعی: همهچیز در هستی منتظر دیدن تو است تا زمانی که چهرهات را نمایان نکنی، من هیچ چیزی نخواهم دید.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم از دستاوردها و موفقیتهای تو بهرهمند شوم، چرا که این برای من درست نیست. پس چرا نباید از موقعیت مناسب و خوشبختی خود استفاده کنم و به دستاوردهای تو دسترسی پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: فکر پنهانی و ایمان من به تو بود، اما عشق تو اجازه نداد که در خفا بمانم.
هوش مصنوعی: اگر به زودی از گنج ارتباطت به سعادت برسم، این که داشتن انگشتری از سنگ قیمتی تو برای من مانند پادشاهی خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی که ماه به زیبایی چهرهات شباهت پیدا کرد، با ماه در رقابت هستم و با عشق به دشمنی میپردازم.
هوش مصنوعی: اگر نور وجود تو را در مردم نبینم، از هر دو دنیا کنار میکشم و به انزوا میروم.
هوش مصنوعی: پای من که بر روی زمین است، به خاطر مهرت به سمت چهرهام نمیآید، چرا که در برابر کوی تو، مقامم از خاک زمین هم کمتر است.
هوش مصنوعی: زمانی که به مقام و جایگاه باارزشی برسم، اگر حلقهای از سنگ قیمتی تو در دستم باشد، این خود نشانهای است از قدرت و سلطنت من.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
[...]
خوش آنکه تو شب خواب کنی من بنشینم
تا روز چراغی بنهم روی تو بینم
باشد به کمان خانه ابروی توام چشم
چشمان تو ناکرده ز هر گوشه کمینم
گاهی به تصور ز لبت بوسه ربایم
[...]
من دشمن دین نیستم، اینگونه نبینم
من حامی دینم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.