گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

نه صبر آنکه از خاک سر آن کوی برخیزم

نه روی آنکه بنشینم سگش را آبرو ریزم

چنان در مهر آن خورشید خو کردم به تنهایی

که گر دستم دهد از سایه خود نیز بگریزم

هوس دارم که ریزد خون من امروز تا فردا

بهانه سازم آن را دست در دامانش آویزم

علاج خویش پرسیدم طبیب عشق را روزی

ز فکر عقبی و سودای دنیی داد پرهیزم

نمی خواهم ز غیرش در جهان دیار ازان هر دم

ز سیلاب مژه چون نوح طوفانی برانگیزم

چو فرهادم ازان بر سینه باشد کوه درد و غم

کزان شیرین دهان نبود میسر غنچه پرویزم

مگویید ای نکوخواهان کزان بدخو ببر جامی

معاذالله اگر از وی ببرم با که آمیزم

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

سلمان ساوجی

من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم

به کوشش می‌کشم خود را که بر فتراکت آویزم

مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد

ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟

پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد

[...]

جهان ملک خاتون

مرا در دل همی آمد که با عشقت نیامیزم

ز دست جور تو جانا به صد فرسنگ بگریزم

ولی خیل خیال تو دو اسبه تاختن گیرد

کجا باشد مرا یارا که با هجر تو بستیزم

اگر خفتم من خاکی به خاک عشق در کویت

[...]

حسین خوارزمی

من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم

ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم

خلیل عشق دلدارم ز آتش گلشنی دارم

از آنرو جانب آتش ز صحن روضه بگریزم

بدان ساقی چو پیوستم هزاران توبه بشکستم

[...]

اهلی شیرازی

ندارم چاره یی جانا که با لعلت در آمیزم

مگر آن کز سر جان چون خط سبز تو برخیزم

پی نظاره تا باری سر از روزن برون آری

چه در پایت کشم گر هم بدامانت در آویزم

از آن تنگ شکر لعلت نبخشد ذره یی هرگز

[...]

سیدای نسفی

مرا آن به که خون خود به خاک کوی او ریزم

غباری گردم و در دامن زلفش درآویزم

به فکر آستانش هر نفس از جای برخیزم

چه سازم در سلامتخانه تسلیم نگریزم