خبر مقدم عیسی نفسی داد نسیم
که توان کرد به خاک قدمش جان تسلیم
تا شد آن ماه مسافر ز سر عشرت و ناز
ما به صد حسرت و دردیم درین شهر مقیم
یار را با من دلخسته قدیمی عهدی ست
آه اگر یار فراموش کند عهد قدیم
میل جور و ستم از خاطر آن شوخ نرفت
کی رود شیوه لطف و کرم از طبع کریم
رخ پر اشک من و خاک درت آری هست
بر سر کوی تو با خاک برابر زر و سیم
غبغبت را چه کنم وصف که در خوبی و لطف
هست با گوی زنخدان تو سیبی به دو نیم
دست بردم که کشم زلف چو شعر سیهش
گفت جامی مکش افزون قدم از حد گلیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حسرتی است که شاعر نسبت به یاری دارد که از او جدا شده است. شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره میکند و احساس درد و غم ناشی از فراق را به تصویر میکشد. او از وعدهها و عهدهای گذشته صحبت میکند و نگران فراموشی آنهاست. همچنین به طرز تلخی به زیباییهای معشوق اشاره میکند و در نهایت بخشی از اشعارش به تلاش برای نزدیک شدن به معشوق و درک غمها میپردازد. شاعر در تلاش است تا در این فراق عشق و زیبایی را ستایش کند.
هوش مصنوعی: نسیم با خبر از آمدن عیسی، به من روحی داده است که میتوانم جانم را در پای او فدای خاک قدمش کنم.
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه زیبا از کنار ما با خوشی و ناز رفت، ما با حسرت و درد در این شهر باقی ماندیم.
هوش مصنوعی: دوست من که دلشکستهام برایش یادگاری داریم. ای کاش او آن یادگار را فراموش نکند.
هوش مصنوعی: میل به ظلم و ستم از یاد آن معشوق زیبا دور نشده است، آیا ممکن است که راه و رسم مهربانی و بخشندگی از ذات نیکوئی او به دور بماند؟
هوش مصنوعی: صورت گریان من و خاک زیارتت، حقیقتاً در سر کوی تو خاک به اندازه طلا و نقره ارزش دارد.
هوش مصنوعی: چه کنم با وصف غبغب تو که در زیبایی و لطافت، شبیه به سیبی است که از وسط دو نیم شده باشد.
هوش مصنوعی: به سراغ زلف او رفتم، اما چون شعر سیاهش را دیدم، فهمیدم که نباید از حد خودم فراتر بروم و بیش از این در چهری غرق نشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.