گنجور

 
جامی

مایل به قامت تو بود طبع مستقیم

مجبول بر محبت تو فطرت سلیم

بعد از وجود جوهر فرد دهان تو

چون نفی جزو لایتجزی کند حکیم

ما را به عهد تو چه مجال سفر که شد

هر جا مسافری ست بر این آستان مقیم

در یتیم گوهر دندان توست و لب

بالای آن چو مرحمت و لطف بر یتیم

خال تو نقطه ای ست ز کلک دبیر صنعت

در برکشیده حلقه زلف تواش چو جیم

جان وقف آیت خط توست اینک آن دهان

بهر لزوم وقف به سرخی نوشته میم

تا زیر هر قدم کشدت تحفه ای جدا

جامی نشسته بر سر راهت دلی دو نیم