گنجور

 
جامی

برون آی از نقاب غنچه ای گل

که از شوق جمالت سوخت بلبل

چو گردد موعد دیدار نزدیک

نیاید دیگر از عاشق تحمل

به گشت باغ رفتم تا برآیم

دمی چون لاله خوش با ساغر مل

مرا شوق تو گریانید چندان

که شد پر خون ز اشکم دامن گل

ز بس نالیدم از فریاد مرغان

در اطراف چمن افتاد غلغل

جدا زان سرو قد و سنبل زلف

ندیدم قد سرو و زلف سنبل

چو مطرب لب ببست از نظم جامی

برآمد از صراحی بانگ قلقل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه