حق آفتاب و جهان همچو سایه است ای دل
اما رایت الی الرب کیف مد الظل
وجود سایه و خورشید فی الحقیقه یکی ست
اگرچه پیش خرد باشد این سخن مشکل
لقب نهند بلی آفتاب را سایه
چو از صرافت اشراق خود شود نازل
حکیم ضؤ دویم گفت سایه را هشدار
مباش همچو وی از مغز این سخن غافل
فروغ مهر به روی زمین بود سایه
میانشان چو شود فی المثل کسی حایل
وجود قابل شرط کمال اسمائی ست
وگرنه ذات نباشد به غیر مستکمل
قبول و فعل دو وصفند ناشی از ذاتی
که هست جمله شئون و صفات را شامل
ز روی کثرت باطن که ممکنش لقب است
بود همیشه قبول و تاثرش حاصل
ز روی وحدت ظاهر که واجبش صفت است
بود هماره در اعیان مؤثر و فاعل
خداست در دو جهان هست جاودان جامی
وما سواه خیال مزخرف باطل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ
وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ
اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ
بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ
لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی
[...]
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
[...]
ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل
جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا
ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل
اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم
[...]
ایا چراغ شهان جهان امیر اجل
بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل
بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا
ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل
بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین
[...]
خجسته بادا بر خواجه عمید اجل
خجسته عید رسول خدای عزوجل
عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم
که هم عماد جلالست و هم عمید اجل
اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.