گنجور

 
جامی

دل به زمین بوس درت شد مثل

وفقه الله لخیر العمل

زان همه شادی که به دل داشت جای

شد غم و اندوه تو نعم البدل

بوسه ای از لعل تو کردم سوال

چند تعلل بعسی و لعل

بوسه گرفتم که نه حد من است

یک دو سه دشنام بده لااقل

باد قضا طاعت چل ساله ام

پیش رخت قبل قضاء الاجل

خاص که بی خاصیت عاشقی ست

عام کالانعام بود بل اضل

جامی امید سر زلف تو داشت

گفتمش ایاک و طول الامل