شب دل سوخته آهی ز سر درد کشید
صبح بشنید همان دم نفس سرد کشید
من و جام می و شکر کرم پیر مغان
که به میخانه مرا همت آن مرد کشید
دارم از دوست غباری که چو من گرد شدم
در ره او ز چه رو دامن ازین درد کشید
ماه در خط شود از رشک تو زینسان که رخت
گرد خورشید خط غالیه پرورد کشید
روز بازار رخ خوب تو چون دید فلک
رقم حسن چرا بر مه شبگرد کشید
مژه خواهد که کند قصه هجران تحریر
کین همه جدول خونین به رخ زرد کشید
جامیا دل به غم و درد نه اندر ره عشق
که نشد مرد ره آن کس که نه این درد کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.