کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را
وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را
شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست
مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را
ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم
حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را
خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به
دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را
پار گفت آن مه برایم با تو خوش سال دگر
شد چنان امسال کاندر خواب جویم پار را
بهر خود نام سگ آن در نخواهم عاریت
چون پسندم بر شعار دولتش این عار را
سر به بالین جدایی دید جامی را طبیب
گفت جز مردن علاجی نیست این بیمار را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره غم و درد عشق و جدایی است. شاعر به دنبال پیغامی از یار است و از یادآوری آن که فراموش شده، رنج میبرد. دل او زخمخورده و نیاز به مرهمی دارد که دردهایش را تسکین دهد. او از اشکهایش و ناشایست بودنش برای دیدار محبوبش صحبت میکند و در عذاب هجرانش گاهی به خوابهای شیرین و یادهای گذشته میاندیشد. در نهایت، به این نتیجه میرسد که جز مرگ، درمانی برای دردهایش وجود ندارد. این شعر بیانگر دلتنگی و ناامیدی ناشی از عشق ناکام است.
هوش مصنوعی: کیست که از میان عاشقان خبری به یار برساند و خاطر فراموشان را از آن کسی که فراموشش کردند، زنده کند؟
هوش مصنوعی: دل من از درد جدایی آزرده و رنجور است. کجاست دارویی که بتواند دل را آرام کند و این آلام را از بین ببرد؟
هوش مصنوعی: از اشکهای خونین کسانی که سرخرو هستند، باعث میشود که در برابر مردم حق را ادا کنم. حال چگونه میتوانم این چشمان پر از خون را به آنها نشان دهم؟
هوش مصنوعی: من از عشق و جدایی او به شدت گریه میکنم، زیرا او که در خون غوطهور است، شایسته دیدار و ملاقات نیست.
هوش مصنوعی: او گفت: سال گذشته برای من با تو خوش گذشت، امسال هم باید مانند همان سال باشد، چون در خواب حتی یاد تو را هم میجویم.
هوش مصنوعی: من به خاطر خودم حاضر نیستم نام سگی را قرض بگیرم، چون به سلیقهام این ننگ را بر پرچم حکومتش میزنم.
هوش مصنوعی: در کنار جدایی، فردی را دید که دچار بیماری شده است. پزشک به او گفت که برای این بیمار هیچ درمانی جز مرگ وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
داد گلزار جمالت جان شیرین خار را
ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو
در سجودافتادگان و منتظر مر بار را
عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند
[...]
یارب انصافی بده آن شیخ دعوی دار را
تا به خواری ننگرد رندان دردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده است
زان گرفته پیشه خود شیوه آزار را
طبع بر گنج حقیقت قفل و شرع آمد کلید
[...]
منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را
جمله در چشمم نروبم گر در خمار را
میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست
بهر می وجه کم و مخموری بسیار را
چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع
[...]
گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را
در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را
لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو
برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را
سینهام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود
[...]
کاشکی رحمی بُدی آن فتنهگر عیّار را
تا نکردی پیشه خود این همه آزار را
کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر
هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را
کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.