گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

کیست کز عشاق پیغامی رساند یار را

وز فراموشان دهد یاد آن فرامش کار را

شد دلم آزرده زخم غم هجران کجاست

مرهم وصلی که از دل چیند آن آزار را

ز اشک خونین سرخرویی هاست پیش مردمم

حق گزاری چون کنم این دیده خونبار را

خون ازان گریم ز هجر او که در خون غرقه به

دیده کو لایق نباشد دولت دیدار را

پار گفت آن مه برایم با تو خوش سال دگر

شد چنان امسال کاندر خواب جویم پار را

بهر خود نام سگ آن در نخواهم عاریت

چون پسندم بر شعار دولتش این عار را

سر به بالین جدایی دید جامی را طبیب

گفت جز مردن علاجی نیست این بیمار را

 
 
 
مولانا

ای ز مقدارت هزاران فخر بی‌مقدار را

داد گلزار جمالت جان شیرین خار را

ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو

در سجودافتادگان و منتظر مر بار را

عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند

[...]

جامی

یارب انصافی بده آن شیخ دعوی دار را

تا به خواری ننگرد رندان دردی خوار را

شرع را آزار اهل دل تصور کرده است

زان گرفته پیشه خود شیوه آزار را

طبع بر گنج حقیقت قفل و شرع آمد کلید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
امیرعلیشیر نوایی

منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را

جمله در چشمم نروبم گر در خمار را

میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست

بهر می وجه کم و مخموری بسیار را

چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع

[...]

اهلی شیرازی

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را

در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را

لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو

برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را

سینه‌ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود

[...]

اسیری لاهیجی

کاشکی رحمی بُدی آن فتنه‌گر عیّار را

تا نکردی پیشه خود این همه آزار را

کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر

هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را

کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه