حادی که بهر ناقه سلمی حدا کند
باید ز شرح فاقه ما ابتدا کند
دانی به راه بادیه بانگ درای چیست
گم گشتگان قافله جو را ندا کند
با نسخه طبیب چه کار آن مریض را
کز خون دیده شربت و از غم غذا کند
آن را رسد ز پیر مغان خلعت قبول
کز رد شیخ شهر طراز ردا کند
صاحبدلی کجاست که بر رغم زاهدان
میخانه ای به نیت رندان بنا کند
دل یافت نقد وصل چو جان دارد و غم خرید
تاجر همیشه سود ز بیع و شرا کند
جامی چو نیست کار تو غیر از جفاکشی
باری جفای آن که کشیدن کرا کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون عشق، غم، و زندگی اجتماعی پرداخته است. شاعر به درد و رنجی که عشق و فراق به انسان میآورد اشاره میکند و از ضرورت درک و تجربه این احساسات سخن میگوید. او همچنین به نیاز انسان به هنر و زیبایی و لزوم شناختن معانی عمیقتر زندگی پرداخته و انتقادی به زهد ظاهری زاهدان دارد. در نهایت، شاعر به سرنوشت افرادی که در جستجوی حقیقت و عشق هستند اشاره میکند و این نکته را یادآور میشود که در زندگی باید با مشکلات و چالشها روبرو شد، حتی اگر به نظر برسد که راه دشواری است.
هوش مصنوعی: راهنما یا هدایتگری که میخواهد داستان ناقه سلمی را بگوید، باید از مشکلات و کمبودهای ما شروع کند.
هوش مصنوعی: آیا میدانی صدایی که در بیابان به گوش میرسد چیست؟ آن صدا، صدای راهنمای گمشدگان قافله است که آنها را میخواند و به آنها کمک میکند.
هوش مصنوعی: مریضی که از غم و درد رنج میبرد و دردش به چشمش سرایت کرده، چه فایدهای از نسخهای که طبیب برایش مینویسد دارد؟ او به قدری درگیر مشکلات است که نمیتواند به درمان فکر کند.
هوش مصنوعی: آنچه از پیر مغان به من میرسد، نعمت و لباس پذیرش است، زیرا از رد شدن از سوی شیخ شهر، میتوانم ردا و مقام خود را به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: کسی که دل پاک و فرهیختهای دارد، کجاست که بر خلاف راه زاهدان و رستگاران، محلی برای خوشگذرانی و دوری از دنیا برای جوانمردان بسازد؟
هوش مصنوعی: دل در پی وصال محبوب مانند جان است و تاجری که غم را برگزیده، همیشه از خرید و فروش بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر کاری در زندگی جز تحمل رنج و سختی از کسی نداری، پس چه کسی میتواند درد و رنج آن را به دوش بکشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خلق هر کرم که کند هم خدا کند
باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند
عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا
تا ساقی من آن بت حوری لقا کند
زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی
زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند
آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند
[...]
هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند
آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
آزادگان روی زمینش رهی شوند
[...]
چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را
بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند
بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان
باید که آن نماز شده ز ابتدا کند
زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست
[...]
با خلق هر کرم که کند چون خدا کند
باشد که ناگهان نظری سوی ما کند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.