گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

حادی که بهر ناقه سلمی حدا کند

باید ز شرح فاقه ما ابتدا کند

دانی به راه بادیه بانگ درای چیست

گم گشتگان قافله جو را ندا کند

با نسخه طبیب چه کار آن مریض را

کز خون دیده شربت و از غم غذا کند

آن را رسد ز پیر مغان خلعت قبول

کز رد شیخ شهر طراز ردا کند

صاحبدلی کجاست که بر رغم زاهدان

میخانه ای به نیت رندان بنا کند

دل یافت نقد وصل چو جان دارد و غم خرید

تاجر همیشه سود ز بیع و شرا کند

جامی چو نیست کار تو غیر از جفاکشی

باری جفای آن که کشیدن کرا کند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
ابوسعید ابوالخیر

با خلق هر کرم که کند هم خدا کند

باشد که ناگهی نگهی هم به ما کند

مسعود سعد سلمان

عیش و نشاط و شادی و لهوست مرمرا

تا ساقی من آن بت حوری لقا کند

زهره ست و ماه باده و رویش به روشنی

زان هر دو نور مجلس ما پر ضیا کند

آری چو ماه و زهره به یک جا قران کنند

[...]

انوری

هرچ از وفا به جای من آن بی‌وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند

با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست

یارب چه کارها کند او گر وفا کند

آزادگان روی زمینش رهی شوند

[...]

حمیدالدین بلخی

چون مرد ترسد از حدئی کاوفتد و را

بهر وضو ز مسجد خود را جدا کند

بر قول بوحنیفه و شیبانی آن زمان

باید که آن نماز شده ز ابتدا کند

زیرا که نزد این دوامامش مجال نیست

[...]

عبید زاکانی

با خلق هر کرم که کند چون خدا کند

باشد که ناگهان نظری سوی ما کند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه