گنجور

 
جامی

دارم از پیر مغان نقل که در دین مسیح

باده چون نقل مباح است زهی نقل صحیح

تحفه لایق جانان به کف آر ای زاهد

ترسمت دست نگیرد به قیامت تسبیح

شیوه علم نظر ورز که العلم حسن

منکر فکر خرد باش که الجهل قبیح

پیش لعل تو نهم لب به لب جام آری

به اشارت طلب بوسه بسی به ز صریح

آن دهان یک سر موی است ز لطف تو و هست

یک سر موی تو را بر همه خوبان ترجیح

هر کجا شوخ و ملیحی ست دلم کشته اوست

خاصه آن چشم خوش شوخ و لب لعل ملیح

وارد صبح ز صوفی طلب و ورد صباح

جامی و جام صبوح از کف معشوق صبیح