گنجور

 
حکیم نزاری

مرده گر زنده شد از معجز انفاس مسیح

خم می دارد بر معجزه ی او ترجیح

او اگر کرد یکی مرده به عمری زنده

من به می مرده بسی زنده کنم لال فصیح

بوی درز در می خانه نسیم است ز خلد

روح را تازه کند رایحه راح به ریح

با من تشنه جگر کرد می روشن دل

آن چه با مزهر عاشق به وفا کرد صحیح

اهل تزویر بر آنند که تائب شده ام

توبه بر من نتوان بست به بهتان صریح

مردمان در حق من هرچه بتر می گویند

عشق بی علت وتحسین نبود بی تقبیح

معرفت باید و اخلاص که بی صدق و صفا

کم ز زنار و صلیب است ردا و تسبیح

غفر الله نزاری که زمیدان جهان

گوی برده ست به چوگان سخن های ملیح