دلم پیرانه سر با خردسالی ست
که باغ حسن را نازک نهالی ست
شکار آهوی شیرافکن اوست
به صحرای ختن هر جا غزالی ست
خیالش تا به چشمم جای کرده ست
همه عالم به چشم من خیالی ست
نشانی از شرار سینه ماست
به رویش هر کجا افتاده خالی ست
ز کیوان برتر است ایوان وصلش
خوشا آن مرغ کو را پر و بالی ست
به هر پهلو که گردد دل چو قرعه
بر او حرف غم فرخنده فالی ست
نه شعر است این که جامی می سراید
گرفتاران دل را حسب حالی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگرچه روستم صاحب کمالیست
ولی در آرزوی ملکِ زالیست
مرا ای ماه روزی بی تو سالیست
تو را هر دم ز مشتاقان ملالیست
اگر چه از فراقت در وبالم
مدامم با خیال تو وصالیست
دل مجروح من گم شد و گر باز
[...]
ز باغستان یعقوبی نهالیست
ز صحرای خلیل الله غزالیست
مرا با مهر تو پیوسته حالی ست
که جز آن هر چه می بینم خیالی ست
چه عمرست این؟ که هر روزی چو سالیست
زوال عیش و رنج بی زوالیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.