مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست
او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو
جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست
منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن
زان رو که تماشای رخت هم به تو اولی ست
هر جا نفسی می گذرد زان لب شیرین
آنجا چه مجال دم جان پرور عیسی ست
گفتی پس عمریت تسلی دهم از وصل
عمری ست که ما را به همین وعده تسلی ست
هر گل که برآید ز گل تربت مجنون
بوی خوشش آمیخته با نکهت لیلی ست
در کسوت رندی قدح آشامی جامی
به زان حیل و زرق که در خرقه تقوی ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، زیباییهای انسانی و معانی عمیق عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر به وصف جلوههای خاص محبوب و تأثیر او بر طبیعت و روح انسان میپردازد. او از نور و جمال محبوب سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که تماشای زیبایی محبوب ابتدا باید از خود او آغاز شود. همچنین، شاعر به وعدهای که برای وصال محبوب داده شده اشاره کرده و به حسرتی که در انتظار است، اشاره میکند. در نهایت، پیام شعر به مقایسه دنیا و رندی با تقوی میپردازد و نشان میدهد که حقیقت و زیبایی در سادگی و عشق نهفته است.
هوش مصنوعی: ماه همان شمعی است که شب را روشن میکند و چهرهات نور الهی را به تصویر میکشد. با این حال، به کجا میتواند زهره (سیاره زهره) ادعای زیبایی تو را داشته باشد؟
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر زیبایی و قامت دلنواز تو، ای سرو جاودان وطن، در سایه درخت طوبی خلق شده است.
هوش مصنوعی: به کسی نشان نده چهرهات را و به آینه نگاه کن، چون دیدن زیبایی تو برای خودت از هر کسی دیگر مهمتر است.
هوش مصنوعی: هر کجا که نفس بکشید و آن لب شیرین را احساس کنید، آنجا چه فضایی برای زنده شدن و جان بخشی عیسی وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتی که من به تو آرامش میدهم، اما عمر و زندگیام تنها به همین وعده خوشی وابسته است.
هوش مصنوعی: هر گلی که از خاک قبر مجنون روییده، بوی خوشش با عطر لیلی ترکیب شده است.
هوش مصنوعی: در لباس رندی، به جای حیل و تظاهر در زهد و تقوا، باید به شرابنوشی توجه کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تابنده تر از زهره و از مشتری آن چیست
چیزی که در این عالم بی او نتوان زیست
کان طرب و خرمی و خوبی و خوشیست
شاید که ازو بربخوری بلبله بیست
چشم ز خیال تو پر از نور تجلیست
چشمی که چنین است به دیدار تو اولیست
صورنگر از آن صورت و معنی چو خبر داشت
انگیختن صورت چینش به چه معنیست
بر طرف چمن سور به صد شرم بر آید
[...]
در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست
من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست
رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی
در جمله ذرات جهان نور تجلیست
از فرط حجابست، که آن مشرک نادان
[...]
افسوس که صورت تُتق چهرهٔ معنی ست
ورنه همه آفاق پر از نور تجلّی ست
هر لحظه در این کوی به دیگر صفتی یار
در جلوهٔ حسن است ولی چشم تو اعمی ست
گر نیست به هر مو کششی از طرف دوست
[...]
بستان ز شکوفه پر از انوار تجلی ست
بشکفته گل از شاخ شجر آتش موسی ست
برداشته صد مرده سر از خاک همانا
ظاهر شده از باد صبا معجز عیسی ست
بینیم ز نرگس که به خود چشم گشاده ست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.