صبحدم عرض چمن کن که هوا معتدل است
وز نم نیم شبی راه نه گرد و نه گل است
تخته خاک ز بس گل که دمیده ست ز گل
لوح صورت گری خامه زنان چگل است
ابر گو سایه مینداز که گرد لب جوی
سایه نارون و بید به هم متصل است
بسته در شاخ گلی خرم و خندان دل خویش
هر که چون غنچه درین فصل ز ارباب دل است
بر لب کشت چرا سرخ برآمد لاله
گرنه در دور گل از ساغر خالی خجل است
محتسب گر نزند بر خم می سنگ ستم
هر جفایی که کند در حق مستان بحل است
بوستان دلکش و می بیغش و یاران سرخوش
جامی از زهد خود امروز عجب منفعل است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است
آتش از خانهٔ همسایهٔ درویش مخواه
کآنچه بر روزن او میگذرد دود دل است
دیده ام دوش غزالی و دلم با غزل است
چه غزالی که غزل خوان ز پی شیردل است
از کف و ساعد و ساق آن بت سیمین اندام
غیرت دلبر فرخار و بتان چگل است
دل و دین می کندم هندوی خالش یغما
[...]
آنکه مشتی پریان بسته به زنجیر و غل است
چهره پر خشم و ترنجیده چو دزد مغول است
ددگانش دده و غول بیابان اغول است
روز و شب در پی تفتین و فساد و چغل است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.