دلم شکسته چو زلف بتان یغمایی
نمی کنند جهان را به وصل دارایی
بتان گل رخ مه روی لیک بدمهرند
به سان ماه همه شب روند و هر جایی
چو سرو بر لب جویند رسته در دل ما
که دید سرو خدا را بدین دلارایی
صبا بجز تو ندارم کسی [که] راز دلم
به گوش یار رساند تو چون توانایی
ز ما به سرو چمن گو به ره نشین که تو را
به پیش قامت او نیست دست بالایی
ز من بگوی به مشّاطه روی خوبان را
چه حاجتست که با زخرفش بیارایی
اگرچه مهر من اندر دلت یقین نبود
نظر به سوی من خسته کن خدارایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دلشکستگی و ناامیدی شاعر است. او از محبوبانی صحبت میکند که با زیباییهایشان دل را میربایند، اما در عین حال، بیوفا هستند. شاعر به یاد محبوبش در دلش حسرت و درد دارد و میگوید که هیچکس جز نسیم نمیتواند رازهای دلش را به او برساند. او همچنین به زیبایی سرو اشاره میکند و به محبوب میگوید که مقام و زیبایی او به اندازهای نیست که به او دست یابد. در نهایت، شاعر با اینکه میداند عشقش بیپاسخ مانده، از محبوبش میخواهد که اگر کمکی میتواند بکند، فقط نگاهی به او بیندازد.
هوش مصنوعی: دل من به اندازهای شکسته است که مانند زلفهای معشوقان زیبا، درهم و نامنظم به نظر میرسد. کسی به فکر جلب آرامش در این دنیا نیست و هیچکس به دنبال پیوند دلها نیست.
هوش مصنوعی: مجسمههای زیبا با چهرههای گلگون و ماهگونه، اما بدخلقند. مانند ماه، هر شب در حال گذر هستند و در هر مکانی دیده میشوند.
هوش مصنوعی: مانند سروی که بر لب جوی ایستاده، در دل ما نیز احساسات و زیباییهایی است که خدا را با چنین زیبایی میبیند.
هوش مصنوعی: نسیم، کسی جز تو ندارم که راز دلم را به معشوق برساند، تو تنها کسی هستی که میتوانی این کار را انجام دهی.
هوش مصنوعی: به او بگو که از ما به سمت چمن برود و در آنجا بنشیند، زیرا در برابر قامت او نمیتواند به او دسترسی بالایی داشته باشد.
هوش مصنوعی: بدهید به آرایشگر که روی زیبا را نیازی به زرق و برق ندارد، زیرا خود زیباییاش کافی است.
هوش مصنوعی: با اینکه ممکن است محبت من در قلبت وجود نداشته باشد، اما خواهش میکنم نگاهی به من بینداز و مرا از دلتنگی نجات بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.