گنجور

 
جهان ملک خاتون

چه باشد ار ز من خسته دل تو یاد آری

ز روزگار وصال و ز عهد دلداری

مکن تو عهد فراموش و مگسل آن پیمان

مکش چو سرو سر از ما اگر وفاداری

ز جور و غصه بیازرده ای دل ما را

چه باشد ار ز وصالم به لطف باز آری

ندادیم شبکی کام دل ز لعل لبم

ببردی از من بیچاره دل به عیاری

عزیز مصر دل خلق عالمی بودم

مکن چنین به عزیزان کسی کند خواری؟

به خواب دیده ام آن روی همچو ماهوشش

چه باشد ار بنماید دمی به بیداری

به چشم مست و سر زلف دل ز ما بربود

نداد کام دل ما زهی سیه کاری

نهاد بار جهان بر دل من آن دلبر

وفا نکرد و جفا می کند به سر باری

منم تو را ز جهان بنده ای بدار مرا

که آن زمان به تو زیبا بود جهانداری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه