گنجور

 
جهان ملک خاتون

به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری

ز خویشتن بترم نیست در نظر باری

مرا نه دل نه دلارام و نه رفیق و نه یار

غمم بسیست ولی نیست هیچ غمخواری

ز یار هست بسی بر دل ضعیفم بار

ولی نمی دهدم یار بر درش باری

به دوستی دل ما برد و قصد جانم کرد

خدای را که، که دیدست ازین ستمکاری

به خواریم همه عالم گواه حال شدند

که نیست در همه عالم چو تو جگرخواری

به طنز گفت که در کار عشق ما چونی

چه بهترست مرا در جهان از این کاری

که دید بلبل مستی چو من به باغ جهان

که دید چون رخ خوب تو حسن گلزاری

رسید ناله زارم به هرکه در عالم

به گوش تو نرسیده فغان بیداری

هزار بار بیازردم از غم هجران

چه باشد ار بنوازی به وصل یکباری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

مرا به ناله و زاری همی‌بیازاری

جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری

تو را به جان و تن خویشتن خریدارم

مرا به قول بداندیش می‌بیازاری

به جان شیرین مهر تو را خریدارم

[...]

امیر معزی

نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری

نیافرید خدای جهان تو را یاری

خجسته آمد دیدار تو به عالم بر

خدایگان چو تو باید خجسته دیداری

تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین

[...]

وطواط

ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری

بسی کشید تن مستمند من خواری

مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان

چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری

بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
عین‌القضات همدانی

در آی جانا با من به کار اگر یاری

وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری

نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو

تو را سلامت بادا مرا نگوساری

مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا

وگر نگویمت از من همی بیازاری

اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم

چه عادتست که تو میرخواره زن داری

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جمال‌الدین عبدالرزاق
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه