به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری
ز خویشتن بترم نیست در نظر باری
مرا نه دل نه دلارام و نه رفیق و نه یار
غمم بسیست ولی نیست هیچ غمخواری
ز یار هست بسی بر دل ضعیفم بار
ولی نمی دهدم یار بر درش باری
به دوستی دل ما برد و قصد جانم کرد
خدای را که، که دیدست ازین ستمکاری
به خواریم همه عالم گواه حال شدند
که نیست در همه عالم چو تو جگرخواری
به طنز گفت که در کار عشق ما چونی
چه بهترست مرا در جهان از این کاری
که دید بلبل مستی چو من به باغ جهان
که دید چون رخ خوب تو حسن گلزاری
رسید ناله زارم به هرکه در عالم
به گوش تو نرسیده فغان بیداری
هزار بار بیازردم از غم هجران
چه باشد ار بنوازی به وصل یکباری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم و تنهایی شاعر است. او احساس میکند که در این دنیا هیچ یاوری ندارد و تمام بار غم بر دوشش سنگینی میکند. دوستان و رفقایش را از دست داده و در غم هجران یار به شدت رنج میبرد. شاعر به ستمی که در عشق متحمل شده، اشاره میکند و از اینکه هیچکس در این دنیا به درد او گوش نمیدهد، ابراز ناراحتی میکند. او از خدا میخواهد که دستکم در یک لحظه به وصال یارش نائل شود تا از رنجهایش کاسته شود. در کل، این شعر نقاشی عمیق از عشق، درد و تنهایی است.
هوش مصنوعی: به خاطر آنکه در جهان کسی ندارم که به من کمک کند، از خودم نیز نمیتوانم به خوبی مراقبت کنم.
هوش مصنوعی: من نه دلی دارم که آرامم کند، نه دوستی یا یاری که به من دلگرمی بدهد. غمهای زیادی در دل دارم، اما هیچکس نیست که غمم را درک کند و همراهم باشد.
هوش مصنوعی: من به دل ضعیفم از سوی یار، رنج و بار بسیاری احساس میکنم، اما هرگز به درگاه او از چیزی شکایت نمیکنم.
هوش مصنوعی: دوست عزیزی دل ما را ربود و جانم را در خطر انداخت. وای بر خدا، چه کسی تا به حال چنین ظلمی را دیده است؟
هوش مصنوعی: همهی جهان گواه بر حال ما هستند و میدانند که در هیچکجای دنیا کسی چون تو دلسوز و دلسوخته وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به شوخی گفت که در عشق ما اوضاع چگونه است، و اینکه بهتر این است که من در دنیا هیچ کار دیگری نداشته باشم.
هوش مصنوعی: بلبل مست مانند من را در باغ دنیا چه کسی دید؟ همچون تو که چهره زیبایت مانند گلهای باغ است.
هوش مصنوعی: نالهی دردناک من به هر کسی که در این دنیا هست، رسیده، اما فریاد بیداریام به گوش تو نرسیده است.
هوش مصنوعی: من بارها به خاطر دوری و غم جدایی و رنج کشیدهام، اما اگر یکبار با محبت و مهربانی با من رفتار کنی، همه آن رنجها و سختیها فراموش میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.