نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را
که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد
گهی از مشک زلف او حمایل در گل آویزد
گهی از قیر جعد او سلاسل بر قمر بندد
ز عشق او جهان من شود چون حلقهٔ خاتم
چو زلف او ز عنبر حلقه اندر یکدگر بندد
چو تیر و چون کمان گردد دهن باز و خمیده قد
چون آن مشکین زره عمدا بر آن سیمین سپر بندد
شود چون شمع زرین روی و ریزان اشک و سوزان دل
هر آن کاو دل در آن شمع بتان کاشغر بندد
از آنم چون گل و نرگس سلب چاک و سرافگنده
که او بر سوسن تازه همی شمشادتر بندد
بدان زنجیر مشکین و عقیق شکرین همچون
دل من صدهزاران دل به روزی بیشتر بندد
گهی خونم بدان زلف دوتاه پر شکن ریز
گهی خوابم بدان چشم سیاه دل شکر بندد
شود چون شکر از آب و چو مشک از آتش آن کاو دل
در آن زنجیر پر مشک و عقیق پر شکر بندد
گه از سنبل حجابی بر فراز پرنیان پوشد
گه از عنبر نقابی بر طراز شوشتر بندد
ز شوق روی او آید ز گِل هر ساله پیدا گل
چو بیند روی او از شرم او بار سفر بندد
به چشم مردمان گردد چو سیم قلب خوار آن کس
کامید اندر وصال آن نگار سیمبر بندد
عزیز آن کس بود نزدیک خاص و عام کاو خاطر
چو من پیوسته در مدح عمید نامور بندد
اثیر دین امین ملک زین دولت آن صدری
که بر درگاه او دولت میان هر روز در بندد
ابومنصور نصر بن علی کز رایش ار یابد
اجازت آسمان پش وی از جوزا کمر بندد
چو مه زانگشت پیغمبر حجر بشکافد از بیمش
اگر دور از تو گاه خشم چشم اندر حجر بندد
جهانی با کمال است و نباشد عقل آن کامل
که همت با وجودش در جهان مختصر بندد
در ارحام از برای کثرت اتباع او دایم
همی از نطفهٔ ماء معین ایزد صور بندد
سمند او چو آرد حمله فرق فرقدان شاید
کمند او چو گردد حلقه حلق شیر نر بندد
خیال هیبتش در دست شمشیر اجل گیرد
همای همتش بر پای منشور ظفر بندد
فلک امید بست اندر دوام عمر او چونان
که حربا وهم در شمس و صدف دل در مطر بندد
شود آتش بر ایشان چون بر ابراهیم بر ریحان
اگر گاه کرم همت در اصحاب سقر بندد
به دین اندر همی از علم ترتیب علی سازد
به ملک اندر همی از عدل آیین عمر بندد
اگر هر مهتر از بهر هوای نفس جان و دل
در آلات ملاهی و در انواع بطر بندد
خرد وی را بر آن دارد همه کاندیشه و همت
در اسباب معانی و در ارباب هنر بندد
به پای عزم پیوسته همی فرق قضا کوبد
به دست عزم همواره همی پای قدر بندد
الا ای نامور صدری که توقیعات کلک تو
تفاخر را همی روح الامین بر فرق سر بندد
وگر این مرتبت وی را شود حاصل ز رشک او
نقاب شرم دست آسمان بر روی خور بندد
بود بر هیأت زرین عماری دار سال و مه
به طمع آن که مرکب دارت او را بر ستر بندد
هر آن شاعر که یک ره مدح تو گوید شود کاره
کز آن پس خاطر اندر مدح سادات بشر بندد
چو گردون بسیط آمد که را رای زمین خیزد
چو دریای محیط آمد که را دل در شمر بندد
اگر گوری ستایش را دهان پیش تو بگشاید
وگر موری پرستش را میان پیش تو در بندد
یکی از حشمت تو شرزه شیران را زبون گیرد
یکی در دولت گَرزه ماران را زفر بندد
نگردد از فنا معزول جاویدان حواس آن
که از بهر مدیح تو حواس اندر فکر بندد
زمانه خامهٔ مدحت صلف را در بنان گیرد
ستاره نامهٔ فتحت شرف را بر بصر بندد
به جود ار چند مشهور است حاتم هر که جودت را
ببیند زو عجب آید که فهم اندر سمر بندد
به حلم ار چند مذکور است احنف هر که حکمت را
بداند زو غریب آید که وهم اندر خبر بندد
شود باز سپید او را به تأیید تو خدمتگر
اگر تیهو مثال عالیت بر بال و پر بندد
ایا در نظم مدحت بسته طبع من چنان فکرت
که عابد دایم اندیشه در اوقات سحر بندد
گه اصناف بدایع را در الفاظ ظرف دارد
گه اوصاف روایع را بر ابیات عزر بندد
کنون پرداخت مدحی چون عروسی ساخته کاو را
به گردن بر مشاطه عقدهای پر گهر بندد
بر آن منوال کاستاد مقدم لامعی گوید
ز تیره شب همی پرده به روی روز بر بندد
الا تا ابر بارنده ز در و لعل و پیروزه
قلاید در مه آزار بر شاخ شجر بندد
محل تو چنان بادا که هر بنده که او کهتر
کمر در پیش از پیروزه و لعل و درر بندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوق و عشق عمیق به اوست. شاعر به توصیف ویژگیهای ظاهری و باطنی معشوق میپردازد و احساسات خود را در برابر عشق بیان میکند. او از زنجیرهای عشق، زلفهای مشکین و چهرهی زیبا صحبت میکند و نشان میدهد که چگونه دلها تحت تأثیر این زیباییها به دام میافتند. همچنین، شاعر موفقیت و مقام خود را به خاطر عشق و مدح از معشوق میداند و بر اهمیت عشق در زندگی تاکید میکند. شعر به زیباییهای طبیعی و روحی نیز اشاره دارد و نشان میدهد که عشق، انسان را به انفعال و لذتهای عمیق میکشاند. این متن تصویری قدرتمند از عشق و زیبایی است که بر زندگی و احساسات انسان تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: عزیز من وقتی که به کمربند طلایی خود میپیچد و زیباییاش را به نمایش میگذارد، هر کس او را ببیند، نمیتواند به زیبایی و درخشش او بیتوجه باشد.
هوش مصنوعی: باید از زندگی شیرین خود دست کشید، زیرا کسی که بیهوده و بی هدف دلش را به عشق آن پسر شیرین میبندد، در واقع خود را به زحمت میاندازد.
هوش مصنوعی: گاهی گیسوان خوشبوی او به گلها آویخته میشود و گاهی هم حالت پیچ و تاب او مانند زنجیرهایی بر ماه میافتد.
هوش مصنوعی: عشق او چنان است که وجود من به دور او مانند حلقۀ یک انگشتری میشود، همانطور که زلف او از عنبر به هم پیچیده و در هم تنیده است.
هوش مصنوعی: وقتی دهان به شکل تیر و کمان میشود و قد مانند زره مشکی که عمداً بر روی سپر نقرهای قرار گرفته است، خمیده میشود.
هوش مصنوعی: وقتی کسی مانند شمعی زیبا و درخشان به نظر میرسد، احساساتی چون اشک و درد در دلش به وجود میآید. هرکسی که دلش به زیباییهای محبوبانش در کاشغر دوخته شده باشد، چنین احساسی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: من همانند گل و نرگس، از چاک و پریشانی بیخبرم، چون او بر گل سوسن تازه زیبایی بیشتری میافزاید.
هوش مصنوعی: زنجیر سیاه و عقیق شیرین، چون دل من، هزاران دل را در هر روز بیشتر به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: گاهی بر اثر زلف کوتاه و پیچ در پیچ او، دلم آزرده و خونین میشود، و گاهی چشم سیاه او باعث میشود که در خواب و غم به سر برم.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی دلش با عشق و محبت پر شده باشد، به زیبایی و خوشی شبیه میشود. او مانند شکر از آب و مانند مشک از آتش، خوب و خوشبو خواهد بود. پس کسی که دلش به زنجیر عشق پر از عطر مشک و طعم شیرین شکر آمیخته شده، به خوبی و زیبایی دست مییابد.
هوش مصنوعی: گاهی از گیسوان خوشکش پردهای بر سر میگذارد، و گاهی چهرهاش را با عطرشان میپوشاند.
هوش مصنوعی: به سبب عشق و محبت به او، هر ساله از خاک گلگونهای به وجود میآید. وقتی گل روی او را میبیند، از خجالت برای سفر آماده میشود.
هوش مصنوعی: چشمان مردم به مانند نقره میشود و کسی که در عشق آن معشوق زیبا به سر میبرد، دلش به درد میآید.
هوش مصنوعی: عزیز کسی است که هم در نظر مردم عادی و هم در نظر افراد خاص محبوبیت دارد و مانند من همیشه در ستایش و تمجید بزرگ و نامدار صحبت میکند.
هوش مصنوعی: دین راستین، امانتدار دربار است و آن کسی که در آستانه او قرار دارد، هر روز برکت و نعمت را دریافت میکند.
هوش مصنوعی: ابومنصور نصر بن علی اگر اجازهای از آسمان دریافت کند، از برج جوزا کمربند خود را به کمر میبندد.
هوش مصنوعی: اگر ماه با انگشت پیامبر (ص) سنگی را بشکافد از ترس او، پس دور از تو وقتی که خشمگین باشد، چشمش بر سنگی بسته میشود.
هوش مصنوعی: این دنیا دارای کمالاتی است و کسی که نتواند با توجه به اندازهی وجودش در این دنیا به موفقیت برسد، نمیتواند عقل کاملی داشته باشد.
هوش مصنوعی: در بطن مادر، به خاطر فراوانی پیروان او، همیشه از نطفهای که خداوند مشخص کرده است، صورتهایی میسازد.
هوش مصنوعی: اسب او زمانی که به مبارزه میپردازد، مانند ستارهای درخشان است. شاید در آن لحظه، دستان او مانند کمند (رشتهای برای گرفتن) به دور گردن شیر نر، حلقه میشود.
هوش مصنوعی: تصور شکل و قیافه او در دست شمشیر مرگ قرار میگیرد و این پهلوانی اوست که میتواند مرا به موفقیت و پیروزی برساند.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر او را به گونهای پیوند زده است که مانند یک جنگجوی خیالی در درخشش خورشید و درون صدف، دل را در باران گرفتار کند.
هوش مصنوعی: اگر روزی دشمنان را آتش بزنند، همچون آتش ابراهیم در برابر ریحان، پس من هم از کرم و بزرگواری دوستانم انتظار دارم که در سختیها به کمک من بیایند.
هوش مصنوعی: در دین، علم و نظم را بر اساس آموزههای علی قرار میدهد و در حکومت، از عدالت و روش عمر پیروی میکند.
هوش مصنوعی: اگر هر کسی به خاطر خوشگذرانی و لذتهای زودگذر، به وسایل سرگرمی و انواع خوشیها وابسته شود، جان و دلش را فدای آن میکند.
هوش مصنوعی: عقل او را به این سمت میبرد که تمام تلاش و فکرش را بر روی عناصر معنایی و در دست هنرمندان متمرکز کند.
هوش مصنوعی: با ارادهای قوی، سرنوشت را به چالش میکشیم و با تلاش مستمر، به اهداف خود دست مییابیم.
هوش مصنوعی: ای صدری که معروف و مشهور هستی، نوشتههای تو به خودی خود نشان از افتخار دارند، به طوری که فرشته وحی هم بر سر تو میگذارد و به آن احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر او به این مقام و مرتبه دست یابد، از حسادت دیگران، دست آسمان برای پنهان کردن خورشید (و در واقع، پوشاندن زیبایی و درخشش او) به روی او خواهد آمد.
هوش مصنوعی: در یک عمارت زیبا و طلایی، سال و ماه در حال گذر بودند. این مکان به گونهای طراحی شده بود که از زیباییهایش لذت ببرد و امید آن میرفت که اسب او را به درستی بپوشاند و در کنار آن قرار دهد.
هوش مصنوعی: هر شاعری که یک بار در مدح تو سخن بگوید، کارش به جایی میرسد که دیگر در دلش جز حرفهای ستایشآمیز دربارهی بزرگان بشر نمیتواند بیاندیشد.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان وسیع و گسترده میشود، دل آدمی به سمت زمین میافتد، و وقتی دریا به وسعت خود نمایان میشود، دل انسان به آن جذب میشود و تحت تأثیر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر ستایشگری به حضورت بیاید و از تو تعریف کند، یا حتی اگر کسی که مورد احترام است به خاطر تو خود را به زحمت بیندازد و از تو تقدیر کند، همه اینها نشان از ارزش و اهمیت تو است.
هوش مصنوعی: حضور تو به قدری با شکوه و عظیم است که شیران، که نماد قدرت و شجاعت هستند، در برابر تو ضعیف و عاجز میشوند و حتی ماران، که نشانگر خطر و داه نیز هستند، نمیتوانند در برابر سلطنت تو مقاومتی داشته باشند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر ستایش تو، ذهنش را متمرکز میکند و به دنیای فانی نمیاندیشد، از جاودانگی و عدم سقوط جدا نخواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانه با دستان خود به توصیف و ستایش میپردازد و همچون ستارهای روشن، شایستگیهای تو را به همه نشان میدهد.
هوش مصنوعی: حتی اگر حاتم به بخیلی خود مشهور باشد، کسی که از generosity تو آگاه شود، حیرتزده خواهد شد و از درک این فضیلت عاجز میماند.
هوش مصنوعی: اگرچه صبر و بردباری احنف بن قیس مشهور است، اما برای کسی که حکمت را درک کند، دانستن این موضوع عجیب خواهد بود، زیرا خیال و تصور در خبر و واقعیت محصور میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تأیید و حمایت تو درخشان و برجسته شود، او همچون تیهو (پرندهای ریزنقش و چابک) بر دوش تو خواهد بود و به تو خدمت میکند.
هوش مصنوعی: آیا من در شعر مدح به گونهای فکر کردهام که مانند عابدی همواره در ساعات سحر در اندیشه باشد؟
هوش مصنوعی: گاهی در الفاظ، زیباییهای مختلفی وجود دارد و گاهی اوصاف و ویژگیهای تازهای را به شعر زیبای عزر میافزاید.
هوش مصنوعی: اکنون در حال نوشتن شعری هستم که همچون عروسی زیبا و دلنشین است و شاعر با هنر خود آن را به زیبایی تزیین کرده و به نوعی مانند عروس، آن را با زینتهای ارزشمندی مزین کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تصویری زیبا از روز و شب اشاره میکند. او میگوید که با وجود تاریکی شب، روز با نور خود بر میخیزد و نمیتوان این تاریکی را برای همیشه حفظ کرد. به عبارتی دیگر، روز همیشه بر تاریکی غلبه میکند و نور آن در نهایت بر تاریکیها سایه میافکند.
هوش مصنوعی: بیا تا باران باریده، به در و دیوار و درختان زیبایی خاصی ببخشد و در مه غلیظ، بر روی شاخهها بنشیند.
هوش مصنوعی: محل تو به گونهای است که هر کسی که مقامش پایینتر باشد، پیش از تو به زینتهای ارزنده و جواهرات میپردازد و آنها را به خود میآراشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد
بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد
بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد
به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان
[...]
بسا پیر مناجاتی که بیمرکب فرو ماند
بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد
چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد
به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد
زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟
[...]
دل از ادنی کند آن کس که بر اعلی نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر باید ره افتادگی بسپر
ز بالا قطره میبندد که در پائین گهر بندد
نسوزد تا دل از عشقی به سر شوری نمیافتد
[...]
چو نیرنگ محبت چشم ارباب نظر بندد
رگ مژگان گشاید سیل آتش در جگر بندد
چنان از تاب رشک دوستان بر خویش می پیچم
که خون غیرتم چون رشته دست نیشتر بندد
چو گل خاک شهید لعل او شادابیی دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.