چو نیرنگ محبت چشم ارباب نظر بندد
رگ مژگان گشاید سیل آتش در جگر بندد
چنان از تاب رشک دوستان بر خویش می پیچم
که خون غیرتم چون رشته دست نیشتر بندد
چو گل خاک شهید لعل او شادابیی دارد
غبار تربت ما راه بر آب گهر بندد
(بود) شمع بساط خاطرم بازیچه طفلی
که بال بلبل و پروانه را بر یکدگر بندد
گدازد جلوه گلزار بویان چون قبا پوشد
گشاید خاطر زنار مویان چون کمر بندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نیرنگ محبت اشاره میکند و میگوید که عشق میتواند به شدت انسان را تحت تأثیر قرار دهد. او از احساس نامنظم و غمانگیزی صحبت میکند که در نتیجه حسادت و عشق نسبت به دیگران به وجود میآید. همچنین، اشارههایی به جمال طبیعت و زیباییها دارد و تفکر شاعرانه دربارهی زندگی و عشق را به تصویر میکشد. شعر در نهایت به تضادهای موجود در احساسات انسانی و تأثیر آن بر ذهن و جسم میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که فریب محبت چشمان معشوق را میبندد، اشکهای سوزان از چشم میریزد و آتش در دل را خاموش میکند.
هوش مصنوعی: من چنان از حسد دوستان به خودم میپیچم که غیرتم مانند رشتهای در دست تیغ بند میشود.
هوش مصنوعی: گل حاصل از خاک شهید، زیبایی و شادابی خاصی دارد؛ غباری از تربت ما میتواند در مسیر آب، جلوهگری کند و درخشش گوهر را بگیرد.
هوش مصنوعی: شمعی که در خاطر من روشن است، مانند بازیچهای است که یک کودک به دست گرفته و بالهای بلبل و پروانه را به هم متصل میکند.
هوش مصنوعی: در این متن به زیبایی و جذابیت گلزار و حالت دلانگیز گلها اشاره شده است. وقتی که گلها جلوهگری میکنند، دل را شاداب میسازند و بوی آنها مانند لباسی زیبا بر تن دنیای طبیعی مینشیند. همچنین، با گشودن دامن طبیعت و چرخش در آن، احساس آرامش و نشاط به انسان القا میشود. در واقع، زیبایی طبیعت و گلها باعث میشود که روح و دل آدمی به سوی آن جلب شود و احساس خوشی و سرزندگی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد
بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد
بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد
به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان
[...]
نگار من چو بر سیمین میان زرین کمر بندد
هر آن کاو را ببیند کی دل اندر سیم و زر بندد
طمع باید برید از جان شیرین چون من آن کس را
که بیهوده دل اندر عشق آن شیرین پسر بندد
گهی از مشک زلف او حمایل در گل آویزد
[...]
بسا پیر مناجاتی که بیمرکب فرو ماند
بسا رند خراباتی که زین بر شیر نر بندد
چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد
به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد
زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟
[...]
دل از ادنی کند آن کس که بر اعلی نظر بندد
شکوفه برگ افشاند که تا بادام تر بندد
ترا رفعت اگر باید ره افتادگی بسپر
ز بالا قطره میبندد که در پائین گهر بندد
نسوزد تا دل از عشقی به سر شوری نمیافتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.