هست این میکده و دعوت عام است اینجا
قسمت باده به اندازهٔ جام است اینجا
حرف آن راز که بیگانهٔ صوت است هنوز
از لب جام چکید است و کلام است اینجا
نشه از حال بگیرند و گذشتند ز قال
نکتهٔ فلسفه درد ته جام است اینجا
ما درین ره نفس دهر برانداخته ایم
آفتاب سحر او لب بام است اینجا
ای که تو پاس غلط کردهٔ خود میداری
آنچه پیش تو سکون است خرام است اینجا
ما که اندر طلب از خانه برون تاخته ایم
علم را جان بدمیدیم و عمل ساخته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف میکده و فضای آن میپردازد و اشاره میکند که دعوت عمومی به نوشیدن باده در اینجا برقرار است. او به ارتباط عمیق و رازآلودی که در کلام و جام وجود دارد اشاره میکند. همچنین به نکات فلسفی درباره درد و زندگی پرداخته و به جریان زندگی و چالشهای آن اشاره میکند. شاعر به جستجوی خود در راه زندگی و تلاش برای کسب علم و عمل تأکید دارد و در نهایت به زیبایی و حرکت زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این مکان جایی است که همه دعوت شدهاند و در اینجا نوشیدنی به مقدار کافی وجود دارد.
هوش مصنوعی: حرف آن راز که خارج از صوت است، هنوز از لب جام ریخته شده و اینجا کلامی وجود دارد.
هوش مصنوعی: نمیتوانند از وضعیت ما بیخبر بگذرند و از حرفهای ما بگذرند؛ زیرا حقیقت این است که درد و مشکلات زندگی در عمق وجود ما نهفتهاند.
هوش مصنوعی: ما در این مسیر، نفس و روح زمان را کنار گذاشتهایم و روشنایی صبح، مانند آفتابی که بر لبهی بام است، در اینجا در انتظار ماست.
هوش مصنوعی: ای کسی که در اشتباهات خود را میپوشانی، بدان که آنچه در برابر تو آرام به نظر میرسد، در واقع در حال حرکت و تغییر است.
هوش مصنوعی: ما که برای جستجوی دانش از خانه بیرون آمدهایم، جانمان را در راه علم فدای آن کردهایم و همزمان به عمل و کار نیز پرداختهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا
عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا
دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت
شادئی کز همه بگریخت غلام است اینجا
چون در آیی به طربخانه ما با غم دل
[...]
طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا
ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا
شیخ در صومعه گر مست شد از ذوق سماع
من و میخانه که آن حال مدام است اینجا
لب نهادی به لب جام و ندانم من مست
[...]
کوی عشق است و همه دانه و دام است اینجا
جلوهٔ مردم آزاده حرام است اینجا
هرکه بگذشت در این کوی به بند افتادهست
طائر بی قفس و دام کدام است اینجا
آنکه هر گام بلغزید در این کوی برفت
[...]
مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا
ابجد تازه سوادان خط جام است اینجا
از سفر کردن ظاهر، نشود کار تمام
هر که در خویش سفر کرد تمام است اینجا
نشود جمع، زبان آوری و سوختگی
[...]
نه همین طوق گلو حلقهٔ جام است اینجا
گر همه موج شراب است که دام است اینجا
زله از خوان لئیمان چه بری بهر عیال
جز ندامت که کشی بر تو حرام است اینجا
بندهٔ پیر خرابات شوم کز ره لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.