دانی چگونه باشد از دوستان جدایی
چون دیدهای که ماند خالی ز روشنایی
سهل است عاشقان را از جان خود بریدن
لیکن ز روی جانان مشکل بود جدایی
در دوستی نباید هرگز خلل ز دوری
گر در میان جانان مهری بود خدایی
هر زر که خالص آید بر یک عیار باشد
صد بار اگر در آتش او را بیازمایی
ای نور چشم بینا داری فراغت از ما
ما خوش بدین تمنا دائم که زان مایی
گر صحبتت فقیری جوید عجب نباشد
با عشق در نگنجد سلطانی و گدایی
ما را طمع نباشد پرسیدن و عیادت
از زلف خود نسیمی بفرست اگر نیایی
هر کاو به بوی زلفت جان را نمیسپارد
در جان او نباشد بویی ز آشنایی
ای چون همام شهری افتاده در کمندت
زین بند کس نیابد تا جاودان رهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد جدایی از دوستان و عشق سخن میگوید. شاعر بیان میکند که جدایی، به ویژه از معشوق، بسیار دشوار است و در دوستی نباید دوری و فاصله ایجاد شود. او میگوید که عشق حقیقی بر هر مشکل و جدایی غلبه میکند و محبت واقعی همیشه پابرجا میماند. شاعر همچنین به تفاوت میان عشق و ارتباطات عادی اشاره میکند و میگوید فرقی میان فقیر و غنی در عشق وجود ندارد. او از معشوق خواسته که حتی اگر نتواند حضوری بیاید، از طریق بویی از خود برای او پیام بفرستد. در نهایت، شاعر به حس وابستگی و فشاری که ناشی از عشق است اشاره میکند و بیان میکند که عشق میتواند انسان را به دام بیندازد.
هوش مصنوعی: آیا میدانی جدایی از دوستان چقدر دردناک است؟ مانند این است که چشمهایت از نور خالی و تاریک شدهاند.
هوش مصنوعی: براحتی میتوان از جان خود برای عاشقان گذشت، اما جدایی از محبوب کار دشواری است.
هوش مصنوعی: در دوستی نباید فاصلهای ایجاد شود، زیرا اگر در دل محبوب مهر و محبتی باشد، آن مهر همچون خداوندی بزرگ است که نمیگذارد محبت کم رنگ شود.
هوش مصنوعی: هر طلا که خالص باشد، در هر شرایطی همان کیفیت و ارزش خود را حفظ میکند، حتی اگر صد بار هم آن را در آتش بسنجیم.
هوش مصنوعی: ای دلی که بینا هستی، از ما رها هستی. ما همیشه از این آرزو خوشحالیم که تو از ما هستی.
هوش مصنوعی: اگر کسی در صحبتهایش به دنبال فقر باشد، عجیب نیست؛ زیرا عشق نه به مقام و ثروت وابسته است و نه به گدایی و نیاز.
هوش مصنوعی: ما دیگر امیدی به پرسیدن و عیادت از تو نداریم، اگر نمیخواهی به ما سر بزنی، حداقل نسیمی از زلف خود بفرست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوشبو بودن و زیبایی موهای تو اهمیت ندهد و جانش را فدای آن نکند، در واقع در وجود او نشانهای از دوستی و آشنایی به چشم نمیخورد.
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون همام، در دام افتادهای، هیچکس نمیتواند از این بند رهایی یابد و در امان بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صورت بهشتی در صدره بهایی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی
تو سر و جویباری تو لاله بهاری
تو یار غمگساری تو حور دلربایی
شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی
[...]
آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
خود سوده مینگردی ما را همی بسائی
ما را همی فریبد گشت دمادم تو
من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟
بس بیوفا و مهری کز دوستان یکدل
[...]
جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی
ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان
خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی
گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین
[...]
خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی
احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی
ما خود نمیشویمت در روی اگرنه آخر
سهلست اینکه گهگه رویی بما نمایی
بیخرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید
[...]
جان از تنم برآید چون از درم درآئی
لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی
جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی
کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی
جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.