ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
خریدار است مهرت را به جان خویشتن جانی
که بیم از چشم غماز تو جانی زلف تو دارد
همیشه باشد از غماز ترسان و نوان جانی
بلؤلؤپوش دو مرجان بسنبل پوش دو سوسن
سر من سوسنی کردی سرشگ دیده مرجانی
اگر چه دل همی سوزی مرا پیوسته دلبندی
اگر چه جان همی خواهی مرا همواره جانانی
بمهر ماه دادم دل بعشق سرو دادم جان
که ماه سرو بالائی و سرو ماه پیشانی
بباریکی میان چون موی و در تنگی دهان چونان
که موئی برکنی مرجان بجای موی بنشانی
چو جان رویت پسندیده شود روشن ازو دیده
خریدیمت بدل لیکن بجان و دیده ارزانی
جهان و جان اگر چه خوش ز هر دو خوشتری بر من
ازین دارم جهان و جان بدیدار تو ارزانی
ایا حور پری پیکر ز فردوس آمده بیرون
وثاق از روی خوب خویش چون فردوس گردانی
از آن گیتی جز ایزد را و رضوان را ندانستی
در اینجا از همه گیتی عمیدالملک را دانی
عمادالدین ابونصر آنکه راز خویش هر چیزی
بدو کردست ایزد وقف غیر از غیب یزدانی
چو یزدانست بی همتا چو گردون است باقدرت
مبادا هیچگه غمگین مبادا همچو آوانی؟
نه سیری یابد از دانش نه عاجز گردد از بخشش
نه آوردش فلک همتا نه آوردش جهان ثانی
نیاید کس بدانجایی که او آید بکوشیدن
که شیران بیابانی سگان باشند گردانی
گه دانش بدانجایی ندارد پای با وی کس
که حکمتهای لقمانی بود چون ژاژ طیانی
مکان علم یونانی بد اکنون از بر گردون
نه مردی ماند از یونان نه علمی ماند یونانی
بدان کو از خراسان خاست پس سوی عراق آمد
شدند از علم یونانی عراقی و خراسانی
خداوندا بدان ماند که تو چون زادی از مادر
کواکبها همه بودند از گردون سامانی
که تا بودی و تا باشی و تا هستی در افزونی
کسی کو کین تو جوید بود دائم بنقصانی
بجود هفت دریایی بحد هفت گردونی
قرار هفت تاریکی قوام هفت رخشانی
نباشد هیچ مخلوقی بعالم بی نیاز از تو
که علم آصفی داری و تأیید سلیمانی
تو ایران را قوی کردی بفضل راست کرداری
تو توران را قوی کردی بجود و نیک پیمانی
نپاید با تو بر جائی کس از توران و از ایران
که هم پیران تورانی و هم جاماسب ایرانی
بعلم آصفی زان رو نیاز آمد سلیمان را
که بودش فر یزدانی و تایید سلیمانی
اگر توحید افلاطون بپرسند از تو بیداران
بساعتشان دهی پاسخ نه اندیشی نه درمانی
ولی را گنج بی رنجی عدو را رنج بی گنجی
یکی را کژدم کاشان یکی را زر کاشانی
کس از مردم بدانائی قضای بد نگرداند
تو از مردم بدانائی قضای بد بگردانی
حصاری را که نستاند دو صد لشگر بدشواری
تو بستانی بیک گفتار جان پرور بآسانی
از آن چوب آب هر جائی روان گشته است نام تو
که نزدیک تو یک ساعت نبوده زر زندانی
موافق را دل افروزی مخالف را جگر سوزی
یکی را کان یاقوتی یکی را خشت ماکانی
بکمتر سائلی بخشی بروزی کس نبخشاید
هر آن باجی که در سالی ز رم و شام بستانی
عدو نالست و تو برقی بسوزانیش بال و پر
درم گرد است و تو بادی بهر جایش برافشانی
بجز مرگ از دل مردم نیاز و آز ننشاند
برادی از دل مردم نیاز و آز بنشانی
خداوندان گیتی را قرین باشند پیوسته
گهی دیوان دیوانی گهی حوران ایوانی
دل حوران ایوانی ببزم اندر بیفروزی
برزم اندر قوی داری سر دیوان و دیوانی
کسی کو مدح تو خواند پس از مدح همه کیهان
بود او چون هجا خوانی که آید زی ثناخوانی
کسی کز پیشگاه تو بکمتر خدمتی افتد
بجیحون افتد از فرغر بدریا افتد از خانی
نخستین سال کت دیدم بخدمت آمدم زی تو
کنون هر روز لب خایم دو صد ره از پشیمانی
ندانستم که چون میرم ز گیتی بگذرد روزی
رسد تخم نوا بر باد و خانمان بویرانی
من آنستم که حال من نداند چون توئی لیکن
ز رای همت عالی تو راز هرکسی دانی
به غمگینی پذیرفتم که گر شادان شوم روزی
نگویم جز مدیح تو بغمگینی و شادانی
الا تا سعد برجیسی رساند نصرت و شادی
الا تا نحس کیوانی دهد خذلان و پژمانی
هواخواهان تو بادند جفت سعد برجیسی
بداندیشان تو بادند یار نحس کیوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به تحسین و مدح محبوبی میپردازد. شاعر میگوید که هیچ چیز برای او خوشایندتر از عشق و دوستی محبوبش نیست و حتی با وجود سختیها و رنجها، اگر دل محبوبش را نرنجاند، خوشحال خواهد بود. او از زیبایی محبوب و تأثیر آن بر خود سخن میگوید و عشق به او را بالاتر از هر چیز دیگری قرار میدهد. همچنین او به مقام و منزلت محبوب اشاره میکند و از ویژگیهای او مانند دانش و عظمت یاد میکند، به طوری که حتی در برابر قدرتهای دیگر، محبوبش را برتر میداند. در نهایت، شاعر از احساسات و روحیات خود، پیوند عمیقش با محبوب و نگرانیش از غم جدایی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: آیا چیزی شیرینتر از جان و دل وجود دارد؟ تمام زحمتها و دردهای قلب و روح را به خاطر درد جسمانیم تحمل میکنم، اما اگر تو دل مرا نرنجانی، خوشحال و راضی هستم.
هوش مصنوعی: اگر تو لحظهای مرا آزار دهی و بیجان شوم، آیا از آزار جسم من، جانم نمیلرزد و به زاری نخواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: هر چند که انسانی همیشه محتاط و مراقب باشد، اما او همچنین به دنبال محبت و دوستی توست و حاضر است جانش را برای آن محبت بدهد.
هوش مصنوعی: چشم خودفروختهات همیشه بر جان زلف تو نگران است و دائماً از آن بیم دارد. این نگرانی از آنچه اندوه میتواند به همراه داشته باشد، او را میترساند.
هوش مصنوعی: لباسی از مروارید و دو مرجان بر تن کرده، دو گل نرگس به سر دارد. سرم شبیه گلی است که در آن اشکهای مرجانی جاری است.
هوش مصنوعی: با این که دل تو همیشه برای من میسوزد و به من وابستهای، اما همچنان میخواهی که جان من را داشته باشی و برایت همیشه عزیز و گرانقدر باشم.
هوش مصنوعی: دل خود را با زیبایی ماه بخشیدم و جانم را به عشق سرو، چون ماه از جمال سرو سرزندهتر است و سرو از زیبایی ماه برتری دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ظرافت و لطافت تشبیه میکند. او میگوید که مثل مو، باریک و ظریف است و در عین حال، در تنگی دهان به گونهای قرار میگیرد که مانند مویی از سر جدا میشود. به جای مو، میتوانی مرجانی را قرار دهی که به زیبایی و نازکی آن اشاره دارد. این نشاندهندهی زیبایی و دقت در جزئیات است.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهات دلپذیر میشود، چشمهایم از تماشای تو روشن میشوند، اما ما به جای جان و چشم، قیمت بیشتری پرداخت کردهایم.
هوش مصنوعی: هرچند دنیای مادی و روح انسان هر کدام زیباییهای خاص خود را دارند، اما برای من محبت و دیدار تو از همه آنها جذابتر و ارزشمندتر است.
هوش مصنوعی: ای آیا زیبای حور و پری که از بهشت به زمین آمدهای، با زیباییات میتوانی هر مکان را به بهشت تبدیل کنی؟
هوش مصنوعی: در این دنیا جز خدا و بهشت را نخواهی شناخت و در اینجا از تمام دنیا فقط عمیدالملک را میشناسی.
هوش مصنوعی: عمادالدین ابونصر، کسی است که خداوند رازهای خود را جز غیب الهی به او نگفته است.
هوش مصنوعی: خداوند یکتا و بینظیر است و مانند آسمان قدرت دارد. نباید هرگز غمگین شد، آیا مانند زمانهای گذشته نباید به دنیا دل بست؟
هوش مصنوعی: هرگز سیر نمیشود از علم و دانش، و در بخشش نیز ناتوان نمیماند. نه آسمان میتواند همتای او بیافریند و نه جهانی دیگر مانند او وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید به جایی برسد که او (شیر) میرسد، چون تلاش کردن برای این کار بیفایده است؛ چرا که شیران بیابانی به مانند سگان در میآیند.
هوش مصنوعی: گاهی علم به جایی نمیرسد که کسی همراهش نباشد، همانگونه که حکمتهای لقمان نیز مانند سخنان بیمفهوم به نظر میآید.
هوش مصنوعی: علم یونان دیگر در جایگاه خود نیست؛ نه از مردان یونانی باقی مانده و نه علمی از آنها باقی است.
هوش مصنوعی: شخصی که از خراسان برخاست و به سوی عراق آمد، در نتیجه به دانش یونانی دست یافت، هم عراقی و هم خراسانی.
هوش مصنوعی: ای خدا، تو همانند نوزادی هستی که از مادر به دنیا آمده، در حالی که همه ستارهها از آسمان برای تو سامان یافتهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در حال زندگی هستی، چه در گذشته و چه در آینده، اگر کسی دنبال کینهورزی تو باشد، همیشه در حال کم کردن ارزش خودش خواهد بود.
هوش مصنوعی: وجود هفت دریا به اندازه هفت آسمان است و در آن هفت تاریکی و هفت روشنایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: هیچ مخلوقی در این دنیا نیست که نیازمند تو نباشد، زیرا تو دارای دانش و قدرتی شگفتانگیز هستی که شبیه به علم آصفی و تأیید سلیمانی است.
هوش مصنوعی: تو با صداقت و راستیات، ایران را مستحکم و قوی کردهای و با نیکی و پیمانداریات، توران را نیز تقویت نمودهای.
هوش مصنوعی: هیچکس از سرزمینهای توران و ایران در کنار تو نمیماند، چه پیران تورانی و چه جاماسب ایرانی.
هوش مصنوعی: به خاطر دانش آصف، سلیمان به نیازی رسید که او را از نعمتهای الهی و حمایتهای ویژه بر خوردار کرد.
هوش مصنوعی: اگر از تو درباره وحدت و یگانگی افلاطون سوال کنند، بیداران را به پاسخگویی فرامیخوانی، اما خودت نه میاندیشی و نه راه چارهای برای مشکل آنان داری.
هوش مصنوعی: در این دنیا، بعضی افراد بدون زحمت به ثروت و نعمت میرسند، در حالی که برخی دیگر به خاطر آنچه ندارند، دچار مشکل و دردسر هستند. یک نفر ممکن است به ظاهری زیبا و فریبنده در زندگی دست یابد، در حالی که دیگری ممکن است به چیزهای واقعی و باارزش برسد.
هوش مصنوعی: هیچکس از دانایان نمیتواند قضاوت بدی را به سمت مردم بکشاند، ولی تو میتوانی با داناییات، قضاوت بد را از سر مردم دور کنی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به طور ساده و روان آن را بیان کنم، میتوان گفت که: اگر دوصد لشکر با سختی و تلاش بخواهند حصار و دژی را بگیرند، تو میتوانی با یک کلام و گفتاری دلانگیز به آسانی آن را به دست آوری.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که نام تو به اندازه آبی که از چوب جاری میشود، در همه جا منتشر شده است، در حالی که من حتی یک ساعت هم نزد تو نبودهام و احساس حبس و محدودیت میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که برخی افراد ما را شاد میکنند و دلمان را روشن میکنند، در حالی که برخی دیگر باعث درد و رنج میشوند. یکی از آنها مثل سنگهای قیمتی باارزش است و دیگری مانند خشتهایی کمارزش است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که اگر انسان در زندگی، به دیگران چیزی ببخشد یا کمکی کند، آن کمک زیاد ارزشمندتر از هر چیزی است که بخواهد از دیگران بگیرد. در واقع، هر روز انسان میتواند با بخششهای کوچک، تاثیر مثبتی روی دیگران بگذارد و این بخششها بیشتر از آن چیزی است که از دنیا طلب میکند.
هوش مصنوعی: دشمن ناله میکند و تو مانند رعد و برق او را میسوزانی، اما در عوض من در حال گردآوری و آمادهسازی هستم تا تو بر سر او بوزی و او را پراکنده کنی.
هوش مصنوعی: تنها مرگ میتواند از دل مردم نیاز و آز را پاک کند، ولی دوست میتواند این احساسات را در دلها بگذارد.
هوش مصنوعی: خدایان دنیا همیشه با هم در ارتباط هستند؛ گاهی از وضعیت دیوان و حوادث تکاندهندهی آن خبر دارند و گاهی به بهشت و زیباییهای آن مینگرند.
هوش مصنوعی: دل حوران جایی را در نظر دارد که در آن به شادی و جشن بپردازد. این مکان پر از نور و زیبایی است و او در آنجا احساس قدرت و رهایی دارد، گویی به مقام و عزتی دست یافته است که خود را در میان دیوانگان میبیند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به ستایش تو بپردازد، تمام جهان را در مدح تو دیده است، مانند خوانندهای که برای ستایش وارد میشود و هر حرفش پر از تمجید است.
هوش مصنوعی: هر کس که نتواند در خدمت تو به اندازه کافی موفق باشد، مانند این است که در دنیای دیگر به قعر دریا یا در چاه افتاده است.
هوش مصنوعی: در اولین سالی که به تو معرفی شدم، با تمام وجود به خدمتت آمدم. حالا هر روز که میگذرد، از احساس پشیمانی و ندامت، هزار بار خود را سرزنش میکنم.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که وقتی از این دنیا میروم، روزی خواهد رسید که آثار و نشانههای من به فراموشی سپرده شود و زندگی و خانهام نابود گردد.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که حال و روزم را کسی جز تو نمیداند، اما تو به خاطر درایت و بلند همتی که داری، راز هر کسی را میدانی.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که دارم، قبول کردهام که اگر روزی شاد شوم، فقط دربارهی تو و خوبیهای تو صحبت کنم، و نه از غم و شادی خودم.
هوش مصنوعی: خداوند به ما نعمتی عطا کند که ما را به کامیابی و خوشحالی برساند و به ما مصیبت و ناکامی نرساند.
هوش مصنوعی: دوستان و هواداران تو همانند خوشبختی و سعادت هستند، اما دشمنان تو مانند بخت بد و شومند که بداندیشی برای تو دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ندانی درد هجر ای گل مرا زان زار گردانی
دگر زارم نگردانی به داغ هجر گردانی
اگر یک ره چو من بیدل به عشق اندر فرو مانی
ز خون عاشقان خوردن بسی یابی پشیمانی
همه رنج دل و جسمی همه درد تن و جانی
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.