مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی
از این آیینِ بیدینان، پشیمانی، پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا، کو مسلمانی؟ دریغا، کو مسلمانی؟
فرو شد آفتابِ دین، برآمد روزِ بیدینان
کجا شد دردِ بودُرْدا و آن اسلامِ سَلْمانی؟
جهان، یکسر، همه، پُردیو و پُرغولاند و اُمَّت را
که یارد کرد جز اسلام و جز سُنَّت نگهبانی؟
بمیرید از چنین جانی کز او کفر و هوا خیزد
ازیرا در جهان، جانها فرو ناید مسلمانی
شرابِ حِکْمَتِ شَرْعی خورید اندر حَریمِ دین
که محروماند از این عِشْرَت، هَوَسگویانِ یونانی
مَسازید از برای نام و دام و کام، چون غولان
جَمالِ نَقْشِ آدم را نِقابِ نَفْسِ شِیطانی
شود روشن، دل و جانْتان ز شَرْع و سُنَّتِ اَحْمَد
چنان کز عِلَّتِ اُولا، قَوی شد جوهرِ ثانی
ز شَرْع است این نه از تنْتان، درونِ جانِتان، روشن
ز خورشید است نز چَرْخ است جِرْمِ ماه، نورانی
که گر تأییدِ عَقْلِ کُل نبودی نَفْسِ کُلّی را
نَگَشْتی قابِلِ نَقْشِ دُوُم، نَفْسِ هَیولانی
هر آن کاو گشت پرورده به زیرِ دامَنِ خِذلان
گریبانگیر او نایَد دمی، توفیقِ رَبّانی
نَگَرْدَد گِرْدِ دینداران، غرورِ دیوِ نَفْس ایرا
سبکدل کی کَشَد هرگز دمی بارِ گِرانجانی؟
تو ای مردِ سخنپیشه که بهرِ دامِ مشتی دون
ز دینِ حق بِمانْدَسْتی به نیرویِ سخندانی
چه سُستی دیدی از سُنَّت که رفتی سویِ بیدینان؟
چه تقصیر آمد از قرآن که گشتی گِرْدِ لامانی؟
نبینی غِیْبِ آن عالَم در این پُرعِیْب عالَم زان
که کس نَقْشِ نَبُوَّت را ندید از چَشْمِ جِسْمانی
برون کن طوقِ عقلانی! بهسوی ذوقِ ایمان شو!
چه باشد حکمتِ یونان به پیش ذوقِ ایمانی؟
کی آیی همچو مارِ چرخ از این عالَم برون تا تو
بهسان کَژْدُمِ بیدُم در این پیروزه پَنْگانی
درِ کُفْر و جُهودی را زِ اوّل چون علی بَرْکَن
که تا آخر چون او یابی ز دین، تَشْریفِ رَبّانی
بجو خشنودیِ حَق را ز جان و عَقْل و مال و تَن
پس آنگه از زبانِ شُکْر میگو کاینت ارزانی
درین کُهپایه چون گردی بر آخور چون خَرِ عیسی
بهسوی عالَمِ جان شو که چون عیسی همه جانی
زِ دونی و زِ نادانی چنین مزدورِ دیوان شد
وگرنه ارسلان، خاص است، دین را نَفْسِ انسانی
تو ای سلطان که سلطان است خشم و آرزو بر تو
سویِ سلطانِ سلطانان نداری اسمِ سلطانی
چه خیزد ز اوّل مُلْکی که در پیشِ دَمِ آخر
بود ساسی و بیسامان، چه ساسانی، چه سامانی
بدین ده روزه دهقانی مشو غَرِّه که ناگاهان
چو این پیمانه پُر گَرْدَد، نه ده مانده، نه دهقانی
تو مانی و بد و نیکت چو زین عالم برون رفتی
نیاید با تو در خاکت، نه فغفوری، نه خاقانی
فسانهٔ خوب شو آخر، چو میدانی که پیش از تو
فسانهٔ نیک و بد گشتند سامانی و ساسانی
تو ای خواجه گر از ارکانِ این ملکی نیی خواجه
از آن کز بهر بنیت را اسیر چار ارکانی
نیابد هیچ انس و جان نسیم انس جان هرگز
که با دین و خرد نبود براق انسی و جانی
ز بهر شربت دردست شیبت پر ز نور حق
گر از لافست نیرانیست آن شیبت نه نورانی
به سبزهٔ عشوه و غفلت نهاد خود مکن فربه
که فربه فرث و دم گردد ز پختن یا ز بریانی
اگر خواهی که چون یوسف به دست آری دو عالم را
درین تاریکی زندان چو یوسف باش زندانی
ورت باید که همچون صبح بی خود دم زنی با حق
صبوحی را شرابی خواه روحانی نه ریحانی
تو ای ظالم سگی میکن که چون این پوست بشکافند
در آن عالم سگی خیزی نه کهفی بلکه کهدانی
تو مردم نیستی زیرا که دایم چون ستور و دد
گهی دلخسته از چوبی گهی جان بستهٔ خوانی
اگر چند از توانایی زننده همچو خایسگی
وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی
مشو غره که در یک دم ز زخم چرخ ساینده
بریزی گر همه سنگی بسایی گرچه سوهانی
تو ای بازاری مغبون که طفلی را ز بیرحمی
دهی دین تا یکی حبهش ز روی حیله بستانی
ز روی حرص و طراری نیارد وزن در پیشت
همه علم خدا آن گه که بنشینی بوزانی
ز مردان شکسته مرد خسته کم شود زیرا
که سگ آنجاست کابادست گنج آنجا که ویرانی
تو ای نحس از پس میزان از آن جز قحط نندیشی
که عالم قحط بر گیرد چو کیوان گشت میزانی
ولیکن مشتری آخر بروز دین ز شخص تو
بخواهد کین خویش ار چه بسازی جای کیوانی
تو ای زاهد گر از زهدت کسی سوی ریا خواند
ز بهر چشم بدبینان تو و جای تن آسانی
مترس ار در ره سنت تویی بیپای چون دامن
چو اندر شاهراه عشق بی سر چون گریبانی
به وقت خدمت یزدان بنیت راست کن قبله
از آن کاین کار دل باشد نباشد کار پیشانی
قیامت هست یومالجمع سوی مرد معنی دان
ولیکن نزد صورت بین بود روز پریشانی
اگر بیدست و بیپایی به میدان رضای او
به پیش شاه گویی کن که ناید از تو چوگانی
درین ره دل برند از بر درین صف سر برند از تن
تو و دوکی و تسبیحی که نز مردان میدانی
فقیه ار هست چون تیغ و فقیر ار هست چون افسان
تو باری کیستی زینها که نه تیغی نه افسانی
تو ای عالم که علم از بهر مال و جاه را خواهی
به سوی خویش دردی گر به سوی خلق درمانی
اگر چه از سر جلدی کنی بر ما روا عشوه
در آن ساعت چه درمان چون به عشوهٔ خویش درمانی
زبان دانی ترا مغرور خود کردست لیکن تو
نجات اندر خموشی دان زیان اندر زبان دانی
اگر تو پاک و بیغشی به سوی خویشتن چون شد
به نزد ناقدان نامت نبهره و قلب و حملانی
سماعست این سخن در مر و اندر تیم بزازان
هم اندر حسب آن معنی ز لفظ آل سمعانی
که جلدی زیرکی را گفت من پالانیی دارم
ازین تیزی و رهواری چو باد و ابر نیسانی
بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی
نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی
بدان گه بوی دین آید ز علمت کز سر دردی
نشینی در پس زانو و شور فتنه بنشانی
ور از واماندگی بادی برآری سرد پیش تو
نماند پیش آن جنبش حزیران را حزیرانی
چو در روح ایزد را صدف شد بنیت مریم
نیارستی ز مستان کرد در پیشش زمستانی
تو ای مقری مگر خود را نگویی کاهل قرآنم
که از گوهر نیی آگه که مرد صوت و الحانی
برهنه تا نشد قرآن ز پردهٔ حرف پیش تو
ترا گر جان بود عمری نگویم کاهل قرآنی
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن به سوی سر یزدانی
رسن دادت ز قرآن تا ز چاه تن برون آیی
که فرمودت رسن بازی ز راه دیو نفسانی
بدین شرمی که عثمان کرد بهر بندگی حق را
تو زین چون خواجگی جویی بگو کو شرم عثمانی
یکی خوانیست پر نعمت قران بهر غذای جان
ولیکن چون تو بیماری نیابی طعم مهمانی
تو ای صوفی نیی صافی اگر مانند تازیکان
بدام خوبی و زشتی ببند آبی و نانی
بدانجا میوه و حور و بدینجا لقمه و شاهد
ستوری بود خواهی تو بدو جهان همچو قربانی
شوی رهبر جهانی را ز بهر معنی و صورت
خضروار ار غذا سازی سمالموت بیابانی
چو یعقوب از پی یوسف همه در باز و یکتا شو
وگر نه یوسفی کن تو نه مرد بیت احزانی
اگر راه حقت باید ز خود خود را مجرد کن
ازیرا خلق و حق نبود بهم در راه ربانی
ز بهر این چنین راهی دو عیار از سر پاکی
یکی زیشان اناالحق گفت و دیگر گفت سبحانی
شنیدستی که اندر مرو در میرفت بی سیمی
ز بهر بوی بورانی چه گفت آن لال لامانی
بگفتا من ز بورانی به بویی کی شوم قانع
مرا در پشت بارانی و در دل عشق بورانی
دلی باید ز گل خالی که تا قابل بود حق را
که ناید با صد آلایش ز هر گلخن گلستانی
تو پیش خویشتن خود را چو کتان نیست کن زیرا
ترا بر چرخ ماهی به که در بازار کتانی
پشیمان شد سنایی باز ازین آمد شد دونان
مبادا زین پشیمانیش یک ساعت پشیمانی
قناعت کرد مستغنی از این و آن نهادش را
چو خواهی کرد چون دونان ثنای اینی و آنی
بباید کشت گرگی را که روز برف بر صحرا
کشد چون نازکان پا را ز تری یا ز بارانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعر شاعرانهای است که به موضوع دین و معنویت میپردازد. شاعر به انتقاد از مسلمانان معاصر میپردازد و بیان میکند که بسیاری از آنان صرفاً به ظواهر دین پایبندند و از عمق معانی آن غافل هستند. او از تغییرات فرهنگی و سقوط ارزشهای اسلامی در برابر دنیا و دنائت مادی شکوه میکند و میگوید که در این عصر، اسلام به نام و رسم تبدیل شده است.
شاعر بر ضرورت بازگشت به اصول حقیقی دین تأکید دارد و از خواننده میخواهد تا در پی حقیقت و حکمت باشند. او به اهمیت شناخت خود و حقیقت وجودی اشاره میکند و چهره واقعی انسان را در آستانه الهی میبیند. در نهایت، او بر ضرورت خلوص نیت و دینداری خالص تأکید میکند و هشدار میدهد که آدمی اگر به بطن دین و روح آن نرسد، به جایی نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، به یاد داشته باشید که در این زمانهای که بسیاری از اصول دین را فراموش کردهاند و به بیدینی روی آوردهاند، باید از این وضعیت پشیمان شوید و به اصول و ارزشهای مسلمانی بازگردید.
هوش مصنوعی: امروزه لفظ مسلمان تنها به یک نام و عادتی تبدیل شده است، افسوس که نشانی از ایمان واقعی و روحاسلامی پیدا نمیشود.
هوش مصنوعی: خورشید دین غروب کرد و روز بیدینی طلوع کرد. کجا رفت درد و رنجی که متوجه دین بود؟ و آن اسلام مانند سلمانی که تنها ظاهری از دین را دارد، چه شد؟
هوش مصنوعی: جهان پر از دیوان و غولهاست و تنها اسلام و سنت میتوانند امت را محافظت کنند.
هوش مصنوعی: از چنین انسانی که کفر و هوای نفس از او سر میزند، باید مرد. زیرا در جهان، مسلمانی نمیتواند از جانهای دیگر به وجود آید.
هوش مصنوعی: در حریم دین، نوشیدنی شیرین و روانی از حکمت ایمانی بنوشید، زیرا افرادی که به دنبال لذتهای زودگذر دنیوی هستند، از این خوشی و سعادت محرومند.
هوش مصنوعی: هرگز به خاطر شهرت و لذتهای زودگذر زندگی نکنید، چرا که مانند غولها، زیباییهای انسانی را زیر نقاب نفسهای شیطانی پنهان کردهاید.
هوش مصنوعی: دل و جان شما باید با اصول و روشهای آموزههای پیامبر (احمد) روشن و روشنتر شود، همانطور که از علت اصلی، جوهر و ماهیت فرعی و قویتری شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره دارد به اینکه روشنایی و نور درونی انسانها و روح آنها ناشی از اصول و قوانین الهی است و نه از جسم و دنیای مادی. نور واقعی و فطری در درون افراد وجود دارد و این نور به مانند نوری است که از خورشید میتابد و از ماه میدرخشد، نشاندهندهی ارتباط عمیق انسان با عالم معنی و حقیقت.
هوش مصنوعی: اگر تأیید عقل کل وجود نمیداشت، نفس کلی هرگز به عنوان زمینهای برای تجلی اشکال و تصاویر مختلف درنمیآمد.
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت تأثیر کمبودها و ناکامیها قرار گیرد، هرگز موفقیتهای الهی را نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: افراد دیندار باید از خودپرستی و غرور دوری کنند، زیرا این ویژگیها باعث میشود که آنها نتوانند وزن سنگین مشکلات زندگی را به دوش بکشند.
هوش مصنوعی: ای مردی که در هنر سخن گفتن مهارت داری، تو برای به دست آوردن سودی ناچیز از دین حق فاصله گرفتی.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که به خاطر ضعفهایی که در دین مشاهده کردی، به سوی بیدینان روی بیاوری؟ چه اشتباهی از کتاب مقدس سر زده که تو به سمت افرادی گمراه رفتهای؟
هوش مصنوعی: در این دنیا که پر از نقص و عیب است، نباید انتظار داشته باشی که عالمان غیب را ببینند، زیرا هیچ کس نمیتواند مقام نبوت را با دیدی مادی و جسمانی درک کند.
هوش مصنوعی: عقل را کنار بگذار و به سمت احساس و ایمان خود برو. چه ارزشی دارد حکمت یونان در مقابل تجربه ایمانی تو؟
هوش مصنوعی: کی به این دنیا به شکلی شگفت انگیز و جذاب بیایی، مانند ماری که از چرخ زندگی بیرون میآید، تا تو نیز همچون کژدمی بدون دم، در این دنیای پر از زیباییها و پیروزیها قرار بگیری.
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، بیایمانان و زیانکاران را مانند علی که به ستم را برمیکند، کنار بگذار. تا آخرین لحظه، جزو کسانی نخواهی بود که از دین حقیقی و مقام الهی به دور بمانند.
هوش مصنوعی: برای کسب رضایت خداوند، باید از دل، عقل، مال و وجود خود مایه بگذارید. سپس با زبان شکرگزاری کنید و بگویید که نعمتهایتان گوارا باشد.
هوش مصنوعی: در این پایه، همچون گردی بر آخور، به سمت عالم جان برو، زیرا که تو نیز مانند عیسی روحی زنده و جاندار هستی.
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر نادانی و پستی خود به این حالت سرگردانی و بیهویتی دچار شده است. در حالی که انسانی با نفس پاک و رفتار درست، مانند ارسلان، به مقام و شأنی والا در دین دست مییابد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو که خشم و آرزو بر تو تسلط دارند، به سوی پادشاهی که بر همه پادشاهان سلطنت دارد، نامی از سلطنت نداری.
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت و شرایطی اشاره دارد که در آغاز یک موضوع یا کار مهم، تنها نتیجۀ ناامیدکنندهای به دست میآید. به این معنا که اگر در شروع کار، مشکلات و بینظمیها وجود داشته باشد، نمیتوان انتظار پیشرفت و موفقیت در انتهای آن را داشت، چه از نظر سیستم حکومتی ساسانی و چه سامانی. به طور کلی، بیانگر این است که آغاز یک کار اگر بدون نظم و برنامهریزی باشد، نتیجۀ مطلوبی به همراه نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: به این ده روز زندگی به حال زراعت مغرور نشو، زیرا ناگهان وقتی پیمانه پر میشود، نه دهی باقی میماند و نه کشاورزی.
هوش مصنوعی: وقتی تو از این دنیا بروی، نه شعرهای خوب و بدی که در این زندگی سرودهای، با تو نمیآید. نه نام فغفوری و نه نام خاقانی، هیچکدام در خاک تو نمیمانند.
هوش مصنوعی: به طور کلی، این جمله به این معنی است که وقتی از زیباییها و داستانهای خوب تبادل نظر میشود، تو هم باید به آن بپردازی، چراکه پیش از تو نیز داستانهای خوب و بدی وجود داشتهاند که به نظم درآمدهاند. اشاره به تاریخ و تمدنهای پیشین، همچون سامانیان و ساسانیان، نشاندهنده این است که این موضوعات از دیرباز وجود داشته و تکرار میشود.
هوش مصنوعی: ای آقا، اگر تو از ارکان این سلطنت نیستی، پس تو چه خواهی بود، چون به خاطر نیتت محکوم به محدودیتهای چهارگانهای هستی.
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند ارتباط عمیق و واقعی را با دیگران تجربه کند، مگر اینکه با دین و عقل درآمیزد. انسانی که از این اصول بهرهمند نباشد، از دوستی و زندگی واقعی دور خواهد بود.
هوش مصنوعی: برای نوشیدن شربت درد، اگر وجودش پر از نور حق باشد، حتی اگر از لاف ادعایی باشد، آن وجود نه تنها نورانی نیست، بلکه تاریک است.
هوش مصنوعی: به زیبایی و ظرافت فریبنده و بیتوجهی خود را نزن، زیرا که اگر خود را در چنین حالتی غرق کنی، ممکن است به روزی کثیف و بیکیفیت دچار شوی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند یوسف، دو عالم را در این تاریکی زندان به دست بیاوری، باید همچون یوسف در این زندان صبر و استقامت داشته باشی.
هوش مصنوعی: باید مانند صبح زود شاداب و سرزنده سخن بگویی و با خداوند ارتباط برقرار کنی، نه اینکه صرفاً از لذتهای دنیوی و مادی صحبت کنی. روحانی و معنوی بودن در صحبتهایت مهمتر است.
هوش مصنوعی: ای ظالم، تو کارهای زشت و ناپسند خود را ادامه ده، اما بدان که وقتی این پوست (زندگی دنیوی) را بشکافند و به عالم بعدی بروی، در آنجا دیگر مانند یک سگ نخواهی بود، بلکه به مرتبهای بالاتر و در دنیای بهتری خواهی رسید.
هوش مصنوعی: تو انسان نیستی چون همیشه مانند حیوانات، گاهی از مشکلات و دردها دلخور و گاهی بیجان و خاموش به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: اگرچه برخی از افراد میتوانند با تلاش و کوشش خود بر مشکلات غلبه کنند، اما برخی دیگر نیز با صبر و استقامت میتوانند جان خود را حفظ کنند و از سختیها عبور کنند.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو که در یک لحظه، زخمهای جفا و سختی زندگی میتواند تو را نابود کند، حتی اگر همه چیز را با قدرت و استقامت تحمل کنی، باز هم ممکن است دچار آسیب شوی.
هوش مصنوعی: ای بازارچی که فریبخوردهای، چرا به ناگوار پیش میآوری کسی را که هنوز کوچک است و بیخبر از دنیا، تا از او قرضی بگیری و در عوض تنها یک لقمه از او بستانی؟
هوش مصنوعی: از سر حرص و طمع نمیتوانی حقیقت را در مقابل خود ببینی؛ بلکه همه دانش خدا در زمانی آشکار میشود که فراغت داشته باشی و به تأمل بنشینی.
هوش مصنوعی: مردهای فرسوده و خسته، در کنار مردان شکسته کمتر پیدا میشوند، زیرا در جایی که خرابهای وجود دارد، ثروت و نعمت نیز نیست.
هوش مصنوعی: ای بدشانسی، وقتی میزان (قضا و قدر) بر تو حاکم باشد، جز خشکی و قحطی چیزی نخواهی دید، زیرا زمانی که کیوان (سیاره زحل) در موقعیت خاصی قرار میگیرد، زمین دچار قحطی میشود.
هوش مصنوعی: اما در پایان روزگار، مردم از تو میخواهند که اگرچه اشکال و زیباییهای ظاهری را بسازی، ولی در واقع باید آنچه در درون داری و شخصیت واقعیات را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: ای زاهد، اگر کسی به خاطر زهدت تو را به ریاکاری متهم کند، برای جلب توجه بدبینان و به دست آوردن آسایش جا نزن.
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر در مسیر خودت هستی و پایدار، زیرا مانند دامن یا پوشش در شاهراه عشق، بدون سر و بیهویت به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: در هنگام عبادت و خدمت به خداوند، نیت خود را خالص و درست قرار ده. چرا که این عمل باید از قلب انسان ناشی شود و نه صرفاً یک عمل ظاهری و فیزیکی.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، روز جمعه، فقط مردان دارای فهم عمیق و معنوی، میتوانند حقیقت را درک کنند؛ اما کسانی که تنها با ظواهر و صورتها آشنا هستند، در آن روز دچار سردرگمی خواهند بود.
هوش مصنوعی: اگر بدون دست و پا و ناتوانی به رضایت او بیایی، باید با کمال صداقت و عدم انتظار پاداش، سخن بگویی که هیچ چیزی جز تلاش و کوشش تو در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: در این مسیر، دلها از زندگی خود جدا میشوند و در این صف، سر از تن جدا میشود، همانطور که دوکی (چرخدست) و تسبیحی که از مردان دور است.
هوش مصنوعی: فقیه مانند تیغی تیز و برنده است و فقیر همانند افسانهای جذاب و فریبنده. حالا تو کیستی که نه تیغی داری و نه افسانهای؟
هوش مصنوعی: ای عالم، تو که علم را برای مال و مقام میخواهی، اگر دردی در خودت هست، چرا به دنبال درمانی برای مردم نمیروی؟
هوش مصنوعی: اگرچه تو با بیخیالی و شوق به ما توجه نشان میدهی، اما در آن لحظه چه فایدهای دارد که به ما محبت کنی وقتی خودت از مهربانیات سود میبری؟
هوش مصنوعی: دانش زبان تو را به خود مغرور کرده است، اما باید بدانی که در سکوت نجات واقعی وجود دارد و آسیب در سخن گفتن نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر تو با قلبی پاک و بدون دغدغه به درون خود نگاه کنی، نزد کسانی که به قضاوت مینشینند، نام و شهرتی نخواهی داشت و احساسات و افکار درونت را به دوش خواهی کشید.
هوش مصنوعی: در اینجا به گوش میرسد که در میان فرزندان سمعانی، بخصوص در گروه بزازان، صحبتهایی از این نوع وجود دارد که به معنای خاصی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زیرک به زودی گفت: من مانند باد و ابر در بهار، دارای نوعی از تیزی و چست و چالاکی هستم.
هوش مصنوعی: به او گفتند که در این باره صحبت نکن، زیرا اگر او این توانایی را داشت، هیچگاه مانند خران در میان مردم شناخته نمیشد.
هوش مصنوعی: زمانی که بوی دین از علم تو بلند شود، به این معناست که وقتی از درد و رنجی نشستهای و به فکر دیگری و خواستههای بیجا هستی، آنگاه زمینهساز مشکل و فتنهای میشوی.
هوش مصنوعی: اگر از ناامیدی و رکود بادی به وجود آوری، هیچ چیزی در پیش تو باقی نخواهد ماند، حتی حرکت و جنبش خوابآور و لطیف باد بر پیشانی تو نیز.
هوش مصنوعی: وقتی که روح خدا در مریم قرار گرفت، او به مانند صدفی شد که جواهرات درونش را پنهان کرده است. مریم با حالتی گیج و مست، در برابر زمستانی سخت و بیروح قرار گرفت.
هوش مصنوعی: ای قاری، آیا تو خود را بیتوجه به قرآن میدانی؟ که تو به مانند گوهر باارزشی هستی، آیا خبر نداری که انسانی با صدای دلانگیز و نغمهای زیبا هستی؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که قرآن از پوشش کلمات و معانی عاری نشود، چه بسا اگر جانم هم باشد، نمیتوانم بگویم که در فهم قرآن سهلانگار هستم.
هوش مصنوعی: قرآن، تو را به سوی خداوند یکتا واصل میکند و در این راه، نیاز به فهم و درک دقیق آنچه در دستورات و معانی آن نهفته است، وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به فردی اشاره شده که از طریق آموزههای قرآن و دستورات الهی میتواند از مشکلات و سختیها رهایی یابد. به نوعی، این پیام به ما یادآوری میکند که با درک صحیح آموزههای دینی و استفاده از آنها، میتوان بر وسوسهها و مشکلات بشری غلبه کرد و به سویی بهتر در زندگی قدم گذاشت.
هوش مصنوعی: این بیت به عدم شرم و خجالت افراد در برابر بندگی و خدمت به حق اشاره دارد. شاعر در آن میگوید که اگرچه عثمان (شخصی معروف در تاریخ) در خدمت به خداوند و بندگیاش شرم داشت، تو چرا به دنبال مقام و خوشخدمتیهای خود هستی؟ در واقع، او از دیگران میخواهد که مانند عثمان خود را در برابر خداوند خجالتزده احساس کنند و به مقام بندگی افتخار کنند، نه اینکه به دنبال مقامهای دنیوی باشند.
هوش مصنوعی: قرآن همچون سفرهای پُر نعمت برای تغذیه روح است، اما اگر تو بیمار باشی، طعم خوش مهمانی را نخواهی چشید.
هوش مصنوعی: ای صوفی، اگر همچون دیگران باشی و در پی خوبی و بدیها نباشی، باید مانند آنها هر چیز ساده و ضروری را در زندگیات انتخاب کنی.
هوش مصنوعی: به آنجا میرویم که میوهها و حورهای بهشتی در دسترس است، اما در اینجا تنها لقمهای و شاهدی از دنیا وجود دارد. اگر تو میخواهی مانند یک قربانی به آن جهان بروی، باید بدان توجه کنی.
هوش مصنوعی: اگر به رهبر جهانی میخواهی نقش و اهمیت خاصی ببخشی، باید او را مانند خضر، شخصیت اسطورهای که جاودانگی و حکمت را به تصویر میکشد، غذا بدهی. اما اگر این کار را نکردی، ممکن است به او سم مرگ آوردهای.
هوش مصنوعی: مثل یعقوب که در جستجوی یوسف است، همه در یک سو جمع شو و به یگانگی برسید، وگرنه تو هم همچون یوسف در غم و اندوه خواهی ماند، نه مردی که درد و رنج را تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقت و آنچه حق است راه پیدا کنی، باید از خودخواهی و تعلقات دور شوی. زیرا در مسیر حق و الهی، انسان و مخلوقات نمیتوانند با همدیگر تداخل داشته باشند.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به چنین راهی، دو مرد با نیت پاک، یکی گفت "من حق هستم" و دیگری گفت "نقش خداوندی را نمیتوان وصف کرد".
هوش مصنوعی: آیا شنیدهای که در مرو، بدون هیچ وسیلهای، بوی عطر گلها به مشام میرسید؟ آن مرد لال چه چیزی را گفت؟
هوش مصنوعی: او گفت: من از طوفانی که در وجودم است چه زمانی راضی میشوم؟ در حالی که در دل عشق خود غرق شدهام و به بوی خوشی که میتواند آرامم کند، احتیاج دارم.
هوش مصنوعی: دل باید از زشتیها و علایق دنیا خالی باشد تا قابلیت دریافت حقایق را داشته باشد. حق نمیتواند در دل آلوده و پر از زخارف و زینتهای دنیا جا بگیرد، حتی اگر آن دل در بهترین و زیباترین باغها باشد.
هوش مصنوعی: به خودت کمتر از آنچه که هستی اهمیت نده و خود را کوچک نکن، زیرا تو ارزشمندتر از این هستی که در دنیای دیگران بیخود باشی.
هوش مصنوعی: سنایی دوباره از کار خود پشیمان شد و میترسد که مبادا دانیان به خاطر پشیمانی او یک لحظه پشیمان شوند.
هوش مصنوعی: اگر کسی به قناعت و رضایت در زندگی بپردازد و از نیازهای مادی بینیاز باشد، میتواند به آرامش دست یابد. او باید به جای دنبال کردن نام و ثنای دیگران، به ارزشهای درونی خود توجه کند و به گونهای رفتار کند که شایسته و درخور خود باشد.
هوش مصنوعی: باید گرگی را از بین برد که در روز برفی در دشت، پاهای نازک و لطیف را از روی رطوبت یا باران زیر پا بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
شگفت آید مرا بر دل ازین زندان سلطانی
که در زندان سلطانی منم سلطان زندانی
غریب از جاه طورانی ز نافرمانی لشکر
به دست دشمنان درمانده اندر چاه ظلمانی
سپاه بیکران داری ولیکن بی وفا جمله
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.