بدا ما قد بدا فی الحبّ من بیداءِ اشواقی
اَنل کأساً و اسکرلی، الا یا ایها السّاقی
سرت گردم، لب خشک به زهر آغشتهای دارم
فانّ القلب ملسوعٌ و ماء الدّنِ تریاقی
محبت نامهٔ درد دلم را در بغل دارد
نمیخوانی چرا محبوب من، مکتوب مشتاقی؟
نیم در عشقبازی، بیوفا، ای سستپیمانها
بقیٰ ما قد مضی فی حبّکم، عهدی و میثاقی
حزین از دل به گوشم هر نفس فریاد میآید
ینادی کلما فی الکون فان، والهوی باقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق و دردناک خود در عشق سخن میگوید. او به شدت دلتنگ محبوبش است و خواهان نوشیدن می باشد تا از این درد رهایی یابد. قلبش زخم خورده و در جستجوی تسکین است. شاعر به بی وفایی معشوق اشاره میکند و از عهد و پیمانی که بین آنها بوده، یاد میکند. در نهایت، او فریاد دلشکستهاش را به گوش جهان میرساند و عشق را حتی در میان دردها و ناامیدیها جاودان میداند.
هوش مصنوعی: یاللعجب که چقدر اشتیاق من در عشق نمایان است! ای ساقی، برایم جامی بریز و مرا سرمست کن.
هوش مصنوعی: بسیار به تو احترام میگذارم و این که لبهای خشک تو را میبینم، دلیلم برای نگرانی است. زیرا قلب من رنجیده است و آب دنیا برایم همچون پادزهر عمل میکند.
هوش مصنوعی: محبت، نامهای که حاوی درد دل من است را در آغوش دارد. چرا نمیخوانی آن را، ای محبوب من؟ نوشتهای است از کسی که مشتاق توست.
هوش مصنوعی: در میانهی بازی عشق، ای کسانی که وفا ندارید و پیمان شکن هستید، باقیماندهی عشق ما، زمان زیادی است که سپری شده و من عهد و پیمانم را فراموش نکردهام.
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه فریاد میزند که همه چیز در این دنیا فانی و زودگذر است، و عشق همواره باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر سوزد درون تو چو عود خام، ای ساقی
بیابی بوی عودی را که بوی او بود باقی
یکی ساعت بسوزانی، شوی از نار نورانی
بگیری خلق ربانی، به رسم خوب اخلاقی
چو آتش در درونت زد، دو دیدهٔ حس بردوزد
[...]
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت حسبالحال مشتاقی
کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی
اِنِ افْعَلْ ما تَری اِنّی عَلی عَهْدی وَ میثاقی
نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت
[...]
دلا یک رنگ شو با ما مپوش از زرق زراقی
مکن تر دامنی بر خشک و بستان ساغر از ساقی
مخور با خویش وگر خوردی به یاد دوست خور باری
که ناید از سموم بادیه جلاب پَر آقی
سقاک الله قدح بستان ز دست ترک یغمایی
[...]
گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
بیا بشکن که مخمورم، خمارم زان می باقی
من از عشق تو میمیرم، بگو: کاخر چه تدبیرم؟
که زد مار غمم بر دل نه تریاق است و نه راقی
ز تاب لعل و آب می، فکندی آتشی بر ما
[...]
مضی فی غفلة عمری، کذلک یذهب الباقی
ادر کأسا و ناولها، الا یا ایها الساقی
شراب عشق، میسازد تو را از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی، نه تحقیقات اشراقی
الا یاریح! ان تمرر علی وادی أخلائی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.