بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
یاد من گو نکند غیر فراموشش باد
یار بیغیر که می در قدحش خون گردد
خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد
سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن
شرمی از جلوهٔ آن سرو قبا پوشش باد
دوش میگفت که خونت شب دیگر ریزم
امشب امید که یاد از سخن دوشش باد
ننگ یار است که یاد آرد از اغیار مدام
نام این فرقهٔ بدنام فراموشش باد
دل که خو کرده به اندوهِ فراقت همه عمر،
با خیالت همه شب دست در آغوشش باد
هاتف از جور تو دم مینزند لیک تو را
شرمی از چشم پر آب و لب خاموشش باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوع عشق و جدایی پرداخته است. او اظهار میدارد که اگر فردی بدون او به خوشی بپردازد، خوش باشد. همچنین او از یادآوری خود توسط دیگران ناخرسند است و آرزو میکند که یادش فراموش شود. شاعر نسبت به یاری که عشقش را به غیر تقسیم میکند، دلتنگی و غم عمیق دارد و امیدوار است که یاد او همواره در دلش باقی بماند. او همچنین به زشت بودن یادآوری دیگران از عشق در غیاب خود اشاره کرده و در نهایت، از غصه جدایی و اندوهی که در دل دارد سخن میگوید. در کل، شعر به غم و زیبایی عشق و درد جدایی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون من و غیر من شراب بنوشد، نوش جانش باشد. بگوید که یاد من نمیکند، امیدوارم هیچگاه فراموشش نکند.
هوش مصنوعی: اگر دوست بیغیرت من در جامش شراب بریزد، حتی اگر خون من هم به آن جام ریخته شود، برای من مهم نیست و آرزو میکنم نوش جانش باشد.
هوش مصنوعی: اگر سرو در باغ با ظاهری عریان و بدون پوشش ظاهر شود، باد به خاطر زیبایی آن سرو از خود شرم میکند و نمیخواهد به آن نزدیک شود.
هوش مصنوعی: شب گذشته کسی میگفت که خونت را در شب دیگری میریزم و امیدوارم که امشب یاد آن صحبتها در ذهنت باقی بماند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دوست یا یار، نباید دائما به یاد دیگران بیفتد و آنها را یاد کند. بهتر است که نام این گروه بدنام را فراموش کند و به آنها توجه نکند.
هوش مصنوعی: دل که به خیال جدایی از تو عادت کرده و همیشه با اندوهِ فراق تو زندگی کرده است، همین که به یاد تو میافتد، در طول شب گویی در آغوش تو آرامش مییابد.
هوش مصنوعی: صدا از ظلم و ستم تو به گوش میرسد، اما تو باید از آن چشمان پرآب و لبهای خاموش شرمنده باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صوفی ار باده بهاندازه خورَد نوشش باد
ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
آنکه یک جرعه مِی از دست توانَد دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد
پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
[...]
گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد
ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد
شد شب تار اگر روز من از شام خطش
روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد
کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا
[...]
عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد
هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد
دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ
جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد
یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل
[...]
گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد
و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد
آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او
چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد
آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم
[...]
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.