گفتمش حرفی و امید که در گوشش باد
و آنچه از من نشنیده است فراموشش باد
آنکه زد طعنه ی بیهوشیم از دیدن او
چشم او، راهزن قافله ی هوشش باد
آن قصب پوش جوان، کز ستمش دم نزنم
شرمی از طاقت پیران خشن پوشش باد
گفت، دیروز: شب آیم ببرت؛ آمد صبح
شرمی امروز ز دیر آمدن دوشش باد
سرکند غیر چو بدگویی من، یا رب یار
نشنود، ور شنود زود فراموشش باد
صبح کز طلعت خورشید بخود مینازد
شرمی از پرتو آن طرف بناگوشش باد
روز محشر، چو جفای تو ز آذر پرسند
بدعا کوش که یا رب لب خاموشش باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوعاتی چون ناامیدی، عشق و ظلم میپردازد. او ضمن بیان احساساتش به معشوق، از عواقب نشنیدن و فراموش کردن برخی از حرفها سخن میگوید و آرزو میکند که درد و رنج ناشی از دیدار یا جدایی فراموش شود. شاعر به طعنههایی که به او زده شده اشاره میکند و از سختیها و شکیبایی پیران صحبت میکند. او همچنین به آمدن دیر هنگام یار اشاره کرده و این تاخیر را مایه شرم میداند. در نهایت، هنگام قیامت، از خداوند میخواهد که اگر کسی از بدیهای یار بپرسد، یار را به سکوت و فراموشی دچار کند.
هوش مصنوعی: به او چیزی گفتم و امیدوار بودم که آن را فراموش کند و تمام آنچه را که از من نشنیده است نیز فراموش شود.
هوش مصنوعی: آن کسی که به بیخبری من از حضور او اشاره کرد، باید بگویم که چشم او مانند دزدی است که به قافلهی هوش و آگاهیام حمله میکند.
هوش مصنوعی: آن جوان زیبا و خوشپوشی که به خاطر ستمهایش چیزی نمیگویم، مرا از تحمل پیری و سختپوشی شرمنده میکند.
هوش مصنوعی: دیروز گفت که شب میآید، اما امروز صبح شرمندهام که دیر آمده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی غیر از من بدگویی کند، خداوند دانا است، و در صورتی که محبوبم بشنود، امیدوارم زود فراموش کند.
هوش مصنوعی: صبح که با طلوع خورشید زیباییاش را به نمایش میگذارد، باد از تابش نور آن طرف صورتش شرمسار است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که از خاطر تو و ستمهایی که بر من روا داشتی سوال شود، دعا کن که پروردگارا، او دیگر چیزی نگوید و سکوت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صوفی ار باده بهاندازه خورَد نوشش باد
ور نه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
آنکه یک جرعه مِی از دست توانَد دادن
دست با شاهدِ مقصود در آغوشش باد
پیرِ ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
[...]
بی من و غیر اگر باده خورد نوشش باد
یاد من گو نکند غیر فراموشش باد
یار بیغیر که می در قدحش خون گردد
خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد
سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن
[...]
گر همین خون مرا یار خورد نوشش باد
ور نه اندیشه بیداد فراموشش باد
شد شب تار اگر روز من از شام خطش
روز روشن شبم از صبح بناگوشش باد
کرده از جلوه بسی پیرهن صبر قبا
[...]
عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد
هر غباری ست ز آیینه فراموشش باد
دامن مرحمت دولت ساقیست فراخ
جرم من پردگی خلق خطاپوشش باد
یا رب آشفته مکن طرهاش از زاری دل
[...]
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.