|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات و غم های درونی میپردازد. شاعر میگوید کسی که غم دارد و بتواند آن را بیان کند، میتواند خود را از این غم رها کند. او همچنین به زیبایی گل اشاره میکند و میگوید که این گل نه رنگ مشخصی دارد و نه بویی که بتواند احساساتش را وصف کند. در واقع، این شعر به تضاد میان زیبایی و احساسات درونی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: کسی که دلی پر از غم دارد و میتواند آن را بیان کند، میتواند باراندیشهاش را سبک کند.
هوش مصنوعی: به این گل زیبا نگاه کن که چگونه ما را سرشار از شوق و شادابی کرده است؛ نه رنگش ما را خسته کرده و نه بویش پنهان شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که غمی بود که بتواند گفت
غم از دل خود به گفت بتواند رفت
همین شعر » بیت ۱
آن را که غمی باشد و بتواند گفت
گر از دل خود بگفت بتواند رفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نی رنگ توان نمود نه بوی نهفت
همین شعر » بیت ۲
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود نه بوی نهفت
همین شعر » بیت ۲
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
سِرّ سخن دوست نمییارم گفت
دُرّیست گرانبها نمییارم سفت
ترسم که به خواب دَرْبگویم به کسی
شبهاست کزین بیم نمییارم خفت
ای رای تو با ضمیر گردون شد جفت
پیدا بر تو هر چه فلک راست نهفت
مدح چو تویی چو من رهی داند گفت
الماس خرد در سخن داند سفت
تا من بودم بود مرا دولت جفت
وین دولت بیدارم یک روز نخفت
بد گوی مرا طعنه چه بتواند گفت
الماس بابریشم که تواند سفت
گر شیر شود عدو چه پیدا چه نهفت
با شیر به شمشیر سخن باید گفت
آنرا که به گور خفت باید بیجفت
با جفت بخان خویش نتواند خفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.