علی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:
1 -پس از این،فقط دست به دامن آن یار سرو قامت خواهم شد که با قد و بالای پرناز و خرامانخود،ریشهی وجودم را کنده است.[دست به دامن شدن،یعنی پناه بردن و سرو بلند،استعاره ازمعشوق،از بن و بیخ بر کندن،کنایه از بیتاب و بیقرار کردن است.بنابراین،میگوید:فقط به دلبرخرامانی پناه میبرم که قامت موزونش،بیتاب و بیقرارم کرده است.]
2 -برای شادی ما،به مطرب و می نیازی نیست.تو نقاب از چهره بردار تا من با دیدن چهرهی
درخشان تو مانند سپندی که بر روی آتش میرقصد،از شدت شوق به رقص و پایکوبی بپردازم؛[چهرهی معشوق را به جهت سرخی و شادابی و درخشندگی،به آتش و خود را به سپندی بر آتش مانندمیکند و جهیدن دانهی سپند بر روی آتش را رقص سپند مینامد و رقص خود را به آن تشبیه میکند.]
3 -هیچ چهرهای نمیتواند جلوهگاه خوشبختی شود مگر آن که سم سمند یار را بر آن مالیده باشند. [هیچ رویی نمیتواند مانند آیینهای در حجلهی بخت باشد و بخت در آن جلوهگر شود،مگر آنکه سم اسب یار را به آن بمالند.در توضیح مفهوم این بیت باید به دو رسم متداول در روزگاران گذشتهتوجه کرد:نخست آن که آینههای فلزی(مانند روی و آهن)را با سم اسبان صیقل میدادهاند.دیگرآن که در حجلهی عروس،آینه مینهادهاند(و این رسم هنوز هم متداول است)تا چهرهی عروس درآن منعکس شود.بر این اساس،معنای ظاهری بیت یک تمثیل ساده است:هیچ رویی(فلزی)شایستهی آن نیست که در حجله در برابر چهرهی عروس نهاده شود مگر آن که با سم اسب صیقل و جلا یافته باشد.اما با توجه به ایهام کلمهی روی(فلز-چهره)مقصود کنایی آن است که چهرهای کهبر سم و نعل اسب معشوق ساییده شود،یعنی خاک روی و رنج راه عشق را کشیده باشد،اینشایستگی را مییابد که جمال بخت در آن جلوهگر شود.]
4 -راز عشق تو را فاش کردم،هر چه بادا باد!بیش از این صبر ندارم،چه کنم؟آخر تا کی باید این
راز را پنهان بدارم؟
5 -ای صیاد!آهوی مشک بوی مرا مکش!از چشم سیاهش شرم کن و او را با کمند مبند!
6 -من که در درگاه یار به خاک افتادهام،چگونه میتوانم بر لب قصر بلند او بوسه زنم؟[خاکی،به
جز بر خاک افتاده.به معنی خوار و ذلیل و خاکسار و زمینی هم هست.قصر بلند هم علاوه بر معنایاصلی آن،به مقام والا و آسمانی معشوق اشاره دارد.بنابراین میگوید:من خاکی و زمینی،چگونهمیتوانم به آن یار آسمانی برسم؟]
7 -ای حافظ،دل خود را از حلقهی گیسوی مشکین یار،بیرون میاور و آن را بازپس مگیر؛زیرا که
این دل دیوانه است و بهتر آن است که دیوانه در بند باشد![به طور غیر مستقیم،دل را به دیوانه وگیسوی یار را به بند و زنجیر مانند کرده است.]
امین کیخا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
شتک را هم ترشح خشک شده گویند، پشنگ هم به لری یعنی قطره و ترشح
امین کیخا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
ترشح در فارسی می شود تراب و یا تراو و فعل ان تراویدن است
امین کیخا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
کفا تنها یعنی رنج و فارسی است
امین کیخا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۱:۵۰ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۹:
شیدا در لغت فرس اسدی امده است اما گویی أکدی است ونام عفریتی بوده است به زبان عبری هم ( شد) همین جن معنی میدهد پس شیدا یعنی دیوانه است که همان دیو زده است ویا مجنون که جن زده است
ادروک در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱ - آغاز داستان:
دانم ، اما امروز برای جای کشت صیفی جات نام خوبی داریم وانگهی پردیس هم تنها برای خیابانها و نامگذاری شان به کار می بریم بیا پالیز را همان طور به کار ببریم که مردم می دانند وگر نه دو لغت را به کار ببریم با معنی همانند شیباندن بحث است و اورنده منگی و دنگیست خلق را ، سپاسداریم که نوشته هایم را خوانده اید
ادروک در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۴۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱ - آغاز:
برای دریافت بهتر گرشاسپنامه نگاهی باید به لغت فرس اسدی انداخت، برای اینکه بدانیم تا کجا واژه های لغت نامه او شگفت و ارزنده هستند لغت اول انرا می اورم أولین لغت ، آسا است یعنی خمیازه این حکایت بایستگی خوانش ان کتاب را می نماید زیرا پس از سالیان لغت خوانی اولین کتابی بود که اولین واژه أش را نمی دانستم ، بر روان ان پاکمرد درود
ادروک در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴:
ور یا مغ magh به معنی گودال است و ورجمکرد شهری بود در ریر زمین در مغاکی که از همه جانوران جمشید یا یاما در ان انجمن کرد تا شرایط روی زمین اماده زیست شود دوباره
ادروک در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۱:
گنجور یعنی گنجبان و نگهبان گنج
ادروک در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۰:
پشوتن یا به اوستایی پشوتنو یعنی فداکار برادر فداکار اسفندیار است سپس جاود انه میشود و از یاران سوشیانت اخر زمان است سلام بر پشوتنوی و پیشوای اخر زمان
طوطی در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۹:
آغاز بیت اول متأسفانه بر اثر کم توجهی و عدم درایت و شناخت صحیح اَه، درج گردیده. در لغت پارسی این حرف تنفر و انزجار است. و این اعتراض به خلقت خالق و مخالف با افکار و عقاید و تعلیمات مولاناست. مورد صحیح وه می باشد که کلمۀ شگفتی و حیرت از عظمت است. و با کمال تأسف آنچناکه من دیده ام و شنیده ام بعلت فراوانی استفاده از سایت محترم گنجور بسیاری جا ها این غلط بدون اصلاح نوشته و خوانده می شود. حتی دیده و شنیده ام که در آمریکا برای فرزندان ایرانی این حرف را بصورت آه یاد داده اند که هم غلط است و هم مخل وزن. از سایت محترم گنجور درخواست میشود برای پیشگیری از اشاعۀ چنین اغلاطی در اسرع وقت کلیۀ مطالب و اشعار گویندگان بزرگمان را که با کمال تأسف کم نیستند، بازبینی و موارد غلطی را که احیاناً توسط کسانی که به فارسی تسلط کامل نداشته و قرائت صحیحی نداشته اند تایپ شده اصلاح بنمایند. با سپاس از دوست بسیار عزیز و گرامی.
افشین در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:
دوست عزیز:
شاعر میگه از برای خوشدلی می میخورده نه از روی دلخوشی. یعتی می مایه خوشدلی شاعر بوده است. حالا که یار در بر است، مایه خوشدلی حضور دلبر است و نیازی به می نیست.
امیرحسین الهیاری در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۳۱ دربارهٔ هلالی جغتایی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:
مصرع چهارم به این صورت اصلاح شود:
تشریف حضور "یار" میباشد و نیست
امیرحسین الهیاری در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۹:۲۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۷ - خبردار شدن مردم از حال درویش و پیدا شدن رقیب کافرکیش بداندیش:
در بیت ششم کلمه افسانه باید به صورت فسانه نوشته و اصلاح گردد
رهام در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴:
نژندی
رهام در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۱۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۵:
کام به دیبایی درمعنی مراد و مقصد به کار رفته
صادق در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:
در بیت هشتم مصرع دوم فکر میکنم بجای "بگویم" باید "بگوییم" باشد.
رهام در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴:
نزنوی کاربردهای فراوان دارد از جمله خستگی افسردگی عصبانیت غمناکی سرگشتگی و..ولی ور اینجا در مقابل بلندی قرار گرفته و معنی پستی و زبونی میدهد
رهام در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۴:
همال به معنی انباز و شریک است ولی گاهی به معنی رقیب هم به کار میرود و در لری هنوز کاربرد دارد
امین کیخا در ۱۲ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷: