آروان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:
آهنگ فوقالعاده قلاش از محسن چاوشی تنها یک بیت از این شعر رو داره بیت های دیگر در غزل شماره ی 37 وجود دارند...دیوانه کنندس.
ساران در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۷:
درود فراوان به شما
کوروش ایرانی اصل در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:
درود بر بزرگواران و اساتید....
آسمان بار امانت نتوانست کشید.....
قرعه کار به نام من دیوانه زدند.....
از تفسیر قصه ی خلقت و افسانه ی آفرینشِ، این بیت، ک مختصِ علم همان دوران است؛ اگر اجالتن بگذریم؛ منظور شاعر یحتمل اینست ک؛ جنسِ آسمان و دیگر اجسام و مقولات مشابه، آنچنان نبود و نیست ک انسان وار بتوانند امانت عشق رو پذیرا باشند... لاجرم، سنگینیِ بار این مسئولیت خطیر، ک اراده و انتخاب انسانی، در آن دخیل هستند، بر عهده ی آدمیان میباشد... تا اخلاقیات را در زندگی، برای سایر پدید آمدگان، جاری سازند...
سپاس از دوستان...
****************************
مجید در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷۴:
پیرو حاشیه شماره 5 منظور از که همان کاه است که نفس را به آن تشبیه کرده اند که مانع صعود به قله معرفت حق تعالی است.البته کوه هم می توان در نظر گرفت چون مانع صعود است در هر صورت صحیح است.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
جناب حمید رضا: اینکه گفتم روح ظریف سخره نبود. به نظر من شما که اینطور میینویسید
"ادیسون فردیست پست فطرت و مفلوک و گرفتار به شراب خواری و مایه ننگ، واز آنجایی که ما ملتی هستیم مسلمان، پس همه کارخانجات برق را ببندیم و هرگز از اختراعات این بی ناموس استفاده نکنیم!"
باید کمی "توهین" را هم قبول کنید (کلوخ انداز را پاداش سنگ است)، ولی شما تاب شنیدن نداشتید و همینکه گفتم یک حرف شما غلط بود، شاید ادعای دیگر شما هم اشتباه باشد، "حمله" نامیدید. من واقعاً فکرنمیکردم که شما اینطور حساس باشید!
اگر من سهواً یا عمداً به شما و دوستان شما (سمانه خانم، کوکب خانم و این بنده خدا که به خاموشی دعوت میکرد) توهین کردم معضرت میخواهم.
پوریا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۵:
عشق فتوی می دهد کز کعبه در بتخانه شو
یار دعوی می کند کز عاشقی دیوانه شو
عشق زحمت برنتابد، کاشنای خلوت است
چون تو با عشق آشنائی از همه بیگانه شو
گربه کویش باریابی، مرغ غم را دانه باش
گر وصال دوست خواهی، شمع را پروانه شو
تا مگر روزی حدیثت بگذرد در پیش او
چون نظامی در زبان هر کسی افسانه شو
نظامی گنجوی
پوریا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
سلام دوستان،مولوی و سعدی چند قرن بعد از نظامی اومدن ،نظامی چندتا غزل داره که مثل اون در دیوان این دوشاعر اومده،یعنی تقلید کردن؟مثل غزل«دیوانه دیوانه شو و یل همین غزل»
این غزل از نظامیست
بنمای رخ که دیدن گلزارم آرزوست
در من نگر که نرکس خونخوارم آرزوست
از بوستان وصل تو این طرفه تر که من
-خاری هم نیابم و گلزارم آرزوست
خاموش چند باشی ؟ آخر سخن بگوی !
کز اول در فشان تو گفتارم آرزوست
بر کش صلیب طره و در ده صلای کفر !
کز خرقه سیر گشتم و زنارم آرزوست
اندر خمار خانه و در کنج مصطبه
-کردن گرو سجاده و دستارم آرزوست
در صومعه ندیدم صدقی زصوفیان
بر سر سبو کشیدن خمارم آرزوست
دستی به دست ساقی و دستی به جام می
مستی کنان میانه بازارم آرزوست
در پاکشان عمامه و دستی به سر زنان
-رقصی چنین به صفه احرارم آرزوست
بر آستان مدرسه تا چند سر نهم ؟
دیوار دیر و معبد کفارم آرزوست
یاران همه به معنی عقرب صفت شدند
صحبت زدست ایشان با مارم آرزوست
از تلخی فراق تو جانم به لب رسید
یک بوسه زان دو لعل شکر بارم آرزوست
یک بوسه از لب تو که جان نظامی است
چون دست بوس شاه جهاندارم آرزوست
سهیلا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۸:
لطفا معنی این غزل زیبا رو بگذارید ممنونم از همه فرهیختگان
حسام در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ شهریار » منظومهٔ حیدر بابا:
واقعا ترجمه افتضاحه . معلوم نیس مترجمو از کجا برداشتن اوردن حتی یه بچه دبستانی ترک زبان خیلی بهتر از این میتونه این شعرو ترجمه کنه واقعا متاسفم برا این سایت
ستار اسدی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹:
مصرع دوم بیت هشتم باید این طور نوشته بشه:
"صد" احتیاج هست
کنجکاو در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:
با سلام : صوفی بیا و ببین که در محفل رندان و آزادگان بجز راستی و خلوص چیز دیگری وجود ندارد
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
همیشه بیدار
با آدم هایی که بی قاعده بحث می کنند بحث نکن.
برای کسی که حقیقت پوشی مهم باشد تلاش شما که می خواهید حقیقت را معرفی کنید، کاملا بی فایده است.
رها کن کسانی را که توان فهم حقیقت را ندارند....تا بمیرند در رنج خودپرستی...
حمید رضا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
همیشه بیدار گرامی، نحوه برخورد من با جناب احمد در این حاشیه، اثباتی است در رد پیش داوری شما به اینکه من به هر حال سخنان شما را به توهین خواهم گرفت. من بارها با تعریف با ایشان برخورد کردم تا بالاخره ایشان مرا خود به خواب زده ای که هرگز بیدار نخواهد شد و حتی پایین تر از افراد به خواب رفته هستند خواندند.
ناتوان خواندن کسی در شنیدن حق و حقیقت و یا ظریف روح خواندن توهین است دوست عزیز، بویژه اگر آن شخص را نمیشناسید.
من مسئول آن کسانی که «دوستانتان» خواندید نیستم.
یکی از مردم در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:
سلام به دوستان عزیز
من به فال حافظ معتقدم. امروز برای ماندن یا رفتن تفالی زدم که این شعر اومد. چون در تفسیر اشعار حافظ جان سررشته ای نداشتم به اینجا و چند سایت دیگه سرک کشیدم. خوندن حاشیه دوستان برام خیلی جالب بود نتونستم در مورد حاشیه یکی از دوستان بی تفاوت بگذرم
جناب طغرل خان طهماسبی جان بعید می دانم دوست محترمتان سررشته ای از مطالعه تاریخ داشته باشن وگرنه مگر کم بودند پادشاهانی که وقتی قدرت شان را در خطر دیدند، از کشتن ولیعهدهای خود ابایی داشتند؟!!! - حتی اونوقتی که ولیعهد پسرشان بوده- ( همین نادرشاه افشار خودمون مگه پسرش رو کور نکرد) استفاده از یک روایت برای پاسخ به پرسش شما به جای آوردن چند مثال تاریخی چه چیزی جز کم سوادی این دوست محترم می تواند باشد؟!!!!!
توضیح آن روایت هم در جای خودش نیاز به بحث و بررسی دارد...
شاید وقتی دیگر
عباس پالاش در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷:
بیت اول مصرع دوم
نه تر است
به شکل
نه تراست نوشته بشه بهتره
مجتبی خراسانی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:
بسم الله الرحمن الرحیم
واکنون که عقل و نفس سخنگوی خود منم/از خویشتن چه باید کردن حذر مرا؟
عقل، معانی مختلف آن:
کلمه «عقل» از کلماتی است که در ادبیات و سنت اسلامی در موارد مختلف به کار رفته و معانی مختلف از آن اراده گردیده است. در قرآن مردمان از جانب خدا تشویق شده اند که عقل خود را به کار بیندازند «افلا تعقلون» و آنان که عقل خود را در کارها به کار نمی گیرند و به تقلید از پدران و گذشتگان خود اکتفا می کنند نکوهش شده اند «انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی اثارهم » و در احادیث عقل نخستین چیزی است که از جانب خداوند صادر گشته «اول ما خلق الله العقل» و به وسیله آن خداوند عبادت می شود و بهشت به دست می آید «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» اکنون به موارد مختلف استعمال عقل و معانی که از آن اراده شده می پردازم.
1ـ عقل در برابر جهل که در ادبیات اسلامی آمده و شیخ کلینی (ره) در کتاب کافی بابی را اختصاص به عقل و جهل داده و عقل مورد ستایش و جهل مورد نکوهش قرار گرفته است و در برابر آن می بینیم برخی از متفکران همچون ابن الراوندی گفته اند که عاقلان تنگ روزی و بیچاره اند و جاهلان همیشه در ناز و نعمت به سر می برند:
کم عاقل عاقل اعیت مذاهبه/و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا
هذا الذی ترک الاوهام حائرة/و صیر العالم النحریر زندیقا
2ـ عقل در برابر جنون که در فقه اسلامی یکی از شرائط تکلیف عقل است و مجنون را تکلیفی نیست و در این قسمت مانند طفل است، باز در این معنی نیز در ادبیات اسلامی سخن بسیار گفته شده است، از جمله آن که:
عاقل به کنار جوی تا پل می جست/دیوانۀ پابرهنه از آب گذشت
کم عاقلٍ لم یلج بالقرع باب مُنی/و جاهلٍ قبل قرع الباب قد ولجا
3ـ عقل در برابر نفس است و این در فلسفه مطرح است که جوهر یا مادی است یا مفارغ جوهر مادی هیولی و صورت و جسم و جوهر مفارق عقل و نفس است نفس تعلق به جسم دارد ولی عقل تعلق به جسم ندارد.
4ـ عقل در برابر عشق است و این معنی در تصوف و فلسفه اشراق مورد بحث است که با عشق می توان به حقیقت مطلق دست یافت و عقل و استدلال قلمرو آن محدود است، حافظ می فرماید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل می خواست کزین شعله چراغ افروزد/دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
فخرالدین رازی گوید:
نهایة اقدام العقول عقال/و اکثر سعی العالمین ضلال
5ـ عقل در برابر هوی و این معنی در اخلاق فلسفی مورد بحث و گفتگو است، افلاطون و جالینوس مکررا گفته اند که افراط و تفریط نفس غضبیه و شهوانیه در نتیجۀ غلبه هوی بر عقل است و عقل که حاکم بر نفس ناطقه است اعمال آن دو نفس را تحت مراقبت در می آورد و این معنی در ادبیات هم انعکاس یافته است، چنان که ابن درید گفته است:
و آفة العقل الهوی، فمن علا/علی هواه عقله فقد نجا
«هوی آفت عقل است، هر کسی که عقل او بر هوایش غلبه داشته باشد، رهایی می یابد.»
6ـ عقل در برابر امام و این معنی در نزد اسماعیلیه مورد بحث است، که می گویند راهنمایی امام آنان را از عقل بی نیاز می سازد. شهرستانی فصول چهارگانه حسن صباح را که در آن این بحث به تفصیل آمده، نقل کرده و حسن صباح معتقد بود که عقل کافی نیست و امام و معلم لازم است و غزالی در کتاب فضائح الباطنیه دلیل او را رد کرده است، علاقه مندان رجوع کنند به آن کتاب، بحث به درازا می کشد و محل آن نیست، و شاید ابوالعلاء معری که گفته است که مردمی امیدوار به قیام امام هستند در حالی که امامی جز عقل نیست که در بامدادان و شامگاهان باید راهنمای انسان باشد، نظر به همین گروه داشته است:
یرتجی الناس ان یقوم اما/مُ ناطق فی الکتیبة الخرساء
کذب الظن، لا امام سوی العقل/مشیرا فی صبحه و المساء
7ـ عقل در برابر نقل است که میان دانشمندان اختلاف است که اگر این دو معاوضه کردند کدام را باید انتخاب کرد. اشاعره بیشتر متمایل به نقل و معتزله متمایل به عقل اند، یکی از پیشوایان معتزله به نام بشر بن المعتمر می گوید: خداوند عقل را برکت دهد که در آسانی و دشواری با آدمی همراه است:
لله درالعقل من رائد/و صاحب فی العسر و الیسر
و شیعه حد وسط را گرفته است و می گوید اگر عقل را رها کنیم و نقل را بگیریم نقل بی اعتبار می گردد زیرا ارزش و اعتبار نقل با عقل به دست آمده، پس عقل را می گیریم و نقل را تاویل و توجیه می کنیم.
8ـ عقل در برابر قیاس است که اهل سنت ادله احکام را کتاب و سنت و اجماع و قیاس می دانند و شیعه به جای قیاس عقل را می گذارند. برخی تصور می کنند عقل به معنی، حکم عقلی است، یعنی آن چه را که عقل هر یک از آحاد مردم بپسندد، در حالی که اینطور نیست زیرا در این صورت همان اشکال اسماعیلیه به میان می آید، که عقول مردم یکسان و یکنواخت نیست. بلکه مقصود از آن ادله عقلیه است که فقهای شیعه هنگام شک در حکمی از احکام به آن متوسل می شوند.
برخی از فلاسفه، همچون محمد بن زکریای رازی پیرامون عقل نظراتی اظهار داشته اند، برای آگاهی بیشتر بدان مراجعه کنید.
بمنه و کرمه
محمد علی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:
خدا روشکر می کنم اینهمه کامنت گذاشته شده.یقینا اشعار لسان الغیب همه بیت الغزل معرفت و عصاره فرهنگ و ادب ایران زمین و میراث نیاکان پاک ماست..پس از سپاس از همه دوستانی که نظر دادند ذکره نکته ای در اینجا ضروری هست که بنده در هر محفلی که نشستم گفته ام و بار دگر نیز در اینجا می گویم. و اون اینه که: قبل از تفسیر دیوان حافظ باید خود حافظ شناخته بشه .اگر ما حافظ را مومن عارف بدانیم تفسیر یک جور است اگر شاعر اجتماعی متصنع بدانیم جور دیگرست .شاید راز تفاسیر گوناگون بر حافظ همین نکته باشد
ولگرد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲:
طبق تصحیح محمد علی فروغی مصراع آخر بدین گونه است: "کالوده به پالوده هر خس بودن".
همیشه بیدار در ۹ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:
آن تفسیر (آن تلخ وش...) با این بیت آخر هم همخوانی دارد:
حافظ بخود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
یعنی ای شیخ پرهیزگار: من با اختیار خودم لباس باده نوشی نپوشیده ام (این تقدیر من است) بنابراین عذر مرا بپذیر.
این بیت با بیت (آن تلخ وش...) هم دقیقاّ ارتباط دارد.
در باره تظاهر به باده نوشی حافظ گفته اند: او به روش ملامتیان (مولانا هم از آنان بوده است) در اشعارش تظاهر به باده نوشی کرده است در صورتیکه نه حافظ و نه مولوی هیچکدام می نمی نوشیده اند. ملامتیان می گویند برای اینکه به گناه ریا آلوده نشوند نه تنها ریاکاری نمی نمایند، بلکه ضمن اینکه گناهی نمی کنند تظاهربه گناه هم میکنند که مردم به آنها به چشم یک انسان زاهد و عابد نگاه نکنند تا میل به ریا در آنها بوجود نیاید و با این طریق خودسازی می کنند. با اینحال همه ابیات حافظ چنان استادانه طراحی شده اند که اگر مواخذه شد بگوید من منظورم این معنی است نه آن معنی.
بعضی از اشعار حافظ به این حرفها نزدیک است:
1) گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم
2) به می پرستی ازآن نقش خود زنم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
3) توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
4) صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد
5) من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
البته که این نظر و تفسیر بنده است، تا دوستان گرامی چه تفسیر کنند.
سهراب فرهادی راد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸: