گنجور

حاشیه‌ها

سیدمحمد در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

با احترام به سرکار خانم سمانه ، م
درود بر شما با این طرز تفکرو این برداشت والا از زندگی ،
از ایرج است:
قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر
گوشت نخورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اجازه دستور
خادم او جوجه با به محضر او برد
خواجه چو آن طیر کشته دید برابر
اشک تحسّر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت چرا شیر شرزه نگشتی
تا نتواند کَسَت به خون کشد و خورد
مرگ برای ضعیف امر طبیعی است
هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد
من نیز که همه ی خانواده ی ما مانند شما تا به حال از اغذیه ی گوشتی
تناول نکرده ایم ، پدرم که بیش از هفتاد سال دارد در نهایت سلامت ، فعال و سرزنده ، حتی تمام دندانهایش سالم است ، ، ما از شکلاتی که چربی حیوانی درش استفاده شده نیز پرهیز می کنیم چه رسد به گوشت حیوان
میدانم که شخصیت شما ، شما را از مباحثه و جدل با مدعیان دین دور نگه میدارد ، که بسیار پسندیده است
با نگاهی کوتاه به زندگی گیاه خواران
اگر قرار به نقص و کمبود بود که نزدیک به یک میلیارد نفر گیاه خوار ، از هندو گرفته تا بقیه ، باید میمردند چون گوشت نمیخورند
مسلّم است که گیاهان و جمادات چون سلسله ی عصبی ندارند ، از درد در امانند
و استفاده از لباس پشمی و اغذیه ی حیوانی مثل لبنیات ، تخم مرغ و نظایر اینها هیچ حیوانی را آزار نمی دهد
هیچ عاقلی درمسیر تقرب الهی به گوسفندان افتخار شهادت نمی دهد
اینان کشتن انسانها {کافر} راهم به دستور دین میدانند
این لقب بی مسمای اشرف مخلوقات هم درد سریست برای حیوانات
مبارکشان باشد
با درود مجدد به سرکار

ناشناس در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

همه این بزرگان دست به سینه ایستاده اند که نمره قبولی از سمانه خانم بگیرند.

تضمینی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

روفیا جان
شما غصه ی آن وصال را نخورید.
چون بوی عشق به دماغتان نخورده تا بدانید در وادی عشق این گونه دیدگاه های صوری و زمینی شما، که در آن نظرتان نظر به جسم و طبیعت و ظاهر داشته اید- خیلی خنده دار است.
-با عرض معذرت از شما-:
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آن که اشتر می چراند.

تضمینی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

پیمان جان
شما و کسانی که مثل شما هستند خسته نمی شوید که این اندازه به خیام اهانت می کنید؟
اگر از بحث علمی چیزی حالی تان می شود باید بدانید در بحث علمی، چیز مستند معتبرتر است از چیز مشکوک.
خیام کتاب هایی در باب خداشناسی نوشته و تاریخ زندگی اش تا لحظه ی مرگ در دست است. این ها مستند است و نشان می دهد وی خداپرست بوده،
اما این رباعی و سایر اشعاری که به وی نسبت داده شده، مشکوک است.
بعد شما با چیزهای مشکوک، جهان بینی خیام کبیر را تشخیص می دهید و چیزهای یقینی را وا می نهید؟
به نظر شما کدام عاقل اینگونه کاری می کند؟
بماند که حتی اگر خیام، ناخداباور بود باز هم اشعار وی «دلیل» آرامش بخش برای ناخدا باوران نبود.
چون همین اشعار خیام از اول تا آخر حتی یک دلیل راستین در نفی معاد و خدا و قیامت ندارد.
این که مثلا می گوید کسی نرفت تا خبر باز بیاورد و امثال این گونه استدلال ها، چند هزار سال است که نزد خردمندان، جزو حرف های نابخردانه و مضحک است.
سعی کنید همیشه محکم و استوار حرکت کنید. چه در مسیر حق و چه در طریق ناحق.
نمی گویم خداباور شوید. اما اگر هم بی دینی را دوست دارید، سعی کنید پشتوانه ی خوبی داشته باشد، نه اینکه دل خوشانه و هر دم بیلی به چیزی دل ببندید.
یا حق

تضمینی در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

سمانه جان
اگر این تفکر -ببخشید-کودکانۀ شما را همه داشتند که هستی نابود می شد.
یعنی چه که خون حیوان را نباید ریخت؟
خدا بر سر انسان منت گذاشته و تمام هستی را در خدمت او قرار داده تا بتواند در مسیر قرب الهی گام بردارد.
این گام برداشتن هم نیازمند داشتن روح و جسمی کاراست. جسم و بلکه روح هم به غذاهای متنوع و مفید نیاز دارند.
اگر این دید شما که ابوالعلای معری هم هزار سال پیش مانند این فکر می کرد، درست باشد شما باید درجا انتحار کنید. چون همین لباسی که به تن دارید و هر گونه غذایی که می خورید و ماشینی که سورا می شوید و خیلی چیزهای دیگر-مصتقیم یا غیر مستقیم- از جانداران تهیه شده.
فکر نکنید فقط حیوان، جان دارد. درخت و نبات و گیاه و جمادات و... هم جان دارند و هر کدام که در مسیر خودش استفاده نشود دردش می گیرد.
افتخاز یک گوشفند باشد که یک انسان وی را بخورد و در مسیر تقرب الهی سیر کند.

حسام در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷ - آرزوی پرواز:

مصرع
"بدن خردی نیاید از تو کاری"
طبق دیوان پروین اعتصامی نشر محمد به صورت
"بدین خردی نیاید از تو کاری"
میباشد

سام در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:

گره را از ابرو هایش باز کرد (وقتی اخم کرده باشی بین دو ابرو گره ایجاد میشود)، همزمان این گره را بر روی دلهای یاران بست یا زد(گره زدن).
کنایه های عاشقانه و .....

.

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

بسیار داستان جالبی ست
گویا این داستان از شهرت بالایی برخوردار بوده که بسیاری از شعرا اشاره ای به آن دارند اگر چه گذرا
حافظ نیز در آن غزل زیبای : بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
میگوید :گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه ی خمار داشت
اگر چه این عوالم را زائیده ی خیالات و در دنباله ی آرزوهای به دست نیامده ی بشر میدانم و گمان میکنم هیچ کس به ان درجه عرفان و خلوص که ادعا شده نرسیده مگر در عالم خیال ، ویا دیگران این نسبت ها را به ایشان داده اند، تنها آنانی را که به انسانیت معتقدند و با وجود اشتباه ، در زندگی روزمره ، از آزار دیگران و حیوانات
خودداری میکنند عارف و انسان والا می دانم
همیشه این سؤال برایم بوده : وقتی کسی با کشتن حیوانی شکم خود را سیر می کند ، چگونه در عین حال به لقا خداوند نیز میتواند امیدوار باشد؟
.شاید بسیاری دری راه گام برداشته اند ولی ، آنرا که خبر شد خبری باز نیامد

جاوید مدرس اول رافض در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
****************************************
****************************************
ز زهد خشک ملولم .... بادۀ ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
بیار: 28 نسخه (801، 803، 813، 818، 819، 821، 823، 824، 825، 836، 843 و 17 نسخۀ متأخر، بسیار متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه
کجاست: 6 نسخه (827 و 5 نسخۀ متأخّر یا بسیار متأخّر) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید
غزل 112 و بیت فوق را 34 نسخه دارند. نسخۀ مورخ 822 فاقد این غزل است.
***************************************
***************************************

جاوید مدرس اول رافض در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹:

..>>>>>>>>>>>>>>>
**************************************
**************************************
مراد دل ................... دلداری
که جلوۀ نظر و شیوۀ کرم دارد
ز که جویم چو نیست: 16 نسخه (816، 819، 821، 825، 843 و 11 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه
ز که پرسم که نیست: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، سایه- خرمشاهی
ز که جویم که نیست: 7 نسخۀ متأخر یا بسیار متأخّر (849، 858، 862، 864، 867،893، 874؟)
غزل 114 را 40 نسخه دارند از جمله 11 نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ. از 40 نسخه، 16 نسخه بیت فوق را ندارند: 801، 803، 813، 818، 822، 823، 824، 836 و 8 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ
*****************************************
*****************************************

سید محسن امین سعادت در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲:

البته شاید به این شکل بهتر بهتر می بود:
( روستا زادگان دانشمند
به وزیری پادشه رفتند)

سید محسن امین سعادت در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۲:

بنده نیز تصورم براین است که واژه پادشا صحیح باشد. گرچه از شخص سعدی بعید به نظر می رسد که به علت تنگی قافیه چنین کرده باشد!

شاهین در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

کاسا....=جامی (نه کاسه ای پدرجان!!)
البته قابل توجه است که در کاسه فوق الذکر دوغ نبوده است.

پیمان در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

واقعا متوجه منظور خیام نمیشید؟ چقدر زهره داشته که اونموقع آتئیست بوده.

فتنه و اشوب وخونریزی مجوی,بیش ازین ازشمس تبریزی مگوی,,این ندارداخر از اغاز گوی,,روتمام این حکایت باز جوی,,واقعا چه روح وانرژی درین ابیات نهفته در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

بادرودوسپاس
درمصرع سوم واژه ,,بطر,,به چم مستی درست میباشد,,
بعضی دوستان دقت لازم رانکردن ونوشتن بدتر درسته,,معنای درسته مصرع:هرکدام ازمستان راکه میبینم مست تر از ان یکی بودند,
درضمن من بیخودو تو بیخود درست است طبق نسخ قدیمی ,به وزن غزل هم دقت کنید مشخص میشه ,مفعول ومفاعیلن,,

مجید در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اویس:

این قصیده در فهرست قصیده های سلمان ساوجی هم در شماره یک نوشته شده و هم در شماره 49
مشکلات و اشتباهات تایپی زیادی هم در فهرست قصیده ها دیده میشود، فاصله داشتن کلمات و اعداد انگلیسی بی ربط

سمانه، م در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۳ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:

بسیار داستان جالبی ست
گویا این داستان از شهرت بالایی برخوردار بوده که بسیاری از شعرا اشاره ای به آن دارند اگر چه گذرا
حافظ نیز در آن غزل زیبای : بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
میگوید :گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه ی خمار داشت
اگر چه این عوالم را زائیده ی خیالات و در دنباله ی آرزوهای به دست نیامده ی بشر میدانم و گمان میکنم هیچ کس به آن درجه عرفان و خلوص که ادعا شده نرسیده مگر در عالم خیال ، ویا دیگران این نسبت ها را به ایشان داده اند، تنها آنانی را که به انسانیت معتقدند و با وجود اشتباه ، در زندگی روزمره ، از آزار دیگران و حیوانات
خودداری میکنند عارف و انسان والا می دانم
همیشه این سؤال برایم بوده : وقتی کسی با کشتن حیوانی شکم خود را سیر می کند ، چگونه در عین حال به لقا خداوند نیز میتواند امیدوار باشد؟
.شاید بسیاری درین راه گام برداشته اند ولی ، آنرا که خبر شد خبری باز نیامد

حامد در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲:

با سلام.با توجه به وزن شعر بیت هشتم به گونه زیر است:
درون صومع و مسجد تویی مقصودم ای مرشد
به هرسو رو بگردانی بگردانم به جان تو

دوستان در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷:

جناب حاجیکلایی اگر در روستا بودید می دانستید مگس عمر طولانی ای دارد چون اگر نکشی از بین نمی رود !!!

کمال در ‫۹ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۲:

جمع آن: 11324

۱
۳۸۹۹
۳۹۰۰
۳۹۰۱
۳۹۰۲
۳۹۰۳
۵۴۷۳