سعید رمضانی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲۲:
این غزل با صدای زیبای علیرضا افتخاری در آلبوم جام مصفا اجرا شده است
کسرا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۷:
عالیه
کسرا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۳:
بسیار زیباست
فریدون در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۰ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » راز آفرینش [ ۱۵-۱] » رباعی ۴:
شاعر میگه نقد با نسیه معامله نکن وعده بهشت در آگره شاید باشه شاید هم نباشه
امید در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
حافظ در اواخر عمرش به عرفان میرسد و همین شعر گویای حقیقت است
محسن خ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۸ - حکایت عابد و استخوان پوسیده:
تا آنجا که من می دانم بیت اول قدری سخت فهم است. لذا برای تسهیل آن، آنچه از آن فهمیده ام را می نویسم:
حِلّه: محلّه
کله: (کَ لَّ یا لُِ) (اِ.) 1 - سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان ). 2 - هر چیز گرد. 3 - هوش ، عقل . 4 - جمجمه (جانوری ).
شنیدم که یک بار در حِلّهای / سخن گفت با عابدی کِلّهای
یکبار در محله ای شنیدم که جمجمه ای داشت با عابدی سخن می گفت.
هوتن هویت دوست در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷:
با درود، به نظر بنده ”آبگون” در اینجا یعنی ”بیرنگ” که صفت ساغر است.
مجتبی شوقی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:
با سلام
مصرع " بی مدد سرشک من در عدن نمیکند "
وزن این مصرع به نظر درست نیست
اگر ممکنه راهنمایی کنید
ابراهیم در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان اویس:
این شعر با غلطهای فراوان در اینجا درج گردیده. به عنوان مثال:
بیت سوم:
ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت
بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
در مصرع اول رزوزه نوشته شده و روزه درست است. در مصرع دوم "و در وبزم" نوشته شده که "و درو بزم" درست است
بیت چهارم:
خلد عیش است و درو باده حلال است
حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
کلمه ی "حلال" در ابتدای مصرع دوم که به کلمه ی "روز" چسبیده است در اصل مربوط به انتهای مصرع اول است و بیت درست اینگونه است"
خلد عیش است و درو باده حلال است حلال
روز عیدست و درو روزه حرام است حرام
و موارد متعدد دیگر
لطفا تصحیح فرمایید
سینا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
علیرضا افتخاری خیلی زیبا این شعر را در آلبوم خنده ی بارون خونده.
سلیمان در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۲ - به یکی از صوفیه نوشته شد:
به که با نور چراغ ته دا مان سازیم
چگونه خوانده می شود
اگر لطف نموده کمک نمایید
دکتر ترابی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:
شایان گرامی ،
سخن از مردم کرد است، می فرماید کردان نژاد از آن تخمه دارند.
گروهی از ایران که به ترفند خوا لیگران از مرگ رستند ، انبوه شدند و چون فریدون از اروند گذشت؛
تا بسیاری خویش بدو بنمایانند، بر با م خانه هاشان آتش افروختند.
فرزندانشان هم امروز در شب نوروز اتش ها بر کوهستانها بر میفروزند. ( اُواز مرا ببوس را شنیده اید؟به تیره شبها پیمانها با یاران داشتند، تا آتش ها بر کوهستانهای میهن بر افرزند ، بر ضحاک زمانه بر خاسته بودند؟) باری؛
زحمت افزا میشوم ( ودر من این عیب قدیم است)
در باره فره ایزدی و گاو پرمایون ، بر مایون ، پرمایه و بر مایه که در نسخه های گوناگون آمده است گفتنی است که فره ایزدی چون از جمشید گسست به نیزاری فرود آمد، پر کر، چشم به راه گاو " پر مایه "( به مانای نژاده بزرگ ، خردمند، بزرگوار ، نجیب ، با اصل و نسب)
تا از راه شیر در جان فریدون بیاویزد ، تا کاخ ستم فرو ریزد ، تا خوان خرد مینوی ایران دیگر باره بگسترد
و سپاس حسین گرامی که به یاد بی دلانی
صبا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۴۵ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
بیت دوم تپش درست است
۷ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
پیوند به وبگاه بیرونی
پخش آنلاین با صدای شهرام ناضری
باسواد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳:
بیسواد گرامی، مشیری از همانجا اعتباراستادی گرفته که شمسالحق.
۷ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲:
گویند: خواجه ای را بنده ای نادر الحسن بود و با وی به سبیل مودت نظری داشت. با یکی از دوستان گفت: دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی.
گفت: ای برادر چون اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار که چون عاشق و معشوقی در میان آمد مالک و مملوکی برخاست
خـواجـه بــا بــنـده پـری رخـسـار
چـون درآمد بـبـازی و خنده
نه عجب کو چو خواجه حکم کند
وین کشد بار ناز چون بنده
غـلام آبـکـش بـاید و خـشـت زن
بـود بـنده نازنین مشت زن
.۷ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۳:
بتیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنانکه بانگ درشت تو میخراشد دل
۷ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:
دمیاطی=جامه ٔ لطیف منسوب به شهر دمیاط در مصر
۷ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۰:
در عنفوان جوانی، چنانکه افتد و دانی، با شاهدی سری و سری داشتم، به حکم آنکه حلقی داشت طیب الاداو خلقی کالبدر اذا بدا
آنـکـه نـبـات عـارضـش آب حـیـات مـیـخـورد
در شـکـرش نگه کـند هرکه، نبـات میخـورد
اتفاقا بخلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم. دامن از او درکشیدم و مهرش برچیدم و گفتم:
بــرو هــرچــه مــی بــایــدت پــیــش گــیــر
ســـر مـــا نـــداری ســـر خـــویــش گـــیــر
شیندمش که میرفت و میگفت:
شـــپـــره گــر وصــل آفــتـــاب نــخـــواهــد
رونــــق بـــــازار آفـــــتـــــاب نــــکــــاهــــد
این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر کرد
فــقــدت زمــان الــوصــل و الــمـرء جــاهـل بــقــدر لــذیـذ الـعــیـش قــبــل الـمـصــائب
بـازآی و مـرا بـکـش، کـه پـیشـسـت مردن
خـوشـتــر کـه پــس از تـو زنـدگـانـی کـردن
اما بشکر و منت باری، پس از مدتی بازآمد، آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی بزیان آمده. و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته. متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم و گفتم:
آن روز کـــــه خـــــط شـــــاهـــــدت بـــــود
صــــاحــــب نـــظـــر از نـــظـــر بــــرانـــدی
امـــروز بــــیـــامـــدی بــــه صــــلـــحــــش
کــش فــتــحــه و ضــمــه بـــرنــشــانــدی
تــــــازه بــــــهـــــارا، ورقــــــت زرد شــــــد
دیــگ مـــنــه کـــاتـــش مـــا ســـرد شـــد
چـــنـــد خـــرامـــی و تـــکـــبـــر کـــنـــی؟
دولــــت پــــاریـــنــــه تــــصــــور کــــنـــی؟
پــیـش کـســی رو کـه طـلـبــکـار تــســت
نــاز بـــر آن کـــن کــه خـــریــدار تـــســـت
ســبــزه در بــاغ گـفـتــه انـد خــوشـســت
دانــد آنــکــس کــه ایــن ســخـــن گــویــد
یــعــنــی از روی نــیــکــوان خـــط ســـبـــز
دل عــــشــــاق بــــیـــشــــتــــر جــــویـــد
بــــوســـتـــان تـــو گـــنـــد نـــازاریـــســـت
بـــس کـــه بـــر مـــیــکـــنــی و مــیــرویــد
گـر صـبـر کـنـی ور بـکـنـی مـوی بـنـاگـوش
ایــن دولـــت ایــام نــکـــویی بـــســـر آیــد
گر دست بجان داشتمی همچو تو بر ریش
نـگـذاشــتــمـی تــا بـه ـقــیـامـت کـه بــرآیـد
سوال کــردم و گـفــتــم جــمـال روی تـو را
چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیدست
جـــواب داد نـــدانـــم چـــه بــــود رویـــم را
مگـر بـه مـاتـم حـسـنم سـیاه پـوشـیدسـت
علی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳: