گنجور

حاشیه‌ها

علی رضا صادقی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۸ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:

صبوحی امی بوده اما از کمی سواد خواندن و نوشتن بهره داشته و می دانسته که "لب" چگونه نوشته می شود.

علی رضا صادقی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:

برای امین گیخا: افطتر کلمه ای عربی است نمیشه از ریشه "فتاردن" باشه. ط در فطر دال لر عربی بودن کلمه است و معنای آن هم در کنار سایر معانی شکستن روزه است همان خوردن و نوشیدن.

فاطمه در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:

در اخر از مسئولان محترم سایت خواستارم نظرات غیر واقع بینانه که حاصل خیالپردازی برخی اشخاص هست وهیچگونه صحت علمی وعینی ندارد چاپ نشود تا به اعتبار وصحت مطالب این سایت خدشه وارد نشود.باتشکر ازشما...

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰:

جای جای ابیات این غزل ، پر شده از رنگ زیبای قانون جذب. تمنای وصل به اصل . هزاران درود بر این روح بیقرار، باد.

فاطمه در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۱:

واقعا متاسفم که بعضی افراد ناآگاه هنوز نمیدونن که ما یه مازندران داریم ..اونم درشمال ایران..چه خنده دار که گفتن مازندران درشرق سیستان و هند منظور فردوسی بوده...دیگه اب وهوای سیستان رو فرقش همه با مازندران میدونن...فردوسی گفته هوا خوشگوارو زمین پرنگار نه گرم ونه سرد وهمیشه بهار که داره به هوای معتدل و سرسبزی همیشگی مازندراناشاره میکه..نمیدونم اقای قاسمی فرد تا چه مقطعی تحصیل کردن یا این اطلاعاتو از کجا درآوردن ولی خواهشا انقدر خیالبافی نکن برادر..مازنردان همون مازندرانه وهمیشه خواهد بود وفردوسی هم به مازندران اشاره کرده...سعی نکن ازخودت داستان پردازی کنی..مثل این می مونه که یکی بگه منظور از آقای قاسمی فرد همسایه کوچه پشتیشونه..خواهشا اگه سوادشو ندارین نیاین نظر ندین و شایعه پراکنی نکنید...

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

سلام دوست عزیزم
به راستی بزرگوارید و فروتن ..
حق با شماست و گویا علامت گذاری ها نیز در رفع این ایراد از جمله بندی هایم چندان کمکی نکرده است..

دوستدار شعر در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان؟
به چه معناست.

دوستدار شعر در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

علی معلم که روحشان شاد انشا الله در آخرین جلد مجله دنیای تصویر بعد از آرزوهای خوب در سال و بهار جدید این شعر زیبا را ضمیمه پیش گفتار کرده بودند.
جا دارد بیشتر به عزیزان با سواد و کمالات توجه کنیم.
هرکه را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است....
یک جور وصیتنامه بود.!!!!!!

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

از محبت تلخها شیرین شود
از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافی شود
از محبت دردها شافی شود
از محبت مرده زنده می‌کنند
از محبت شاه بنده می‌کنند
این محبت هم نتیجهٔ دانشست
کی گزافه بر چنین تختی نشست
مرادم از ذکر این ابیات خاطرنشان شدن اهمیت بیت آخر است.
محبت در سایه دانش و شناخت و معرفت پدید می آید، تا کسی یا چیزی برای ما به هیچ عنوان قابل تجسم و تصور نباشد پیدایی محبت نسبت به او غیر ممکن است.
آنجا که امام علی می گوید من خدایی را که نبینم نمی پرستم، نمی خواهد بگویم من خدای متشخص و دارای هویتی را می بینم که شما قادر به دیدن آن نیستید، دلتان بسوزد!
بلکه می خواهد بگوید خدای احترام برانگیز و قابل ستایش و قابل پرستش، قابل درک و قابل فهم نیز هست!!

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۸ - تمثیل در بیان ظهور خورشید حقیقت در آیینه کائنات:

ایزد جو جان درود
نخست این که گمان می کنم تا کنون دانسته باشید که بنده نیز به حاکم بودن قوانین لایتغیر ایمان دارم. چه کسی را زهره انکار قانون جاذبه و قاعده no pain no gain است؟
ولی این بیت گویی به این حکمرانی قوانین هستی نمی پردازد، بلکه به اهمیت و جایگاه هر ذره در جهان هستی اشارت دارد.
دو دیگر ریشه آن استفاده ابزاری بشر از نام خدا که گویی خاطر مبارک را آزرده می سازد، در این توضیح مصطفی ملکیان نهفته است!
« فرض کنید کسی یک سرشماری و آمار از موجودات جهان هستی تهیه کند. بعد به او بگویید خدا را فعلاً در آن سرشماری راه ندهید و کنار بگذارید و به بقیه بپردازید. فرض کنیم آن شخص سرشماری را انجام داد و آمد و گفت: تعداد موجودات جهان هستی n عدد بودند. بعد به او بگویید: خدا را هم اضافه کن. اگر گفت حالا که خدا را هم اضافه می‌کنم تعداد موجودات هستیn + 1 می‌شود، در این صورت معلوم می‌شود او خدا را هم یکی از موجودات جهان هستی می‌داند چرا که وقتی او را به حساب نیاوردیم تعداد موجودات n تا بودند و با محاسبه خدا شدند n + 1. این یعنی خدای متشخص؛ اما چنان‌چه او بگوید اگر خدا را هم به حساب بیاوریم تعداد موجودات هستی همان عددn است، به خدای غیر متشخص قائل است. »
بنده جزو دسته دوم هستم. وقتی میگویم universe مقصودم کل جهان هستی از ابر کهکشانها تا ریز ذرات است. خدای من بیرون از این مجموعه نیست بلکه در حال حاضر چیزی غیر از این برایم قابل درک نیست و من به چیزی که قابل درک نیست نیز باور ندارم.
ولی از آنجا که از سیاهچاله هایی که میلیونها سال نوری از زمین فاصله دارند تا کوارک ها بر کیفیت و کمیت هستی من تاثیر می گذارند من همه آنها را مجری مشیت الهی بلکه خود الاه می دانم.

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷۷:

مصراع اول بیت سوم چنین است: با محکم الهی، بگذر ز حکم یونان

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴ - جواب:

سلام نادر جان
راستش را بخواهید جمله نخست تان چنان طولانی بود که من جان کلام شما را در نیافتم. لطفا جملات دراز را به بخش های کوچک تر تقسیم نمایید تا کسانی که چون این کودک از ذهن ساده ای برخوردارند نیز منظورتان را دریابند.
بخش دوم را فهمیدم! و با شما موافقم. می گوید حق یا هستی مطلق نه مانند دارد و نه جفت!
مثلا بر روی زمین دو جنس از پستانداران و جانوران دیگر آفریده شده است، شما می توانید در توصیف جنس زن از بسیاری از ویژگی های جنس مرد بهره ببرید. مثلا بگویید در این فقره ها مانند هم هستند ولی ویژگی هایی نیز دارند که آنها را از یکدیگر متمایز می کند. ولی در توصیف هستی مطلق نه تنها مشابهی وجود ندارد بلکه حتی جفتی نیز ندارد تا بدان وسیله ذهنیتی نسبت به او بیابیم. نه مرد است نه زن.

محمدامیر جلالی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

اصلاحیه:... درباره ی رد انتساب...

محمدامیر جلالی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

رباعی نسبت داده شده به ابوسعید، رباعی خود جناب سعدی است و مسلما از ابوسعید نیست:
غازی زپی شهادت اندر تک و پوست/ غافل که قتیل عشق فاضلتر ازوست
فردای قیامت این بدان کی ماند؟/ کان کشته ی دشمن است و این کشته ی دوست (ر.ک تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، 735)
درباره ی رو انتساب مجموعه رباعیهای عرفانی به ابوسعید، جز دو رباعی، رک مقدمه استاد شفیعی بر اسرارالتوحید)

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:

درود کسرا جان
به راستی غزلی است پر از زیبایی ..
البته چند مورد نظرم را جلب کرد که شاید به غزل آسیب رسانده:
در مصرع دوم بیت دوم : جمله ی "نقد را باش" قدری از لطافت شعر کاسته است
در مصرع دوم بیت سوم : "من بر آنم" با "نتوان" سازگاری ندارد
در مصرع دوم بیت ششم : "بسی خار جفا در جگرم خست" ترکیب بندی جمله صحیح به نظر نمی رسد
جمله ی "چون خاک شوم پست امروز" در دو بیت تکرار شده و معانی متضادی را در دو بیت ایجاد نموده است..
(معذرست: معذورست)

محسن کوچکی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:

دوستانی که در باب مذکر بودن یا مونث بودن معشوق سخن می گویند باید به نکته توجه داشته باشند. یک نکته اینکه اگر به محتوای این غزلواره توجه کنید آنوقت این موضوع جنسیت معشوق اهمیتش را از دست می دهد. ولی اگر بخواهیم به طور کلی درباره این موضوع بحث کنیم باید بگوییم که اینکه درصدی از افراد آن زمان به همجنسگرایی گرایش داشتند شکی در آن نیست ولی آنچه که جای بسی تعجب دارد اینست که این گرایش را به تمام شعرای بزرگ ما تعمیم می دهند. به صرف اینکه یک واژه پسر یا واژگانی مشابه را در اشعار آنها می بینند. ما بحث در خوبی و بدی این گرایش نمی کنیم سخن در قدح یا مدح آن نیست. بلکه سخن در یک امر واقعیست مگر امروز چند درصد همجنسگرا وجود دارد. در آن زمان هم همین تعداد اندک بدین میل گرایش داشتند. در جامعه آماری شاعران نیز باید همین درصد اندک وجود داشته باشند. ولی اشتباه ما اینست که به کار بردن نشانه هایی مانند پسر نوخط و... را دلیلی می گیریم در همجنس گرایی آنان و چون اکثر شاعران چنین نشانه هایی به کار برده اند آنوقت قضاوتمان این می شود که اکثر شاعران در آن زمان بدین میل گرایش داشته اند که این قضاوت همان گونه که گفتیم دور از واقعیت است. اما دلیلی دیگری که موجب می شود آن را تعمیم دهند انحرافیست که در آن زمان پدید آمده بود. و شواهدی که در آثار مکتوب هست گواه این مدعاست. تا اینجا در این قضاوت شکی نیست ولی مشکل زمانی پیش می آید که این آلودگیها را به بزرگانی چون حافظ و سعدی و تعمیم می دهند. من فقط در مورد سعدی صحبت می کنم و آن را می توان به بزرگان دیگر نیز تعمیم داد. من به کاربردن شاهد و شاهد بازی و اصطلاحات آن را در آثار سعدی به دو بخش تقسیم می کنم. یکی اینکه حکایاتی که صریحا به وجود معشوق مذکر اشاره شده و حتی خود سعدی هم بیان شده که با آنها سر و سری داشته. بخش دوم اغلب غزلهایی که ممکنست در یک جا یا دوجا از نشانه های مدلول بر جنس مذکر استفاده کرده باشد. در هیچ کدام ازین دو حالت نمی توان نتیجه گرفت که معشو‌ق سعدی مذکرست. دلیل آن را هم ذکر می کنم. ببینید در هیچ کدام از دواوین بزرگان ما واژه دختر را نمی بینید و این نشان می دهد که به کاربردن این واژه و اظهار عشق و علاقه به او تا چه میزان ناپسندیده بود و زشت شمرده می شد نه تنها زشت شمرده می شد بلکه در سنت شعری نیز جایی نداشت و ازین جهت نیز شاعران از به کار بردن این واژه ممنوع شده بودند و از آنجایی که میل عشق در وجودشان بود و برای خطاب کردن نیاز به مدلول و یک مخاطبی داشتند آنگاه آن مخاطبی که در آن زمان اظهار عشق بدو روا بود و جایز شمرده می شد یعنی جنس مذکر را به کار می بردند. یعنی حتی اگر به جنس مونث علاقه داشتند و همچنین آلودگی نیز در وجودشان نبود راز هم مجبور بودند نشانه هایی از جنس مذکر به کار برند بنابرین شما به محض اینکه می بینید شاعری پسر را مورد خطابش قرار داده نباید ازنگونه قضاوت کنید که او همجنسگرا بوده و یا دارای انحراف و یا به اصطلاح آلودگی بوده. اگر واقعا چنین قضاوتی داشته باشیم باید برای شاعرانی دیگر نیز که از روی اضطرار واژگانی را به کار می برند قضاوت های دیگرگونه ای داشته باشیم. به عنوان مثال حافظ را که مجبور شده برای مقابله با زاهدان ریایی این طور با غلظت بالا از واژگانی مانند خرابات و رند استفاده کرده بیاییم و این اضطرار او را نادیده بگیریم و او را یکسره انسان خراب لاابالی قلمداد کنیم چون ظاهرا چیزی جزین از دیوان او استنباط نمی شود. با پوزش اگر کمی سخنم پریشان شد و پراکنده و ساختارش کمی دارای تشویش شد

کسرا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۳ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳:

بعضی از سروده ها ی اوحدی واقعا عجیب دلنشین و بعضا بی همتاست ...

ش.ن در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل:

کسانی که از اسرارآگاهن دم زنان منضورهمان انسان کامل است همان کسی که خود مولانا هم مرید آن است و تمام عالم دراختیارونظراوست

کمال در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۳ - شرح فایدهٔ حکایت آن شخص شتر جوینده:

فکر کنم در نگارش این مصرع یک " ن " کم گذاشته شده و معنای مصرع را متفاوت کرده است.
به جای : او نشان کژ بشناسد ز راست
باید بشود : او نشان کژ بنشناسد ز راست.

دکتر اندیشه قدیریان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۷:

در مصراع اول بیت ششم، «چو» صحیح است نه «چون»

۱
۳۳۹۳
۳۳۹۴
۳۳۹۵
۳۳۹۶
۳۳۹۷
۵۴۷۴