جواد مهدی پور در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۸:
در بیت زیر کلمه ی " نیست " از قلم افتاده است
بازگشتی "نیست " آتش را به شمع نیم سوز
می کند سوز محبت ناتمامان را تمام
ندا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
چقدر این غزل فروغی بسطامی را دوست دارم:
نظر ز چارهٔ بیمار خود مپوش خدا را
کجا بریم دلی را که کردهای تو چنینش؟
حمید در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۳۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۲ - حیات جاوید:
آقای احمد ناظری
کلمه «آگهی»رو به دو معنی می شه خوند. 1. سواد . اطلاعات 2. "تو آگاه هستی."
شما به معنی دوم بگیرید متوجه می شید شعر مشکلی نداره
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:
لطفا ابیات ذیل را اصلاح فرمایید:
بیت پنجم/ مصراع اول، «گر» به اگر و «عبه» را به کعبه، اصلاح کنید.
اگر از دیر وارستیم، شوق کعبه پیش آید
بیت ششم/ مصراع اول، «یستیها» را به پستیها، «هلب» را به طلب و «مفراجی» را به معراجی، اصلاح فرمایید.
به پستیهای آهنگ طلب، خفتهست معراجی.
فواصل بین کلمات را هم لطفا رعایت کنید.
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:
لطفا در بیت هفتم کلمهی «حمع» را به «جمع» اصلاح کنید.
به آگاهی چه امکان است گردد جمع، خودداری
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
لطفا این ابیات را تصحیح کنید:
بیت دوم/ مصراع اول، ندرد به ندارد اصلاح شود.
ندارد انجمن یأس ما شراب دگر
همان طور که آقای خیبری اشاره کردهاند.
بیت چهارم/ مصراع دوم، گوهر به گهر اصلاح شود.
گهر به دامن راحت، چسان کشد پا را
بیت هفتم/ مصراع دوم، کند را به میکند اصلاح کنید.
که عکس، تنگ بر آیینه میکند جا را
بیت دهم/ مصراع اول، تست را به توست عوض کنید.
هزار معنی پیچیده در تغافل توست
بشیر رحیمی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:
لطفا این ابیات را اصلاح بفرمایید:
بیت اول/ مصراع دوم:
هوایت تا کجا از پا نشاند نالهی ما را
بیت دوم/ مصراع دوم:
نوایی هست در خاطر، شکست رنگ مینا را
بیت هشتم/ مصراع اول:
بهشتی از دل هر ذره در پرواز میآید
بیت نهم / مصراع اول:
مبادا ناله، ربط داغهای دل زند برهم
اگر فواصل بین کلمات رعایت شود بسیار خوب است. همچنین فواصل مجازی بین ترکیب «غفلتتقاضا» منظور شود.
علی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۷:
میثم گرامی. ماه نماد نامه بران و پیک بوده است، چنانکه خورشید نماد پادشاهان. مشتری نماد وزیران. مریخ نماد لشکریان. عطارد نماد کاتبان. زهره نماد مطربان.
در این بیت میگوید: جسم ما از هم دور است امّا از دل من به دل تو روزنی است که من مانند ماه، پیام را از طریق این روزنِ پنهانی به دل تو میرسانم.
در این بیت، «دزدیده» به معنای «پنهانی» است. در مورد «پیام کردن» باید به اشعار دیگر مولانا توجه کنید:
پیام کرد مرا بامداد بحر عسل
که موج موج عسل بین به چشم خلق غزل
کرد پیامی برگ به میوه
زود بیایی گوش نخاری
پیام کردم کای تو پیمبر عشاق
بگو برای خدا زود ای رسول امین
همانطور که میبینید، پیام کردن به معنای رساندن پیام است و این موضوع با واژۀ ماه در بیت مورد نظر هماهنگی کامل دارد.
در ادبیات ظرافتهایی وجود دارد که به سادگی نباید با آن برخورد کرد وگرنه به اشتباه خواهیم رفت.
محمد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
این شعر را استاد شجریان در کنسرت افتخار آفاق ( که منتشر نشده ) در ساز و آواز 4 خواندند.
khayatikamal@ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۲۲:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6027
مجتبی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۲:
در مصراع اول بیت سیزدهم به نظر میرسد که بجای
(سرنوشت) باید (سرنوشتت) باشد تا وزن کامل شود
بدین صورت : مینال ای دل بر سرنوشتت فکری بحال بخت زبون کن.
پریشان روزگار در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
روفیای گرامی
این بیت بنام بدین گونه در یاد خانه من مانده است:
هرکسی کو دور شد از اصل خویش
دیر یابد !! روزگار وصل خویش.
کاوه در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶:
کنکار ، مخفف ، که انکار است.
محمد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:
درباره ی بیت " گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد/ گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم": اشاره دارد به آیات "وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی" و "لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ».
مصطفی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲:
به نظرم متن کامل غزل این باشه:
به جز غم خوردن عشقت غمی دیگر نمیدانم
که شادی در همه عالم از این خوشتر نمیدانم
گر از عشقت برون آیم به ما و من فرو نایم
ولیکن ما و من گفتن به عشق اندر نمیدانم
زبس کاندر ره عشقت ز پا میآمدم تا سر
چنان بی پا و سر گشتم که پا و سر نمیدانم
به هر راهی که دانستم فرو رفتم به بوی تو
کنون عاجز فرو ماندم ره دیگر نمیدانم
به هشیاری می از ساغر توانستم جدا کردن
کنون از غایت مستی می از ساغر نمیدانم
به مسجد بتگر از بت باز میدانستم و اکنون
در این خمخانهی رندان بت از بتگر نمیدانم
دلی کو بود همدردم چنان گم گشت در دلبر
که بسیاری نظر کردم دل از دلبر نمیدانم
چو محوم شد در این همه نامی که دانستم
در این دریای بی نامی دو نام آور نمیدانم
یکی را چون نمیدانم همه چون دانم از مستی؟
یکی رهرو یکی راه و یکی رهبر نمیدانم
سگی کاندر نمکزار اوفتد گم گردد اندر وی
من این دریای پر شور از نمک کمتر نمیدانم
دل عطار در گیتی سیهرو بود و این ساعت
ز برق عشق آن دلبر به جز اخگر نمیدانم
م.آزاد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹:
گفت این بدان که مور تن آسا نمیشود. در متن تن اسان ذکر شده
روفیا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
برخی از حاشیه هایم هرگز از حصر نرستند :
عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیر سازان میر بود
روفیا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
به حصر رفت!
با این یک دو یار!
روفیا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
اصالت براستی چیست؟
بنده تا چندی پیش معنای درست این واژه را نمی دانستم تا به لطف استادان بخشی از این مفهوم بزرگ را دریافتم.
اصالت یعنی گوهر بی همتایی که درون هر کس نهاده شده است، آن هدف ویژه ای که خداوندی که هرگز کار لغو و بیهوده ای نمی کند از آفرینش تک تک مخلوقات در نظر داشته است. اینجا اصل گویی در برابر واژه کپی یا نسخه دوم یا چندم آمده است.
ما کی و کجا اصیل هستیم؟
وقتی که آنچه از خود بروز می دهیم به چهره درونی و حقیقی مان نزدیک تر است، وقتی اسرار کمتری برای پنهان کردن داریم، در کنار دوستی که ما را با همه کم و کاستی هامان دوست دارد، آنجا که کمتر دست به خودسانسوری می زنیم، آنجا که لباس مور علاقه خود را می پوشیم و خوراک دلخواه خود را می خوریم و نگران قضاوت دیگران نیستیم، وقتی به سر کاری می رویم که در آن استعداد داریم، در آن کار خلاق هستیم، به شیوه ای نو و کارآمد و بهتر از دیگران و بهتر از کارهای دیگر خود آن را انجام می دهیم، خارج از محیط کار هم ذهنمان از اندیشیدن به مسایل پیرامون آن لذت می برد، اگر روزی بگویند این ماه همه حقوق می گیرند حتی اگر در محل کار خود حاضر نشوند و کاری نکنند ما باز هم کار می کنیم نه از روی عادت بلکه از انجامش لذت می بریم.
وقتی نقاب های کمتری پوشیده ایم، ما برای هر همراه که در کنارمان است فورا یک نقاب از جیبمان در می آوریم و می پوشیم. شگفتا از نقاب های متعددی که می توانیم با خود حمل کنیم، در حضور برخی ناگزیر از پوشیدن نقاب های متعدد و چند منظوره هستیم، از یکی افکار سیاسی مان را پنهان می کنیم، از دیگری تمایلات جنسی مان، از همسرمان کارت بانکی مان و از دوست دخترمان همسرمان را، حافظیم در محفلی و دردی کشیم در مجلسی، مخلص کلام ما خودمان نیستیم، از این روست که ناراحت و غمگینیم، ما تظاهر به چیزی میکنیم که نیستیم، لذا اگر مورد تحسین قرار بگیریم نیز راضی و خرسند نمی شویم، چون در درون به خوبی می دانیم آن موجودی که مورد تحسین قرار گرفته من حقیقی ما نیست، بلکه یک نقاب است، یک موجود دیگر است، ما در دوستی هامان ارضا نمی شویم، من حقیقی ما تنها و بی کس است، برای وقت گذرانی خواهان دوست هستیم، تا مبادا با خودمان تنها شویم...
البته که همه ما ناگزیر از پوشیدن نقاب در اجتماع های گوناگون هستیم، این از ضروریات زندگی اجتماعی برای حفظ امنیت و تامین منافع ماست، ولی توسن سرکش این نیاز نیز چون بسیاری از نیازهای دیگر بشری راه را گم می کند، نقاب های غیر ضروری را دور بیندازیم، با پوشیدن حداقل نقاب ها از حداکثر یگانگی درون و بیرونمان لذت ببریم، یک یا دو دوست داشته باشیم که در کنارشان از همه نقاب ها بی نیاز باشیم و از عشق شان سیراب شویم:
دو یار زیرک و از باده کهن دو منی
آخر ما از اصل خویش دور مانده ایم، ما در فراق خود می سوزیم، ما روزگار وصل خویش را می جوییم، آینه بی زنگاری می خواهیم که ما را همان گونه که هستیم بپذیرد، با این دو یار همه نقاب ها را دور بریزیم و با دیگران نقاب های غیر ضروری را.
مهران در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵: