احمد جمعه در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:
ابروی دلگشا اصطلاحی است که برای ابروهای غیر پیوندی به کار میرفته و همچنین واژه دلگشا به دلیل اینکه به معنی باز کننده و شادکننده دل نیز است، میتوان گفت در این مصرع دارای ایهام است.
ونوس در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۵ - رهانیدن مجنون آهوان را:
بسیار بر آهوان دعا کرد
لطفا اصلاح کنید
فراز در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱:
سلام . عرض ادب و خداقوت
لطفا مصرع اول رو اصلاح بفرمایید
" را "
افشین معاونیان در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:
با سلام
در بیت اول مصراع دوم، مستوره قلب صحیح است.
با تشکر
مسعود خلیل زاده در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۰:
این غزل در آلبوم بگو کجایی قطعه ساز و آواز در مایه شور توسط محمد معتمدی خوانده شده است.
منوچهر تقوی بیات در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶:
آقای حسین من به شما بی ادبی نکردم. صِدام و نه صَدام؛ برابر لغت نامه ی دهخدا به معنای "درد نیم سر" است. این عبارت که شما آن را بی ادبی به شمار آوردی « این حسین که صدام من شده است کدام حسین است» به این معناست که این حسین کدام حسین است که سبب درد سر من شده است. "درد سر" هم از نظر من همین است که مرا وامی دارید که با ناشناسی که با او هرگز سر و کاری نداشته ام اینچنین درگیر شوم. خوب است ما بتوانیم یعنی اجازه داشته باشیم در گنجور، بدون ترس از سرزنش کسانی مانند شما، درک خود را از سخن پر مغز حافظ آزادانه بنویسیم. منوچهر تقوی بیات
مهدی در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۷:
سلام ببخشید میخواستم بدونم وقتی میگه بار امانت چو گران بود و صعب من سبک از بار گران گم شدم یعنی چه ؟ ممنون
نادر.. در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۸:
او ره خوش میزند رقص بر آن میکنم
هر دم بازی نو عشق برآرد مرا...
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
کسی که مصراع اول رو اینجور میخونه: بشنو از نی چون حکایت می کند، برای "چون" بار معنایی لازم رو چی میدونه: بشنو از نی که حکایت می کند؟! بشنو از نی که چگونه حکایت می کند؟! بشنو از نی وقتی که حکایت می کند؟!
میبینیم که بار معنای لازم اینه که "چون" رو در این قرایت بمعنی "هنگامی که / وقتی که" بگیریم و خود این بیت رو غریب و نامانوس میکنه.
در بیت دوم هم "از نفیرم" ایهام داره: 1. به وسیله / از،طریق اواز من مرد و زن نالیده اند (مرد و زن در نقش نی نواز) 2. با شنیدن اواز من مرد و زن نالیده اند (مرد و زن در نقش مستمع)
فرزاد در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۱:
جناب هاشمی همان متن اصلی درست است. مصراعی که شما پیشنهاد داده اید معنیِ درستی ندارد.
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
پس به تعبیر شخصی من معنی بیت اول اینجور میشه: گوش کن این نی چگونه ناله میکنه (و ببین که) اوازش نشان از فراق ها و دوری ها داره.
در طول این همه مثنوی شناسی ما، همین تغییر کوچک "این نی" به "از نی" کل هجده بیت مثنوی و به تبع اون کل مثنوی رو از شرحی طبیعی و جزیی و علی معلولی به سمت تعابیر کلی و تاویلی و استعاری کشونده.
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
حکایت کردن هم اصلا امری نشان دادنی بوده تا گفتنی. مثلا عرب میگه "حکی فلانا" یعنی خود را شبیه فلانی کرد. یا "حکی شیا" یعنی چیزی را تقلید کرد. و به نظر شخصی من حکایت کردن بر عکس روایت کردن احتمالا همراه با نشان دادن بوده مثل ادا و اطوار درآوردن (چیزی شبیه تئاتر امروزی). و خود مولانا در همین معنی میگه:
چنانچه آب حکایت کند ز اختر و ماه
ز عقل و روح حکایت کنند قالب ها
پس وقتی میگه نی یا شکایت (ناله) نی، "از جدایی ها حکایت می کند" باید در معنای متداول دوره مولانا اون رو فهمید: ناله نی نشان دهنده فراق ها و دوری هاست.
پس اینجا "این نی" فقط و فقط داره میناله و آواز سر میده. هیچ کاری جز عمل طبیعی خودش نمیکنه و این مولاناست که آواز اون رو به داره "حسن تعلیل" میکنه. یعنی مصراع دوم حسن تعلیلیه برای مصراع اول.
چنانچه جایی دیگه میگه:
خنده از لطفت حکایت میکند (یعنی خنده نشانه لطف توست)
ناله از قهرت شکایت میکند (یعنی ناله بواسطه قهر تو می نالد)
پس وقتی به این اقتضایات توجه می کنیم میبینیم اتفاقا صورت اولیه بیت درسته و نیازی به تغییر نداره.
روح الله عزیز در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۳ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۷:
صبح است و دمی با می گلرنگ زنیم
وین شیشه ی نام و ننگ بر سنگ زنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
که این صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
به نظر من اصل و منشا مخالفت دوستان با این قرایت بیت اول مثنوی که نسخ اقدم ضبطش کردن نامانوس بودن "شکایت کردن این نی" و "حکایت کردن از جدایی ها" باشه. چرا که امروزه برای مخاطبان "حکایت کردن نی" و "شکایت کردن از جدایی ها" ملموس تره.
لذا برای این غربت زدایی ابتدا توجه مخاطبان رو به اصل معنی "شکایت" ارجاع دادم. شکایت مترادف ناله حزین و اواز سوزناکه مثل ناله بیمار. و اصلا اینجا بمعنی معترض،بودن و سخن از نارضایتی گفتن نیست. مولانا در غزلی این شکایت و با ناله همردیف کرده:
نای به نه دهان همی آرد صبح ناله ای
چنگ ز چنگ هجر تو کرد حزین شکایتی
و متذکر شدم که فعل شکایت کردن اصلا با بیماری تناسب داره. مثلا تشکی یعنی مریض شد. یا الشکوا یعنی بیماری. بر این اساس بارها در متون نثر پیش از مولانا مثل تاریخ بیهقی بارها "نالان" رو به معنای بیمار بکار برده. و همچنین در اشعار فردوسی ناله مترادف شکوه و شکایت بکار رفته:
چرا بینی از من همی نیک و بد
چنین ناله از دانشی کی سزد؟
حالا این ناله علاوه بر دادن صنعت تشخیص به نی، در معنی آوای ادوات موسیقی و نغمه و آواز هم هست (دهخدا. ذیل ناله) و مولانا به این وجه در بیتهای 2 و 5 و 7 اشاره میکنه.
مولانا در دیوان بارها با صفت "نالان" از آواز نی یاد میکنه
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:
در مثل است که اشقران دور بوند از کرم
ز اشقر می کرم نگر، بر همگان فسانه کن
اشقر اسب دو رنگ که ظاهرا از ترکیب چند نژاد حاصل شده. کرم بمعنی نژاده و نجیبه. شاعر ظاهرا میگه معروفه که اسبهای اشقر کرم ندارند (نژاده و اصیل نیستند) اما اشقر می (تشبیه شراب بوجه رنگ) کریمه و شراب نوش رو بخشنده میکنه.
در بیت اشقر و کرم ایهامی بکار رفته به نظر من.
فرزاد اقبال در ۸ سال قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۱:
مرضیه خانم "اینه صبوح" یعنی جام شرابی که صبحگاه می نوشیدند که مثل اینه درخشان و تابناک بود. ترجمه شبانه صبوح میشه دبوق. دبوق مقابل صبوح بود و شرابی بود که وقت شب می نوشیدند.
شاعر در مصراع اول از "اب حیات عشق" میگه و چون اب حیات طبق افسانه ها در ظلمات بوده اما مثل نور می درخشیده، واس همون اون رو به اینه دبوق تشبیه میکنه و در حقیقت میگه اب حیات همون جام شرابه.
روناک جوهرزاد در ۸ سال قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:
درود
همیشه از گنجور بهره میگیرم و آن را بسیار مفید وکارامد میدانم
کربلا در مفهوم رنج وسختی سفر به کار برده شده است
سپاس از همگان
همایون در ۸ سال قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:
گرامی بی سواد!
رأی شما و برخی دوستان نیز, محترم است. اما اگر بپذیرید از رای تان آنهم در قالب مناظره انتقاد میکنم.
شما آموخته شده اید که زلف به بیقراری مشهور است و بر آنید به هر قیمتی-حتی با جابجائی بیقراران و سوگواران- نشان بدهید آنچه را که آموخته اید در بیت سوم این غزل هم صادق است, تا به زعم تان زلف همچنان بیقرار بماند! به معشوق اجازه نمی دهید از زیر زلف نگاه کند و اطرافش راببیند باید حکما به زلف نگاه کند و بیقراری آن را ببیند چون آموخته اید که زلف باید فقط بیقرار باشد. در رأی شما, معشوق در حال گذر است و به زلف خودش نگاه می کند تا ببیند که چه زلف بیقراری دارد. این سخن نه تنها حافظانه, که شاعرانه و حتی عاشقانه هم نیست. ذهنتان را آنقدر معطوف بیقراری زلف ساخته اید که فکر نمی کنید با این جابجایی, چه لطافت و ظرافتی در بیت خدشه دار میگردد!
دوست گرامی! در بیقراری زلف معشوق, شکوه و جذابیت خاصی جلوه گر است که توصیف آن جز از نگاه عاشقان و مشتاقان نه میسر است و نه لطفی دارد. آخر چه لطافت و ظرافت شاعرانه ای می بینیم در اینکه معشوق به بیقراری زلف خود نگاه کند و لذت ببرد…؟!!! از معشوق میخواهید از چپ و راست به زلفش نگاه کند تا ببیند چقدر بیقرارند…!!!؟ این تعریف و تحسین است یا گله؟! نشنیده و ندیده بودیم حافظ اینگونه سبک و بی مایه درباب زلف یار سخن بگوید.
روز و روزگارتان بکام.
مهدی موسوی در ۸ سال قبل، یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۸۰:
منظور از شراب خوریهای بی حساب، تفکر و زیاد دانستن وزیاد مطالعه کردن است و به طبع ان، در جمعیهای که اطلاعات همه کم است ، تقریبا مشکل بتوان اظهار نظر کرد و لب به سخن گشود و این کفاره زیاد دانستن میباشد که فرد از ان رنج خواهد برد
بی سواد در ۸ سال قبل، دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵: