موسی عبداللهی
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
🔹شرح ابیات:
✅ای دل ❤️با کسی هم نشینی کن که او از مسائل معنوی و باطن 🧿آدمی آگاه است. واگر برای استراحت هم به زیر درختی🌴 می روی به زیر درختی برو که گل های زیبا و تازه دارد که بتوانی استفاده ببری.
👈توصیه به انتخاب همنشین دل آگاه و این که عاشق سفره دل را نباید برای هرکس باز کند
✍️بی جهت خود را در این💢 بازار علاف و سرگردان نکن به مغازه ای برو که 🎉سودی از آن برایت حاصل شود. از بین مغازه ها به پیش شکرفروشان برو.
⬅️اگر در بازار ترازو و 🌀معیار نداشته باشی فریب 👹می خوری و ممکن است سکه تقلبی را به عنوان 🏅طلا به تو بفروشند.
⏩اگر وعده ای🤔 به تو دادند و به تو گفتند دم
در منتظر باش تا جنس را برایت بیاورم منتظر نباش و 👀گول نخور زیرا که این خانه دو در دارد و او از در دیگر فرار می کند.
♻️هر دیگ در حال 💥جوشش را که دیدی به امید غذا کاسه🥣 نیاور و منتظر غذا نباش شاید درون دیگ چیز دیگری باشد.
🖋️هر قلمی 🗣️سخنان شیرین بر جای نمی گذارد و هر بالایی پایین ندارد، هر 👁️چشمی بصیرت✨ و لذت ندارد و در هر دریایی هم سنگ های گران بها وجود ندارد.
✏️ای بلبل 💞عاشق مانند ناله مستان نغمه سرایی کن زیرا که این آواز دل سنگ🌵 خارا را هم نرم میکند و بر آن تاثیر گذار است.
📚دلیل این که نخ🧵 به راحتی نمی تواند از چشم سوزن 🧷عبور کند این است که گرهی دارد، و اگر تو نمی توانی از مشکلات و راه های تنگ عبور کنی🧐 دلیلش این است که (سرت باد دارد مانند گره نخ) و دچار کبر و غرور شده ای و باید منیت و😈 غرورت را کنار بگذاری(سرت را که پر باد است خالی از تکبر و غرور کنی)
📝دل بیدار و آگاه🧠 همچون چراغی 💡روشن است که باید از آن محافظت کنی، از این هوی و هوس و غرور و👹 شهوت بگذر چرا که باعث گرفتاری توست.
🔚اگر غرور و👻 خودخواهی که از موانع و مشکلات راه خداشناسی🌟 هستند عبور کردی به پاکی می رسی و باکسی👳 هم نشین می شوی که آب💦 بر جگر دارد (پویایی و طراوت و سرزندگی دارد)
🔑اگر این حس و🩸 شور و حال درونی را داشته باشی مانند درخت 🌲سبزی که محصول و🌷 نتیجه ای دارد و با درون نگری برکارها و کردار خود🕵️ تمرکز می کند.
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳:
🔹شرح ابیات:
✍️تو عاشق❤️ عشق هستی و در جست و جوی عشق، خنجر🗡️ تیز بگیر و گلوی خجالت را ببر.بدانید که شهرت مانع 🌻بزرگی در راه است. چیزی که من می گویم بی علاقه است - آن را با ذهنی آرام بپذیرید.
✅چرا آن😍 دیوانه هزار نوع دیوانگی می کند، آن وحشی برگزیده هزار جور اختراع می کند.گاهی ردایش🧣 را کرایه کرد،گاهی کوه ها را دوید،گاهی زهر را خورد، حالا نابودی را انتخاب کرد.
⏭️چون عنکبوت 🕷️چنین طعمه عظیمی را گرفت، فکر کن که دام پروردگارم✨ چه طعمه ای خواهد گرفت. چون💖 محبت صورت لیلا این همه ارزش داشت، چگونه خواهد بود که بنده اش را 🌖شبانه حمل کرد.آیا دیوان ویس و رامین را ندیده ای؟ آیا📖 داستان وامق و عذرا را نخوانده ای؟جامه ات را جمع می کنی که مبادا آب🌊 فرو بریزد، باید هزار بار در دریا غوطه ور بشوی.
♻️راه عشق💕 همه مستی و ذلت را برای سیل ثابت کرده است. به سمت پایین جریان می یابد؛ چگونه 🤔باید به سمت بالا حرکت کند؟در حلقه🌈 عاشقان، اگر غلام گوشواره شاه باشی، مولای من؛ همانطور که این زمین در آسمان است، همانطور که تن در👻 روح است. بیا بگو زمین از این پیوند چه ضرری دید؟ عقل چه لطفی به اعضا نکرده است؟ پسرم، شایسته است که طبل زیر پتو نکوبید. پرچمت🏴را چون جنگجوی👀 دلیر در میان دشت بزار با گوش روحت به صدای هزاران غوغایی که در هوای گنبد سبز طنین انداز می شود از هیاهوی پرشورها بشنو!
👈 سرمستی 💗عشق، بنگر پس رستاخیز فرشته، شگفتی حوری! ? وقتی لشکر فیض آمد، پس🩸 مصیبت کجا می ماند؟ سکوت کردم. ای جان جان، آیا تو 🗣️حرف میزنی؟ زیرا هر ذره ای از 💛عشق به چهره تو رشد کرده است
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۱:
دردی بتر از علت نادانی نیست
جز علم دوای این پریشانی نیست
با آنکه بروی گنج منزل دارد
بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست🔸حضرت- فرخی یزدی:«🕊️🌹»
🔹شرح ابیات:
✍️دردی وجود ندارد که بدتر از نادانی باشد، هیچ درمانی برای آن وجود ندارد جز دانش. به علم و دانش باید روی آورد تا بتوان این پریشانی را درمان کرد.
✅ گرچه فردی ممکن است دارای ثروت و داراییهای زیادی باشد، اما اگر به دانش نباشد، بسیار بدبخت و نادار است و حتی فقیرتر از یک ایرانی فقیر خواهد بود.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۶ دربارهٔ عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - ایضاً در مدح سلطان محمود:
🔹شرح ابیات:
✅اگر چه کار خرد عبرت است سرتاسر، امّا باید توجه داشت که هرکسی به قدرت خرد و دانش خود میتواند عبرتی را نمایان کند. نگاه کنید چگونه خرد در اعمال و کارهای خسرو مشرق، خدایان بزرگ را پشت سر گذاشته است. او دولت و قدرت زیادی داراست؛ به دلیل اینکه دست راستش دولت را نگاه میدارد و پشتش هدایت و صفاست و روبرویش پیروزی و شکوه قرار دارد.
✍️با وجود اینکه شاید در معدنی که حتی همه دانشمندان هم به آن نیامدند و هیچ کس نمیتواند به آنجا برسد، اما شاه جهان با ارتش و هجوم خود همراه است. او همچون باد و پرنده از دشتهای بی هنجار و رودخانههای بی معبر رد میشود و با ارتش خود به حمله میپردازد.
👈 اگر باد پایین نیفتد، او با مرکب خود زمین را میپوشاند و اگر پرواز کند، او نیز با پر خود پرواز میکند. شمشیرش به مصاف لشکر دشمن میرود تا هرگاه باد از بین برود، در آسمان باقی بماند.
⏩هرگاه که علم را گشود و به جای خود بنشیند، هیچ کوه و قلعه و بحری پیشِ رویش باقی نمیماند. اگر راه به تنگی سوزن رسید، آنجا مانند رشتهای جهت گذر فراهم میشود. همیشه محل و جای او در پشتیبانی از مردم است و بهمانند جوشن و مغفر، برای مردم پشتیبانی و حفاظت میکند.
🔑اوصبور و شجاع است و در مقابل جنگ و نبرد، به سرعت تسلیم نمیشود.دست او هیچگاه از نیزه، خنجر و زنجیر رها نمیشود و همیشه آماده دفاع و حمله است.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۲:
🔰 عاشق خودآگاه
✅ای عاشق راستین، به خویش بازگرد و نگاهت به خودت باشد و بازیچه دیگران نباش زیرا هر کسی در مورد تو نظری دارد.
✍️من غلام آن گُلی هستم که نگاهش به خویش است (خودشناس است) و برای او اهمیتی ندارد که کسی او را خار و بی ارزش بداند یا گُل با ارزش (تمجید کند).
👈چشمان خود را باز کن و بر اساس نظر و نگاه دیگران در مورد خودت حرکت نکن زیرا یک نفر تو را کافر می داند و دیگری مرد با ایمان.
🔑عاشق خودشناسی که راه خویش را پیدا کرده و با اطمینان قدم بر می دارد، نگاه، قضاوت و نظر دیگران در مورد او برایش اهمیت ندارد. او خود را شناخته، هدفش را می داند، ندای قلبی خود را شنیده و به راهی که می رود ایمان دارد. دیگر مهم نیست که دیگران در مورد او چه نظری دارند.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۴ - قصهٔ بازرگان کی طوطی محبوس او، او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت:
🌖عاشقم بر قهر و بر لطفش بِجِد!
🔰 عالم سراسر♥️ عشق است. کار🤲 خدا همه درمان و دوا و نجات و تربیت است. کو چشمی که بتواند ببیند و بفهمد؟!
🔹 خداوندگار عرفان:«مولانا🌹»
✅ بسیاری از ما در اغلب اوقات سوال می کنیم که⁉️: چرا خدا درد ما را درمان نمی کند؟ چرا خدا مشکل 🤔و امراض روحی ما دوا نمی کند؟ چرا باب نجاتی برایمان باز نمی شود؟
💠 مرد عارف👳 قهر و لطف را، هر دو را، از ناحیه حقّ✨ تعالی می بیند و هر دو را مظهر و تجلّی🌈 خدا می یابد.
⏩در دردمندی خود، اتصال و 👀توجهش به مبدأ هستی💫 بیشتر می شود و لذا هیچگاه از درد ناله و فغان سرنمی دهد بلکه سرمست 💯و خوش است و در وقت لطف و دستگیری هم از این که قدم در بارگاه و خیمه یار و💕 معشوق نهاده، عاشقانه جام رحیق سر می کشد و خوش است.
✍️ نگاه و دید 📿👳عارفانه فاصله زیادی با منطق زندگی روزمره و مدرن امروزی دارد. این نگاه و دید ♥️عاشقانه به عالم، کیمیایی💯 است که ساده بدست نمی آید. سالک و رهرو تا تجربهٔ از دست دادن و دست کشیدن نداشته باشد و تا از قشر و پوست نگذرد به مغز و لُبّ این معرفت🕊️ نخواهد رسید. حلوای طنطنانی تا نخوری ندانی!
👈در نزد 👳عارفِ عاشق خوبی و بدی با قُرب به حقّ سنجیده می شود و آنچه در 🌟ظاهر قهر و خشم🌋 به حساب می آید ولی عاشق را به یار می رساند بهتر از هر دولت و لذت و شادی است که در دوری و بُعد از منزلگه ♥️معشوق است؛ بنابراین: بدی و خشم یار بهتر از شادی؛ جورِ معشوق💛 بهتر از دولت، درد او از درمان دیگران بهتر، و انتقام یار دوست داشتنی تر از جان بی درد است.
🔑 سور: جشن و سرور؛ نار: آتش؛ دولت:اقبال،بخت؛ غُور: عمق، بُن؛ بجِدّ: جداً، حقیقتاً؛
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۴:
🔰"چهرههای دورویی در وظایف"
🔹شرح ابیات:
✍️این قومی که به سرزمین ما وارد شدهاند، با رفتار خودخواهی و بی احترامی که نشان میدهند، توجه همگان را به خود جلب کردهاند. آنها با تکبر و خودبینی خود، در صحبتها و اظهاراتشان، خود را برتر از دیگران میپندارند.
✅اما زمانی که وظیفه و عملی برعهده آنها قرار میگیرد، نتوانستهاند به درستی عمل کنند و توانایی شناسایی و ادراک درست را نداشتهاند.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۶ دربارهٔ فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹:
🔹شرح ابیات:
✍️در کشور ما، جایی که زندگی میکنیم، به عنوان یک مهد اندوه و غم شناخته میشود. در اینجا، مشکلات و ناراحتیها بسیار فراوان هستند و افرادی که دل و جان شاد دارند، به تعداد بسیار کمی محدود میشوند. به عبارت دیگر، رضایت و خوشبختی در این جامعه به صورت عمومی کمیاب است.
✅به علاوه، در این زمان و شرایط، کسانی که مقام و موقعیت مشابهی با ما دارند و همراهان ما هستند، به سبب تعهد و تلاش کمتری که در این بحرانیترین زمان انجام میدهند، به ما پیوسته عقب خواهند ماند. این بیانگر ضعف جامعه و تأخیر در پیشرفت و توسعه آن است.
🔑بنابراین، هر فردی که در این زمان معیشتی ثابت قدم داشته باشد و تلاش کند تا با شرایط سخت رو به رو شود، نسبت به همقدمان خود به عقب میافتد و به پیشرفت کمتری دست خواهد یافت. این شعر در واقع نارضایتی و ناامیدی از وضعیت اجتماعی و روانی کشور را بیان میکند و نیازمندی به تغییر و بهبود را مطرح میکند.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۲ دربارهٔ آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲:
🔰اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ...
🔹شرح ابیات:
🌸|•بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ•|🌸
✍️پرده از روی زیبای پیامبر اسلام برداشته شد و جمال او آشکار شد. این باعث شد که ماه که نماد زیبایی است، خجالت بکشد و سرو که نماد قامت است، نمیتواند با قامت پیامبر مقایسه شود. پیامبر اسلام کاری کرد که دین را کامل کرد و کمال او برای همه روشن شد. هر کس که میخواهد در روز قیامت پیامبر را ببیند، باید در دنیا به دنبال وصل او باشد.
👈 عالم امکان و عالم لاهوت هم در سایهٔ پیامبر ماندهاند. پیامبر در شب معراج به عرش رفت و صدر عالم را گرفت و پایش را بر تاج فلک گذاشت. مه و خورشید که منبع نور جهان هستند، هم از جمال پیامبر آینه دارند. جلوهٔ پیامبر چنان بزرگ بود که فضای عالم تنگ شد و فقط عالم واجب جایگاه او را داشت.
✅ تمام مجد و بزرگی که شاهان دارند، همه از یک پرتو از جلال پیامبر آمدهاند. آیت وحدت خدا را هیچ کس نمیشنید مگر از زبان بلال پیامبر که با صدای بلند تکبیر میگفت. تیغ دو لبهٔ علی که ذوالفقار نام داشت، هم چون ابر بود در برابر دو ابروی چون هلال پیامبر. شاید اگر خانۀ خدا را خانۀ پیامبر بخوانید، خود پیامبر در خواب به شما نشان دهد.
🔑 هر کس که درد عشق پیامبر را در دل دارد، همچون خضر جاودان میشود و آب حیات میخورد. اگر مایل به سرودن مدح هستید، مدح پیامبر و خاندان او را بگوئید.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۱ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
🔹شرح ابیات:
✍️دوش، هوس و عشق مرا به وجود تو مشتاق و مست وتنور میکرد. دلم گرم و آتشین، و چشمانم درخشان مانند دریا بود. شکل تو، در پیرامون چشمانم میچرخید و صبر و هوش من را که دلسوخته و غمگین شده بود ربوده بود. شعله شوق و عشق تو در هر لحظه درونم میسوخت و دود عشق تو، طمع سوزانم را داشت.
✅ هیچکس راجع به حال و دردم سوخته دلم سؤال نمیکرد و هیچکس درد من را که خسته و درمان ناپذیر شده بود، علاج نمیکرد. در حضور سلطان خیال تو، اندوه مرا درگیر میکرد و وی از دور خدمتم را تماشا میکرد.
🔑 اما تا صبح، در انتظار لحظهای با خاطره من، با دست بالا، از خدا آرزوی رسیدن به وصال تو میکردم. هر لحظه عبید از درد هجران تو میمرد، اما باز هم امید به وصال تو، او را زنده میکرد.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰:
🔹شرح ابیات:
•🦋بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحِیمِ آغاز شد....قصه ای از دفتری که ساز شد🌸•
✍️در عشق تو، یک کاری که مرا ساز و نسق نمیدهد، وجود ندارد. از غصه و ناامیدی خون میخورم، که صحبت کردن درباره آن غم و اندوه نمیتواند آرامشی را به من برگرداند. از غم تو، دفتر عمرم پر شده است، به جز یک دو صفحه از آن ، چیزی باقی نمانده است.
✅به خاطر رخساره زیبای تو چشمانم را باز میدارم، حتی اگر در شب تاریک هجران تو ،چشمانم مانند ستاره هم ردیف نمیشوند. در جامعه ، هیچ کس نشانی از درد داشتن نمیدهد، اما تنها یک کار گوشهای از عشق تو، بی ساز و نسق است. خلق و خوی تو برایم مانند نیلوفرهایی هستند که به حلقهها میرسند و از خجالت تو روی گل رخسار من عرق نمیکند.
🔑 همچنین ما هم مانند هر فرد دیگری، خوشبختیم که انتخابمان کردی، هرچند که هوای تو زهره دق ندارد. وفاداری تو را چه کسی دید؟ به خصوص که امروزه رمقی از وفا، در دنیایی پر از دروغ و تقلب وجود ندارد.
💛اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد💛
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:
🔹شرح ابیات:
✍️چهرهی تو مانند بال سمندر، آینه را زیبا میکند. خندهای تو مانند دامن گوهر، آینه را درخشان میسازد. این زیبایی حسن تو با خورشیدی که در جهان میتابد، مقایسه نمیشود. شوکت و زیبایی حسن تو، آینه را مانند سکندری میکند. جلوهای آن خط نوخیز و لب شیرینت، آینه را زیبا میکند.
👈 آفتاب بیپایان زیبایی حسن تو، مانند صحرایی آتشین، آینه را گرم و مشتعل میکند. جلوهای روی تو، مانند عرق نوبهاری، چشمان را از ماه و ستارهها بر میکند.
✅ چه کار می کند خداوند را با دلی که مومین است و رویی آتشین دارد که آینه را مانند آتش می سوزاند؟ آشتیاق دیدن تو، بیاختیار، در دستانم میچرخد و بال میزند. صحبت کردن با افراد با ضمیر روشن، مانند کیمیا برای دولت است. روی تو مانند خورشید، آینه را روشن میکند. جلوهای همچشم تو، مانند ابر نوبهاری خجلت است.
✏️ آن رخشانی که شبنمها را پراکنده میکند، آینه را تر میکند. افراد سادهلوح زود رنگ همنشین میشوند و صحبت کردن با طوطی سخنور، آینه را زیبا میکند. دیدار زیبایی یوسف را نمیتوانم با هیچ مقایسهای انجام دهم، چون روی تو آینه را ثروتمند میکند.
🔑 از فروغ حسن تو، دلها مانند آب فولاد میشود و آن روی بهشتی تو، آینه را مانند کوثر میکند. آیا دلی که عاشق است، از زیبایی حسن تو غیور نمی شود؟ صحبت تو، آینه را مانند نازپروری میکند.
💛اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ💛
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون:
🔹شرح ابیات:
✍️ مشو مغرور به خاطر داشتن دارایی زیاد مانند ملک و گنج و پول، زیرا در پایان زندگی، فقط اعمال خوب مانند تربیت کودکان و کمک به نیازمندان به ما یادآوری خواهند شد.خدارا به عنوان منبع نور و حکمت قابل پرستش و احترام دانسته شود که مستحق احترام بوده و از طمعهای مادی دور است.خداوند باید به عنوان کمککننده در تلاشهای خیرخواهانه برای ارتقای خودمان و دیگران بسر ببریم و همواره به او یاد کنیم تا او را از یاد نبریم.همیشه از کمک خداوند، با هدفسیری و با وجدان در پیشرفت خود و دیگران در جهت ماهوی خیر، بهره برداریم.در برابر دشمنیها و کینهها، با خودداری و آرامش، به دیگران با پاکدلی و حساسیت برخورد کنیم.با پایبند به اراده خداوند، از معصیت و خشمِ خود پرهیز کنیم و خود را از دست دادن هدف الهی بینیاز کنیم.
✅برای کسب نعمت خالص و زیبای خداوند، با انجام فریضهها، تلاش کنیم که جز به خدای خود تعلقی نداشته باشد.بیتعصب و زندهدلسوز با برخورد بهتر به دیگران، نسبت به دیگران، ناراحت نباشیم و برای دنیا بهتر و بهتر کردن روحوجسمانی خود و دیگران، تلاش کنیم.هیچگاه دروغ گفتن نوعی کمال نیست و در هیچحالی به دنیای بهتر تبدیل نمیشود و بهتر است از آن بپرهیزیم.باید تلاش کنیم.
📌 برای اجرای یک کار خاص مورد علاقه و تلاش برای رسیدن به آن، در دیدن نتیجهی کار قرار بگیریم. با منفعت نبودن از کمالی که داریم و به دنبال تغییر و بهبود زندگیهای خود و دیگران، پاسخگو باشیم.هیچکس نیازی به کامل بودن ندارد و تمام ما خطاهایی داریم.خداوند هرگز از نحوهای که ما هستیم و سطح دانشی که داریم ناراضی نیست و همه نیاز به یادگیری از دیگران و ارتباط با آنها داریم.
✏️بهترین راه و تلاش ما برای بهبود و بهتر شدن، تعلق گرفتن به همه باذات انسانهای براینده است و به دیگران با حس سازگاری و مشارکت نزدیک شویم.دروغگویی با مداومت، تنها موجب افسردگی و دوری از خداوند میشود. به مقابل نظرات دیگران، با هوشیاری و ایدهآلیگرایی مقابله کنید. تلاش کنیم به احمقان با حسن خلق برخورد کنیم و به جای دلسردی، به امید بهتر شدن دیگران، زندگی کنیم.
👈 برای تحقق رویاهای خود، به هیجان خودداری کرده و به منافع دیگران پاسخگو شویم. جهت دید بهتر و اندیشیدن قبل از اقدام، به علم و دانش خود اهمیت بدهیم.با توجه به وقت و احتیاج خود، به دنبال افزایش دانش و مهارت خود، دست به تلاش بزنیم.
🔑 هیچگاه، برای دنبال کردن مسیری، که در آن برندهی هرگز نیستید، از زندگی خود ناامید نشوید و با قبول شکست، به بالاترین شکل ممکن در دنیایی قرار بگیرد.همیشه از کمالات خود دوری کرده و به ارتباط با دیگران و کمک به آنان، بیشتر توجه کنیم. از طریق انتظارات خود، بزرگترین معیار را برای خود و دیگران به شمار اورید و از ارتباط با خود و کارهای خود اطمینان حاصل کنید.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
🔰 "آغوش گرم پاییز "
🍁باد و خاک و آب و آتش بنــده اند
🍁با من و تو مرده! با حقّ زنده اند!🍁پیشِ حقّ، آتـــش همیــشه در قیام
🍁همچو عاشق، روز و شب، پیچان مُدام!🔸خداوندگار عرفان:«مولانا🕊️🌹»
✍️ ریزش برگ ها و خزان طبیعت فرا می رسد و همه به رنگ آتش قیام می کنند و به زبان حال می گویند: ما عاشقانه به آنچه می باید عمل کردیم و رفتیم و شما هم عاشقانه بر معشوق بپیچید و مدام بر آستان او خدمت کنید!
✅ وقتی که اشک های خورشید به برگ های در حال ریزش پاییزی میخورد همه چیز رنگ طلا میشود، خالق هستی چه با شکوه، طبیعت را آفریده است.
💛عاشق شو اَر نَه روزی کارِ جهان سرآید💛
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۲۳ - دزد پاتختی:
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🌔 "دزد پاتختی "
🥀هزار بار مرا، مرگ به از این سختی است
🥀برای مردم بدبخت، مرگ خوشبختی است!🥀گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مردم!
🥀ز دست این همه جان کندن، این چه جان سختی است؟🥀رسید جان به لبم، هر چه دست و پا کردم
🥀برون نشد دگر، این منتهای بدبختی است!🥀رجال ما همه دزدند و دزد بدنام است
🥀که دزد گردنه، بدنام دزد پاتختی است🥀رجال صالح ما، این رجال خنثیاند!
🥀که از رجال دگر، امتیازشان لختی است🥀زنان کشور ما زندهاند و در کفنند
🥀که این اصول سیهبختی، از سیهرختی است!🥀بمیر «عشقی » ار آسایش آرزو داری
🥀که هر که مرد، شد آسوده، زنده در سختی است🔸حضرت-میرزاده عشقی:«🕊️🌹»
🔹شرح ابیات:
🔰خوانندگان گرامی ...:«میرزاده عشقی در این غزل به بررسی مسائلی از جمله مرگ، زندگی، دزدی و نقش جنسیتی در جامعه میپردازد.» مرگ بهتر از زندگی، سختتر و دشوارتر است. برای مردم بدبخت، مرگ بهترین راه برای رسیدن به خوشبختی است.عمر ما به سرعت گذشته و همه زمان و انرژیمان را صرف جان کردن کردهایم. این چه جان سختی است که همه زندگیمان را صرف کردهایم و هنوز هم به خوشبختی نرسیدهایم.
✍️ حالا که جانم به لبم رسیده است و هر چه کاری کردم همچنان در بدبختی هستم. این منتهای بدبختی است که هیچ تلاشی نتوانسته به خوشبختی برساند.همه مردان ما دزد هستند و دزدی که بدنام است، دزدی است که گردنه را میدزدد. این نشان میدهد که در جامعهای که در آن همه مردان دزد هستند، دزدی که بدنام است، بیشترین دزدی است.
✅ مردان صالح ما، مردانی هستند که جنسیتشان نامشخص است. این مردان امتیازی نسبت به مردان دیگر ندارند و همه یکسان هستند.زنان کشور ما زنده هستند اما در کفن هستند. اصول سیهبختی از سیهرختی است که نشان میدهد زنان در جامعه ما به دلیل اصول و قوانین سختی که بر آنها تحمیل شده است، در حال رنج و روزگار سختی هستند.
🔑 اگر آرزوی آسایش داری، بمیر. زیرا هر کسی که میمیرد، در آسودگی است و زنده بودن در سختی است.(به طور کلی، این شعر میتواند به دو صورت مختلف تفسیر شود. اولین تفسیر این است که میرزاده عشقی به خواننده میگوید که اگر آرزوی آسایش دارد، باید بمیرد زیرا هر کسی که میمیرد، در آسودگی است و زنده بودن در سختی است. دومین تفسیر این است که میرزاده عشقی در این شعر به معنایی از زندگی در دنیایی پر از سختی و رنج حرف میزند و مرگ میتواند بهترین راه برای رسیدن به آسایش باشد)
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱:
🔹شرح ابیات:
✍️همه جا به نعمت عشق دست یافتهاند. در هر قسمت عالم، رحمت عشق حاکم است و هر چیزی که در جهان وجود دارد، اگر به دقت نگاه کنید، خواهید دید که آن حضرت عشق است.
✅ در صورتی که به عاشقی دست یابید، باید خود را به خدمت عشق بندگی کنید. هر بزرگواری که عاشقان دارند، همگی از فضل و بخشش دولت عشق بهره میبرند. ما به خرابی خود خوشحالیم و این خرابی ما، نشانهای از تأثیر و اثربخشی عشق است.
🔑همت و پندار ما فقط به سوی او میروند و این بلندی و منزلت، نتیجهای از بلندی همت و پندار عشق است. نعمت الله را به عنوان یک غنیمت قلمداد کنید؛ اگر شما لذت نعمت عشق را تجربه کردهاید.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۳:
🔹شرح ابیات:
🔰عشق، سلطان عاشق و عقل استاد دانشمند است. روزی و رزق مرد عقل، از عدالت سلطان است. عشق شبیه به خورشید کنعانی است که درخشش و نور خود را به همه جا میدهد.
✍️ و عقل، مانند ده برادر و همدم است. کیست که گویی از دست حکم و فرمان عشق فرار میکند؟ عشق شبیه به انگشتر سلیمان است که قدرت و تاثیر بینظیری دارد. ظلمات و تاریکیهای وجود را، مشروب عشق، آب حیات و زندگی میسازد.
✅ عقل در حضور حضرت عشق، نقش منفعل و ناشنوایی را به خود میگیرد و میهمانی نخوانده است. عقل شبیه به پرندهای است که در قفسی ازادیش را از دست داده و عشق شبیه به سیمرغی است که امکان پرواز و رهایی را دارد.
🔑 عقل، از فرمان خداوند تکالیف و وظایف را پذیرفته و اجرا میکند، در حالی که عشق شبیه به سیلابی است که دین و باورهای مختلف را همزمان میسازد. آسمان به عنوان یک میزبان باران نعمتهاست و عشق، نمکدانی است برای آن سفرهٔ فراوانی. تمامی آثار صائب تمام عرفان را در خود جای داده است و از آن استنباط میکند.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۱۱:
🔹شرح ابیات:
🔰مفهوم 📖کلی این❤️ غزل به تجربه و احساسات💞 عاشقانه اشاره دارد. شعر بازگشت عنقای عشق از قلههای👀 حروف الفبا را مطرح میکند و نشان 💢میدهد که عشق همچنان در جان و قلب 💖عاشقان حاضر است و با 🗣️فریاد و نالههای عشق 💥برون میآید. عشق سر خود را مثل🐳 نهنگ بالا میافکند تا قایق عقل را در 🌊دریای عشق شکست دهد، اشارهای به قدرت💛 عشق و تأثیر آن بر عقل و منطق است.
✍️دلهای✨ پاک و فقیر به سوی💚 غنای عشق باز شدهاند و در درون 💯صدرهٔ سینای عشق درخشان🌟 میباشند. پرندهٔ دل عاشقان پر خود را مجدداً باز کرده و از🐣 قفس سینهٔ خود به آفرینش 🌀گستردهٔ عالم عشق پرواز میکند.هر لحظه از عاشقان، نثار وفاداری و عشق💕 خود به یارانشان میآید، از جانانی که برای عاشق جان و دل افزای 🔥عشق است.
👈فتنهٔ 🧠عقل به پایان💯 رسید و در یک سو نشست، و همینک آشکار است که فتنه دروازهٔ عشق💝 را در هر جایی 👁️میتوان دید. عقل آتشی را دید و گفت که تنها عشق است و نیست، اما 🤔تنها عشق میتواند توانایی بینش عشق را درک کند.
✅عشق 💓با صدای🗣️ بلندی فریاد زده که "ای دل بالا بپر و به سوی بالای عشق نگر". اشارهای👀 به وجود✨ علاقه و هوس عشقی است که دل را به سوی عالم 🌈عشق برمیانگیزد.
🔑دعوت🥰 میشود که به شمس☀️ دین، خسرو تبریزیان👀 نگریسته شود، چرا که او شادی جانهای🤍 پاک و دلهای عاشق را 📚درک میکند.
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷۸:
🔹شرح ابیات:
🔰در حالی که قدم به قدم پیش میبرم، به خاطر خط زیبای جانان، همیشه به او فکر میکنم و وفاداری خود را به او اختصاص میدهم. هیچ کس مانند من قادر به به یاد داشتن تمام قرآن نیست."
✍️"صورت زیبای عزیزان را میتوان با یک قماش دیگر نشان داد. چشمانم همانند شبنم، هر گونه سرشت و آرایشی را در گلستان زندگی به طور کامل میبینند."
👈"تنها خورشید میتواند با نور خود ماه را روشن کند. عشق کامل میکند کسانی را که ناقص و کم عیارند.""زیبایی برافراشتهشده خود را در پردهٔ شرم و حیا نشان میدهد. ماه کنعان نمادی است از چاه و زندان برای همهٔ افراد."
✏️"بادهای که بیپشت است، نمیتواند پیش روی کسانی که ناتوان هستند، قدرت داشته باشد. خط زیبا روی لبهای لعل خندان را به طور کامل تکمیل میکند.""در این جهان هیچ دلی بدون آتش عشق و آثاری که آن با خود میآورد وجود ندارد. در زیر نگین، عالم سلیمان به طور کامل قدرت و اقتدار جهان را دارد."✅"عشق ممکن نیست که من را ناقص بگذارد. اهل مروت به سرعت و با احسان، تمام خوبیها را به ارمغان میآورند.""آتش همیشه به شمع نیمسوز برمیگردد. سوز عشق ناتمامان را کامل میکند."
🔑"تمام عمرت را در دنیای بینتیجه گذاشتی. دستاورد و موفقیت چنین زندگی بیمقصدی، همچون آب حیوان در بیابان خشک است.""از پر شکستهها به دلهای سالم ارجاع میروید. خورشید مانند صائب و ماه مانند تابان را کامل میکند."
موسی عبداللهی در ۷ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🌖آرامش و هیجان چشمان👀 رنگین
🥀چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
🥀می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا🥀گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
🥀در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا🥀پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
🥀باغبان می دید اگر دست نگارین مرا🥀می شدی زنار خونین جوی شیرش بر کمر
🥀بیستون گر می کشیدی ناز شیرین مرا🥀بعد مردن نیست حیرت گر ز سر گیرم حیات
🥀گر کنند از خشت خم احباب بالین مرا🥀گر چه خون را مشک می سازم، سپهر تنگ چشم
🥀خون به منت می دهد آهوی مشکین مرا🥀کرد تحسین رسایی های فهم خویشتن
🥀آن که تحسین کرد صائب فکر رنگین مرا🔸حضرت-صائب تبریزی:«🕊️🌹»
🔹شرح ابیات:
🔰چشمان شوخ و شاد او، آرامش و آسایش مرا به دست میدهد. در بیابانها و کوهستانها احساس اطمینان و تسکین را به من هدیه میکند. چشمان خود را، مانند جفتی از وحشی غزال، به من نشان میدهد و سپس با خواب سنگینی مرا در آغوش میگیرد.
✍️ او، از اشکهایی که در چشمان آن زیباروی فروغ دیدم، عطر گل را میگیرد و اگر دست آن زیبارو را دید، باغبان را نیز ملاقات میکند. او میتوانست به عنوان رودخانهای خونین بر روی شانه شیری بایستد و اگر بیستون را جستجو میکرد، شیرینی ناز و نیاز را به من میآموخت.
✅ پس از مرگ، حیرتی وجود ندارد، اگر بخواهم احیا شوم، احبابم به خاک پرتاب کنند. گرچه خون، مشک را برایم ایجاد میکند، آهویی با بوی مشک به من سپرده میشود.
🔑 تحسینهای خویشتنداریهای فهمم، درستی و صحت افکار رنگینم را به من نشان داد
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃