دوش عقلم هوس وصل تو شیدا میکرد
دلم آتشکده و دیده چو دریا میکرد
نقش رخسار تو پیرامن چشمم میگشت
صبر و هوش من دلسوخته یغما میکرد
شعلهٔ شوق تو هر لحظه درونم میسوخت
دود سودای توام قصد سویدا میکرد
نه کسی حال من سوخته دل میپرسید
نه کسی درد من خسته مداوا میکرد
پیش سلطان خیال تو مرا غم میکشت
خدمتش تن زده از دور تماشا میکرد
دست برداشته تا وقت سحر خاطر من
از خدا دولت وصل تو تمنا میکرد
هردم از غصهٔ هجران تو میمرد عبید
باز امید وصال تواش احیا میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و دلدادگی خود به معشوق میگوید. عقلش به خاطر آرزوی وصال معشوق دیوانه شده و دلش در آتش عشق میسوزد. چهره معشوق در چشمش نقش میبندد و صبر و حوصلۀ او در این عشق دچار آسیب میشود. هر لحظه شوق معشوق او را میسوزاند و هیچکس به حال او نمیرسد و دردش را درمان نمیکند. در عالم خیال، غم و اندوهش او را میکشد و در آرزوی وصال معشوق از خدا طلب کمک میکند. شاعر هر لحظه از غم هجران معشوق میمیرد، اما امید به وصال او دلش را زنده نگه میدارد.
هوش مصنوعی: دیشب عقل من به شدت مشتاق دیدار تو بود و دل من مانند یک آتشکده میسوخت و چشمانم مثل دریا پر از اشک و احساس بود.
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو دور چشمانم را گرفته و صبر و عقل من را میبرد و قلبم را به آتش میکشد.
هوش مصنوعی: شعلهی عشق تو هر لحظه در وجودم میسوزد و بخار آرزوی تو مرا به سمت غم و اندوه میکشاند.
هوش مصنوعی: هیچکس حال من را نمیپرسید و هیچکس به درد من رسیدگی نمیکرد.
هوش مصنوعی: غم ناشی از انتظار ملاقات با محبوب، مرا در برابر سلطان خیال تو به شدت میآزرد. در این حال، من به دور از او، به خدمتش فکری میکردم و از دور نگریستم.
هوش مصنوعی: تا صبح، دل من از خدا خواسته بود که به وصالت برسم و در این دوران دست از آرزو برداشته بودم.
هوش مصنوعی: عبید هر لحظه از غم دوری تو میمرد، اما باز امید دیدار تو جان تازهای به او میبخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
[...]
دوش در حلقه زلف تو دلم جا میکرد
هردم از هر شکن آن گرهی وامیکرد
هر گره را که از آن حلقه گشادی میداد
پرتو دیگر از آن روی تماشا میکرد
چشمش از نور جمال تو جلایی مییافت
[...]
دل اگر میل سوی ساغر صهبا میکرد
بهر عکس رخ آن ساقی زیبا میکرد
آن چه روی است که چون عکس به می میانداخت
عکس خورشید در آب خضر افشا میکرد
همچو می مست و چو آن عکس همیشد بیخود
[...]
آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
لب میگون ترا کاش تماشا میکرد
عشق در کف ز دل سوخته خاکستر داشت
حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
دل پرخونم اگر آبله بیرون میداد
[...]
در چمن دوش صبا بوی تو سودا میکرد
گل به کف داشت زر و غنچه گره وامیکرد
سرو قد تو ز بیرون چو خرامان بگذشت
چمن از رخنهٔ دیوار تماشا میکرد
نتوان کام به زور از لب معشوق گرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.