گنجور

حاشیه‌ها

نوشاد رکنی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها:

اجرای نسبتاً کاملی از این تصنیف توسط مهدی امامی در آلبوم «تصنیف‌های عارف قزوینی، روایت فرید خردمند» به سرپرستی اجرای امیر شریفی انجام شده است.

 

علی علینوری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری:

مصراع دومِ بیتِ بیست‌وششم، واژهٔ «ورانم» اشتباه تایپی‌ست.
درستش: «وَزّانَم».

 

علی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۵:

بیت خنک آن قماربازی ... یک مفهوم کلیه. با موارد حقیقی و انتزاعی مختلفی میتونه همخوانی داشته باشه. من جمله کربلا. که یکی از دوستان هم اشاره کردن چه طور. ولی اینم که بیایم بگیم این بیت مخصوصا به کربلا اشاره داره هم یقینا غلطه. چون بیت مفهوم کلی رو میرسونه و هیچ اشاره ی مستقیم یا غیر مستقیمی بهش نکردهه. به نظرم اون دوستمون که گفتن به توحید اشاره داره خیلی نظر بهتری دادن. البته نه لزوما توحید الهی.

 

دانیال در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

اساتید در مصرع "کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا" راجع به آئینه آه توضیح دهید لطفا...

 

دانیال در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۳۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

دوستان راجع به "موکب کیوان شکوه پادشاه" لطفا توضیح بدهید!
با توجه به اینکه دهخدا کیوان را یکی از بزرگان دربار بهرام معرفی کرده میتوان تعبیر نگهبان خوبی ها یا پاکی ها را نیز ازین لغت داشت... با این اوصاف نقش کیوان در ترکیب ذکر شده چیست؟!

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷:

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
معنی بیت: محبوب نازنین من دل مرا به نازوعشوه ربود لیکن روی نازخود راازمن پنهان کرد محض خاطر خداقضاوت کنید وبگوئید که کدام سنگدل چنین کاربی رحمانه ای می تواند باکسی انجام دهد!
دین ودل بردند وقصد جان کنند
الغیاث ازجورخوبان الغیاث
شبِ تنهاییم در قصدِ جان بود
خیالش لطف‌های بی‌کران کرد
معنی بیت: فشارغم و غصّه ی تنهایی آنقدر زیاد بود که گویی می خواست جان مرابگیرد لیکن خیال جانبخش محبوب می آمد وبا لطفهایش روح جانم را صفایی دیگرمی بخشید.
ای درد تواَم درمان دربسترناکامی
وی یادتواَم مونس درگوشه ی تنهایی
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
"نرگس" استعاره ازچشم معشوق است
معنی بیت: چرانباید همچون لاله خونین دل باشم چشمان معشوق نسبت به من بی توجّهی می کند وهیچ میل واشتیاقی برای دیدن من ندارد.
چشمت ازنازبه حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
معنی بیت: غم دل باچه کسی گویم که طبیب ومحبوب من بااینکه می دید درد توانسوزی دارم وشدیداً ضعیف وناتوان شده ام بااینحال درصدد گرفتن جانم رامی کند وبه درمانم نمی کوشد.
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سرداری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگردردم
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد
صراحی:جام بزرگی که بدان شراب ریزند وازآن به پیمانه ها منتقل می کنند. صراحی به اشکال مختلف ساخته می شد. بعضی دارای گردنی بلندبودند وهنگام ریختن شراب صدای خاصی تولیدمی شدکه حافظ خوش ذوق آن رابه عنوان افغان وناله گرفته است.
بربط: از آلات موسیقی شبیهِ تار با کاسه‌ای بزرگ‌تر و دسته‌ای کوتاه‌تر است.
معنی بیت: همانندِشمع چنان درسوزوگدازم که جام شراب وبربط نیزازسردلسوزی به حال زار من،صراحی گریست وبربط ناله وافغان سرداد.
سوزدل بین که زپس آتش اشکم دل شمع
دوش برمن زسرمهرچو پروانه بسوخت
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که دردِ اشتیاقم قصد جان کرد
معنی بیت: ای بادصبا که پیام آورمعشوق هستی اگرنوشدارویی(پیامی یا بویی ازیار) در دست داری همین حالا کارسازخواهدبود درد اشتیاق جانم رابر لب رسانده وقصد نابودی اَم رادارد.
یارب کی آن صبابوزد کزنسیم آن
گرددشمامه ی کرمش کارسازمن
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
معنی بیت: درجمع مهربانان که صمیمانه ازمهرورزی سخن می رانند من چگونه می توانم از نامهربانی وجوروجفای معشوق خود سخن برزبان آرم؟
زمهربانی جانان طمع مبُرحافظ
که نقش جورونشان ستم نخواهدماند
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
عدو: دشمن
تیر چشم: مژگان چشم ، اشاره و غمزه چشم
معنی بیت: حتّادشمن نیزباآن همه سنگدلی وکینه که داشت برجان حافظ آن ستم راروا نداشت که تیرغمزه وعشوه ی معشوق رواداشت.
یارب این بچه ی تُرکان چه دلیرند به خون
که به تیرمژه هرلحظه شکاری گیرند.

 

کمال داودوند در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴:

7539

 

دانیال در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی
نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا
آری اینجا صرفا برای تصحیح وزن گنجانده شده یا من ارتباطش را نمیفهمم؟! دوستان اگر نظری دارید راجع به این مصرع بفرمایید...

 

حامد در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

اگر کسی میخواد این غزل رو درک کنه بهتره که اول آواز ادیب رو با این غزل در دشتی گوش کنه فوق العاده هست اون آواز زیباترین آوازی که تا به امروز شنیدم حتماااا گوش کنید.

 

سعید موسوی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۵۵:

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی نه من
ازل روزی که زمان با آن آغاز شده است ، خیام پایان زندگی خود و انسان را تجزیه شدن در خاک می بیند و بعد از مرگ دگر خیامی نیس ،معتقد به یک زندگی کنونی و تمام ، می توانیم در شعرهای دیگه خیام هم چنین واقع بینی محض رو ببینیم مانند اشعار زیر :
ای آنکه نتیجة چهار و هفتی،
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی،
می خور که هزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی.
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.
این سبزه که امروز تماشاگه ماست،
تا سبزة خاک ما تماشاگه کیست!
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست،
فردا همه از خاک تو برخواهد رست!
ولی همواره در پی جواب این پرسش هست که انسان از کجا امده و برای چه آمده و با این پایان تجزیه وار هدف از بوجود آمدن چیست ؟! راز نهفته در این زایش و وجود چیست ؟! پرسشی که در طول تاریخ همواره با انسان بوده و تا کنون جوابی برای آن پیدا نشده و به صورت رازی مانده پس راز این هستی را نه تو می دانی نه من و جواب این معمای حیات رو کسی نتونسته بدرستی حل کنه
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
این بودن ما در این ازل ، این وجود ما از عدم باعث گفتگو و زندگی من و شماست در واقع پس پرده همون حیات قبل از مرگ هست ( پس پرده (مرگ ) =حیات و بودن )
گفتگوی من و تو یا همون زندگانیمون در پس زمینه ، بودن و حیات اتفاق افتاده .
زمانی که (چون ) این پرده بیفته یا این پس زمینه بیفته درواقع وقتی که مرگمون برسه و حیات و بودن تموم بشه دیگه من و تو نیستیم ( همین یک زندگی هست و بس )
کانها که بجایند نپایند کسی،
وآنها که شدند کس نمیآید باز!

 

سپندار در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

عیب ظاهر را بجستندی (نجستندی ) که کو
چون در فایل صوتی شنیدم منبع رو نمی دانم اما از نظر معنی هم خوانی بیشتری دارد.

 

بیگانه در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵:

هاهاااااااا،بیت آخر!!!

 

امیرعباس در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۲:

این که غزل نیست مثنویه

 

بیگانه در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

چه قدر زیبا سروده سعدی عزیز... مثل همیشه... شاعر باعظمت دوست داشتنی... روحش در آرامش و سرور باد...

 

حمید موسوی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

این شعر توسط استاد علی اصغز بهاری ذر کلاس های آموزشی در آواز اصفهان به زیبایی اجرا شد به نقل از اساتید قدیم

 

Mahsa در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۴۶:

بیت اول مصرع دوم معنیش چی میشه؟

 

Ashkan Rajabpoor در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:

محمد
خلاصه این بیت یعنی مرگ و زندگی یک حرکت موازی داره،یعنی تا وقتی تو در زندگی هستی،مرگ هم مال توست.
منظور مولوی از این زندگی که اینجا گفته چیه?
زندگی که الان اکثر انسانها احساس میکنن،زمان،تکرار،مکانیکی،دید از گذشته
خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان
ز آنک در این بیع و شری این ندهی آن نبری
خیره گی همون زندگی در اینجاست.
اگر کیفیت ذهن شما بی جهت و بی زمان بشود، اونقت معنی حرف مولوی رو میفهمی و اونجا شما مرگ نداری و پایندگی داری و مرگ بیولوژیگی برای شما زیباترین چیزها میشود.تصور کن زندگی ای که هیچ ترسی وجگد نداره حتی از مرگ در ته اعماق وجودت،فکر کنم همون چیزی ک مولوی میگه
تا نگردی پاک دل چون جبرئیل. گر چه گنجی درنگنجی در جهان
به قول روفیا جان
شما مهم نیست در کجای جهان و با چه امکاناتی هستی،در نهایت ذهن کیفیت مکانیکی و تکراری پیدا میکنه و در نهایت رنج میاره و چقدر قشنگ گفت بازم روفیا از قول one republic که میگه اون چیزی ک من رو بکشه(ذهن زمانمند و مکانیکی و یا همون زندگی) من رو زنده تر میکنه .

 

فرنوش پارسه در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶:

در بیت بران خرمی روز هرگز نبود پی مرد بی‌راه بر دز نبود
دز یا دژ به اعتبار نزدیکی با راه نامیده است که علاقه ی مجاورت است.

 

سعید شریعتی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶ - در شکایت از قرض گوید:

به نظر میرسد در بیت دوم به قرینه مصرع دوم، در ابتدای مصرع اول هم باید فرض خدا باشد نه قرضِ خدا.

 

فرهاد در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

سودا مپز که ....... همان است که لسان الغیب فرمود؛ که بندد طرف وصل از پادشاهی. که با خود عشق بازد جاودانه. و این مقام صمدیت است

 

۱
۲۴۷۳
۲۴۷۴
۲۴۷۵
۲۴۷۶
۲۴۷۷
۵۱۲۶
sunny dark_mode