رضا از کرمان
تاریخ پیوستن: ۶م شهریور ۱۴۰۰
سلام بنده محمدرضا ذویاور ساکن کرمان شاعر و دوستدار شعر وادب ومخلص تمامی همراهان گنجور میباشم
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۷۱۴ |
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۳ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷:
درود برشما
بدلیل تعدد حکایات روایت شده از آب حیات یا آب حیوان وکارکترهای زیادی که در اقوام مختلف برای خلق این داستان از آنها استفاده شده نمیتوان نقل واحدی از این حکایت ارایه داد حتی در آدرسی که در حاشیه قبل دادم اگر دقت کنی خود نظامی سه روایت فارسی ،رومی وعربی را نقل کرده ،ولیکن برای روشن شدن موضوع بیت مورد سوال به داستان اسکندر وخضر اشاره میکنم
اسکندر پس از آگاهی یافتن از وجود چشمه آب حیات در جستجوی آن چشمه با تعدادی جوانان راهی سرزمین ظلمت میگردد در آنجا بقدری تاریک بود که کسی راهی به جایی نمیبرد یک پیر مرد این گروه را همراهی میکرد که به واسطه او وگوهری که در آن آب درخشان میشد به آن چشمه رسیدند وگویا آن پیر خضر بوده وتوانست از آن چشمه بنوشد و تن خود را بشوید وبه عمر جاودان برسد ولی اسکندر از آن ظلمت عبور نکرد وموفق به نوشیدن آب حیات نشد
در این بیت وبیت بعد میگه چون اسکندر از سیاهی ظلمت رخ متاب تا بتوانی چون خضر به حیات جاودان برسی ودر این راه دست به دامن پیران بشو که به جوانان امیدی نیست
که صد البته مقصود خواجو این است که در یافتن راه وطریق وصل به معبود نیاز به راهنمایی پیر ومرشد است ودر این مسیر باید سختیها ومشقات راه را تحمل کنی .
این بیت از صایب تبریزی به این موضوع اشاره دارد
هرچشمه را به راهنمایی سپردهاند
پروانه خضر چشمه حیوان آتش است
شاد باشید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۵ در پاسخ به نشر عنوان دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۵۷:
درود بر شما
برای یافتن پاسخ خود لطفا به این ادرس مراجعه فرمایید :
خمسه نظامی گنجوی_اسکندر نامه_ بخش اول شرف نامه _بخش۶۰ _رفتن اسکندر به ظلمات
با بیت مطلع
بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
قضیه بر میگرده به جستجوی آب حیات توسط اسکندر وخضر باز هم در خدمتم .
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۷ در پاسخ به روفیا دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:
روفیای گرامی درود
تقریباً با این بیت متناظره :
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۴۸ در پاسخ به علی عموشاهی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:
دوست عزیز علی آقای گرامی درود بر شما
دوستان فرهیخته در حاشیه های خود حق مطلب را در خصوص هدف ومقصود مولانا از این تمثیل بیان داشته اند که سخن راندن در این مورد تکرار مکررات است ولی نکته حایز اهمیت در این میان اینست که کتاب مثنوی را نباید با یک کتاب تاریخ اشتباه گرفت، که دچار اینگونه قضاوتها بگردیم جدا از حکایات واقعی ،کل کتاب مملو از حکایات تخیلی وتمثیلی در جهت تبیین مسایل عرفانی است اگر کشتن زرگر موضوع مورد مناقشه دوستان در بالاست چرا نباید بر صحبت کردن روباه ، خرگوش ، خر سقا یا گازر,و شیر و.... شک کنیم و وبر نویسنده خرده نگیریم ؟ چرا در جایی که مرغ اسیر در دست صیاد به نصیحت واندرز سخن میگوید بر او ایراد نمیگیریم ؟آیا واقعا دو برادر امرد وکوسه شبی را در خانقاه خفته اند؟ آیا در بازار عطاران دباغ غش کرده؟ در کجای طبیعت ویا فیلمهای راز بقا دیده اید که شیر با گرگ وروباه به اتفاق به شکار بروند ؟ آیا واقعا طوطی با بازرگان حرف زده ؟ آیا معاویه با شیطان سخن گفته ؟ بجز مثنوی در کدام تاریخ آمده که در جنگ خندق عمر ابن عبدود به صورت مولا علی آب دهان انداخته ؟ در تاریخ شهر ری تا بحال نام واثری از مسجد مهمان کش شنیده اید وبقایای این مسجد الان کجاست؟ قلعه هوش ربا کجاست؟ دوستی استر وشتر وموش وچغر را تا حالا کسی کجا دیده ؟ آیا اینکه شغالی در خم رنگرزی برود وادعای طاووسی کند در مخیله کسی میگنجد ؟ تا حال از که شنیدید سگی در تابستان برای خود خانه بسازد ؟ یعنی واقعا در تاریکی فیلی بوده که آدمیان او را لمس میکردند؟ آیا در هندوستان درختی است که هرکه از میوه آن بخورد هرگز پیر نمیشود ؟ الان نام این درخت چیست وکجاست ؟ آیا موش توان کشیدن مهار شتر را دارد ؟ یا اینکه پشه ای از باد به سلیمان شکایت میبرد؟ در کجای تاریخ مسابقه نقاشی چینیان ورومیان ثبت شده ؟ آیا موری نوشتن قلم را ستوده ؟ جنگ خرس واژدها ورهایی خرس از دست اژدها آیا صرفا افسانه نیست ؟ اینکه مگسی بر پر کاهی روان بر ادرار خری ادعای ملاحی کند باور کردنی است ؟ آیا در تاریخ بشریت بجز در مثنوی کسی را میتوانی بیابی که هوس آموختن زبان حیوانات را بنماید ؟ که دیده که گاوی شبها غصه بخورد ؟ وافعاً دزدی عمامه فقیهی را دزدیده اصلاً جرات این کار را داشته ؟ در تاریخ بغداد کسی شنیده که مارگیری اژدهایی به نمایش گذاشته باشد ؟ داستان خرگوش وشاه فیلان باور پذیر است ؟ در کجا سراغ دارید باز در میان جغدان اسیر شده باشد ؟ خاراندن پشت شیر حرف یاوه ای نیست؟ وصدها مثال مشابه دیگر
مولانا به جهت شهرت وتفنن این حکایات را نیاورده وهرگز قتل بیگناهی را هم توجیه نکرده صرفا هدفش تعلیم مفاهیم عرفانی برای سالکان طریق حق بوده وبس خود وی در مناقب العارفین ج1ص207 در پاسخ به اینکه چرا در دیار روم به شعر وسخن روی آورده چنین میگوید"چون مشاهده کردیم که به هیچ نوعی به طرف حق مایل نبودند واز اسرار الهی محروم میماندند به طریق لطافت سماع وشعر موزون که طبایع مردم راموافق افتاده است،این معانی را در خورد ایشان دادیم"
اگر از عام بترسی که سخن فاش کنی
سخن خاص نهان در سخن عام بگو
پس سعی کنیم از ذهنی که با توسل به بهانه گیری مانع درک حقیقت میگردد رها شویم تا به عمق کلام این بزرگان برسیم . وبقول مولانا : "سخن بند مگو و صفت قند بگو"
علی آقای گل روی سخنم صرفاً با شما نیست عزیزم از من دلگیر نشوی با تمامی کسانی است که همه چیز را مطلق ودر نهایت کمال آرزو دارند و مینگرند وفریب ذهنی را میخورند که با دغا ما را در تاریکیش به عصا میفریبد .
تاریک شده است چشم بی تو
مارا به عصا چه میفریبی
شاد باشی عزیزم
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۵۴ در پاسخ به سیاوش عیوضپور دربارهٔ وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:
درود بر شما
غزل بسیار زیبا وپرمعناییست ولی حیف در مصرع اول قافیه به درستی رعایت نشده است .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۳۷ در پاسخ به بهزاد علوی (باب) دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۱:
جناب علوی درود بر شما
حقیقتاً بنده به اینکه خراسان هم جز مقامات موسیقی باشد شک نمودم وبه منبعی که حضرتعالی اشاره فرمودید از دو انتشارات مراجعه نمودم ولی چنین سندی ندیدم وجدا از این خودم هم هرگز در گوشه ها ومقامات موسیقی ایرانی خراسان را نشنیده ام این هم آدرس دو فرهنگی که خدمتت عرض کردم :
فرهنگ معین انتشارات نامن عزیزالله علیزاده چاپ 88 صفحه 2922
فرهنگ معین انتشارات امیر کبیر محمد معین چاپ71 صفحه2006
لطفا جهت رفع شبهه راهنمایی بفرمایید
شاد باشی عزیزم
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۵:
درود
در ابیات 9 و11و 12 قافیه رعایت نشده است . اصلاح بفرمایید.
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۲:
درود
قافیه در این بیت رعایت نشده است .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۷:۲۸ در پاسخ به سعید احتشامی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴۰:
سعید جان عزیزم درود
در این صورت که شما فرمودید قافیه شعر دربیت مورد نظر اشتباه میشه توجه داشته باش این غزل مردف است .البته منظور همان سه تار است که فرمودی .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۲۸ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:
درود بر شما
ضمن تشکر از حاشیه حضرتعالی برای روشن شدن موضوع وتفاوت این دوحیوان پیشنهاد میکنم به کتاب فرهنگ ریشه شناختی در زبان فارسی (5جلدی) اثر دکتر محمد حسن دوست مراجعه بفرمایید
شاد باشید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۵:
درود
بعضی از حاشیه های این حکایت اصلا ربط موضوعی ندارند من که نفهمیدم یعنی چی ؟ منظور جناب گمنام از بادمجون ومیوه یعنی چه؟
ممنونم شاد باشید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۴۶ دربارهٔ ابوعلی عثمانی » برگردان رسالهٔ قشیریه » باب ۴ تا ۵۲ » باب سی و ششم - در خُلْق:
درود
احنمالا مقصود شاه شجاع کرمانی است .
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۱۴ در پاسخ به پرواز دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:
پرواز گرامی درود بر شما
من به نوعی با گفته شما هم عقیده ام که قضاوت کردن اشعار حافظ وانتساب وعلت سرودن هریک از این غزلیات با توجه به گذشت حدود زمان هشتصد سال بصورت دقیق شاید بسیار مشکل باشد ونمیتوان به قطع یقین انگیزه شاعر را در سرودن شعر به علتی خاص محدود کرد مگر اینکه شاهدی محکم بر این مدعا داشته باشیم اینکه شما بر آقا رضا خرده گرفته اید شاید به این دلیل باشد ولیکن نکته ای که در این میان حایز اهمیت است این است که در دهه های اخیر به علت تبلیغات سویی که نسبت به رفتار شاهان و حکومت های پادشاهی در اذهان عموم تلقین شده متاسفانه دیدگاه عموم را نسبت به خیر اندیشی ومنش عرفانی بسیاری از این حاکمان تعمداً به بیراهه کشانده اند.که یکی از این موارد شاه شجاع کرمانی از سر شناس ترین شاهان سلسله آل مظفر است .شاه شجاع در دوران پر هرج ومرج فترت وسقوط ایلخانان مغول و ظهور تیموریان میزیسته وطبق اسناد تاریخی علاوه بر اینکه خود شاعر بوده وبه دوزبان فارسی وعربی اشعاری دارد دوران حکومت ودربار وی مامنی امن برای ادیبان وشعرا بوده وبه دلیل همزمانی حیات حافظ با دوره پادشاهی وی وبه استناد بعضی از غزلیات حافظ رد پایی از این شاه را در اشعار حافظ بوضوح میتوان دید علاوه بر این که غزلیاتی از حافظ وجود دارد که استقبال از غزلیات شاه شجاع میباشند شاید بتوان گفت بهترین منبعی که دراین مورد میتواند به یاری پژوهشگران در این خصوص بیاید کتاب مواهب الهی در تاریخ ال مظفر تالیف معین الدین ابن جلال الدین محمد معلم یزدی است که خود از صاحب منصبان ال مظفریان ومعاصر شاه شجاع وحافظ بوده، گرچه این کتاب بیشتر به وقایع سیاسی آن دوره پرداخته ولیکن از لابلای نوشتارها و صفحات کتاب میشود به نوع رفتار ومنش این شاه پی برد همانگونه که عطار نیشابوری بخش 35 تذکره الا ولیاء را به شرح حال ایشان اختصاص داده و از وی با صفت شاه باز صورت وسیرت یاد کرده است همچنین در بخش 38 کشف المحجوب هجویری از او بنام شاه شیوخ نام برده شده است .حال بنده کاری به تفاسیر جناب آقا رضا بر غزلیات حافظ ندارم گرچه این قبول زحمت ایشان قابل تقدیر وقدر شناسی است و چه بسا ممکن است خالی از اشتباه هم نباشد ولیکن در فهم مقصود حافظ بسیار راهگشاست ،ولی بحث بنده این است که بسیاری از شاهان این مرز وبوم از صفات والای انسانی برخوردار بوده اند وباعث ارتقای فرهنگ این مرز وبوم و اتحاد ما ایرانیان گردیده اند ونباید تمامی ایشان را با یک چوب راند .
شاد باشید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، شنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۱۲ در پاسخ به مریم بانو دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده:
درود بر شما
مقصود دو حرف کاف ونون است به معنی باش واشاره به قدرت کن فیکون الهی در آفرینش و خلقت دارد
شاد باشی
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، جمعه ۱۵ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۴۰ در پاسخ به جمیله فلاحی دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
جمیله خانم گرامی درود بر شما
بنده مفسر حرفهای که شما فرمودید وانتظار دارید، نیستم ولی در پاسخ به شما باید معروض دارم مولانا در اینجا به موضوع نیاز به داشتن قناعت به عنوان یک اصل، برای هر سالک طریق حق اشاره دارد واز یک باور عامیانه به عنوان مثال بهره برده بر اساس باور قدما هر وقت قطرهای از باران ماه نیسان در دل صدف قرار گیرد به مروارید تبدیل میگردد( ماه نیسان ماه هفتم سریانی معادل فروردین واردیبهشت که حتی آب باران در این ایام را برای شفا جمعآوری و مینوشیدند) که این مطب تولید مروارید را بنده قبلا در حاشیهای بر غزل شماره ۳۹۹۱ صایب تبریزی با مطلع "به صبر مشکل عالم تمام بگشاید///که این کلید به هر قفل راست می آید " با شواهدی از شعر بزرگان مفصل توضیح دادهام که خواهشمندم حتما برای باز شدن مطلب مطالعه بفرمایید خلاصه صدف تا زمانی که در دل دریا با وجود قطرات فراوان آب به آن یک قطره باران قناعت نکرد در درونش مروارید وگوهر پدیدار نگشت آدم آزمند وحریص هرگز از مال اندوزی دنیا سیر نمیشود وبا تمام ثروتی که دارد باز به دنبال جمعآوری مال ومنال است بقول سعدی:
گفت: «چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند یا خاکِ گور»
یعنی آدم حریص تا زمان مرگ باز در حال مال اندوزی است در بیت بعد مولانا میفرماید که آنگاه که عشق در وجود آدمی شعله بگیرد دیگر جایی برای حرص وطمع وجود نخواهد داشت .به دو بیت قبل توجه بفرمایید مولانا شرط دل سپردن سالک به حضرت حق را ،در بریدن دل از تمامی مال ومکنت دنیوی دانسته است .
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۰۱ در پاسخ به شیدا آدمیت دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:
درود بر شما
ممنون از اطلاعاتی که به اشتراک گذاشتید
شاد باشی عزیز
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۲۰ در پاسخ به شیدا آدمیت دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:
شیدای گرامی درود بر شما
فرمایش حضرتعالی در خصوص اضافه شدن سیم واخوان یا سیم زنگ در تار وسه تار کاملا درست است ولیکن باید موضوعی را به اطلاع برسانم .
در شهر من کرمان در یکی از زوایای میدانی به نام مشتاقیه مدفن صوفی ودرویشی بنام مشتاق علیشاه است که خود مرکزی برای زیارت و کسب آرامش وفیض برای اهالی عرفان گردیده این صوفی در اواخر دوره زندیه در کرمان به جرم نواختن سه تار وهمزمان خواندن اذکار قرآنی با نوای ساز توسط امام جمعه کرمان بنام ملا عبدالله با اتهام تکفیر به همراه درویش جعفر سنگسار گشتهاند که همشهری فرهیخته بنده جناب دکتر گلابزاده در کتابی بانام "پژوهشی در قتل مشتاق" به تبیین این موضوع پرداختهاند
سیم چهارم سه تار توسط مشتاق علیشاه به این ساز افزوده شده و من به عنوان نوازنده سه تار وهمچنین در دفاع از همشهری کرمانی شهیدم مشتاق(البته ایشان متولد اصفهان یا تربت حیدریه در خراسان است) واجب دیدم که تصریح نمایم درویش خان که شما فرمودید کسی نیست جز مشتاق علیشاه شهید که به شهادت تاریخ یکی از برجستگان در نواختن این ساز بوده روحش شاد.
شاد وخرم باشی عزیز
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۹:۳۰ در پاسخ به عباس جنت دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰:
درود بر شما
عباس آقای گرامی
من داستان تقاضای خریدن یوسف در قبال کلاف نخ در بازار توسط پیرزنی ونقل قرآنی بریدن دست زنان در هنگام خوردن ترنج را شنیدهام ولی بنده از داستان شکستن سبو در حضور یوسف چیزی نمیدانستم وآنطور که شما فرمودید از روایتهای بسیار مشهور در ادبیات عرفانی ماست برای شما عزیز دلم، امکان داره ،شواهد دیگر یا رفرنس و مرجعی را معرفی بفرمایید تا مطلب بر حقیر روشنتر گردد چون برداشتم از معنی این بیت جور متفاوتی بود تا کنون ، والان با نوشتار شما معنی بیت فرق خواهد کرد .
ممنون میشم پاسخ را محبت بفرمایید .
رضا از کرمان در ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۶ - داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمیشمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بینوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و میگفت کی من جزین خدمت نمیدانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن کی هر چه فرمایی منقادم اگر در آتش رفتن است چون خلیل علیهالسلام و اگر در دهان نهنگ دریا فتادنست چون یونس علیهالسلام و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس علیهالسلام و اگر از گریه نابینا شدن است چون شعیب علیهالسلام و وفا و جانبازی انبیا را علیهمالسلام شمار نیست و جواب گفتن معشوق او را:
درود بر شما
در دو بیت قبل توجه بفرمایید که مولانا چه میفرماید : ارجعی بشنود نور آفتاب //سوی اصل خویش باز آمد با شتاب
بیت آخر که مورد پرسش دوست عزیز آقا کوروش است در ادامه وتوضیح این بیت آمده نور دیده یعنی کسی که نور رادیده است وکنایه از انسان کامل واولیای الهی است یا بقول ادبیات عرفانی مردمک چشم حق یا یک چنین چیزی حالا معنی بیت :
وقتی که یک انسان کامل ،که نور حق را دیده است وبمثابه نور جهان است پاسخ ارجعی الی ربک را پاسخ گفته وبه مبدا خود باز میگردد جهانی از فراق او در تاریکی وظلمت گرفتار خواهد گردید واهل دنیا در حسرت فراق او میمانند .
شاد باشید
رضا از کرمان در ۲ ماه قبل، جمعه ۲۲ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۶ در پاسخ به فر ناز دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۱: