گنجور

حاشیه‌گذاری‌های همایون

همایون


همایون در ‫۴ ماه قبل، دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۶:

گفتگوی عاشقانه با شمس که در غزل مشابه دیگر هم آمده است:

در سفر هوای تو بی‌خبرم به جان تو

نیک مبارک آمده‌ست این سفرم به جان تو

 مربوط به دوره ای پس از شمس است که عشق جلال دین به شمس پدید می آید و پس از آن دوره نوینی در زندگی او آغاز میگردد این رویداد کوچکی نیست و مشابه آن بسیار کمیاب و شاید نایاب باشد 

این عشق هر روز در او کار میکند و او را تغییر می دهد و حکایت از اثری بی مانند است که شمس در زندگی او برجای گذاشته است که همواره زنده و جاندار و کارآمدتر می نماید

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۳:

از غزل های تقلیدی و بی ارزش و سست است که به دوران پیش از بیداری و آشنایی با شمس بر میگردد که خوشایند عرفان دولتی سلجوقی بوده است برای خودنمایی در برابر دین خلفایی و آخوندهای مذهبی 

 

همایون در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۵:

غزلیات شمس مانند معجزه دم عیسی  که مرده را زنده میکند میخواهد شمس را زنده جاوید کند و موفق میشود

شمس را از او گرفته اند و کشته اند ولی شمس هرگز برای جلال دین نمیتواند نباشد

او اراده میکند که شمس را دوباره زنده کند و کنار خود بیاورد، از همه چیز از همه حال و از همه واژه ها و لحظه ها برای این کار سود میبرد و عرفان تازه ای خلق میشود که نام شمس بر صدر آن میدرخشد و سماع تازه ای پدید می آورد که نام شمس را باز میگوید و حال و وصال شمس را برپای میدارد

 

همایون در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۴:

شیرینی در درون ماست و از درون هستی می آید و از هستی ما می آید پس می و همنشین و دوست هرچه بیشتر به این شیرینی می افزاید و آهنگ و بانگ آن زیباتر و شنیدنی تر میشود 

این فرهنگ جلالی است که باید هرچه بیشتر گسترش یابد

 

همایون در ‫۵ ماه قبل، چهارشنبه ۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۲:

غزل بسیار زیبا با روانی 

مستی باده معانی و نیروی جوانی

  لذت شب نشینی  پر از زیبایی، روشنایی 

  شمس مجلس شاه  و همنشین،  ماه و

 ناهید مطرب آسمانی   

حیرت جهانی در پی این همه بی نشانی 

دریغ از یک نکته در شعر از  معانی

سرشار از لذتی و عشرتی اما نهانی 

  شنیدن گر بیارد ارمغانی 

سماع  و شادمانی

 

 

همایون در ‫۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۲:

جلال دّین چون فردوسی شاعر بزرگی انسان بود

و آدمی را شایسته تاج و تخت می دید این نگاه همواره در ستیز با دین فروشان است که انسان را بنده و غلام می خواهند

فردوسی این بزرگی را در گروه و جمع و تجربه سرزمینی می جوید و جلال دّین  توجهی به این امور نمیکند چون در دوره او این مذهب است که حکومت میکند و انسان در ستیز با دین حکومتی روزگار میگذراند 

 

همایون در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵۲:

پدیده شمس و جلال موضوع بسیار مهم برای تفکر است، این رویدادی غریب و یگانه در هستی انسان است که جلال دّین به هزار زبان کوشش در وصف آن میکند و در ثبت آن در تاریخ انسان تا آیندگان به آن بیندیشند و آنرا مورد واکاوی و ژرف نگری قرار دهند هرچند انسان در مسیری کژراهه پیش می‌رود و ارزش انسان را پایین و پایین تر می برد و آن تبر راست همواره در کمانی کژ قرار می‌گیرد 

آن باده که شادی آن باعث شادی هستی است  مستی آن نمی گذارد که به خود باده پی برد 

باده و مستی و ساقی و جام و باده نوش در هم چنان می آمیزد که تنها از نادانی باید کمک گرفت که دانایی را کاری ساخته نیست 

 

همایون در ‫۶ ماه قبل، شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰۳:

دو نکته کلیدی در این غزل، که فیلسوفان غربی صد ها سال پس از آن پی بردند

شرط تفکر یکی اندیشیدن به مهم ترین چیز و موضوع است و شرط  دیگر اینست که هنگامی که به آن می اندیشی آن چیز از تو دور میشود یعنی آن چیز نمیتواند ثابت و بدون تغییر بماند در غیر اینصورت موضوع تفکر نیست

البته این نگاه فلسفی پدیدارشناسانه به هستی است که خود با نگاه راز ورزانه که هستی انسان موضوع آن است تفاوت بسیار دارد

این پدیده که انسانی به انسان دیگر تا این اندازه نزدیک شده باشد و اینگونه یکی شده باشد هرگز نه پیش و نه پس از جلال دّین و شمس دّین روی نداده است و این ویژگی در عرفان شمس و جلال یگانه است

 

همایون در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۲:

غزل مثنوی بسیار ژرف از راز های هست و نیست از مستی ای فوق مستی و از آهنگ‌ می 

غزل مثنوی آمیزه ای از مستی شگرف و هشیاری ای دیوانه کننده است

سراینده چنین شعری نیازمند هوش و دقتی است ماورای آنچه در فیزیک و‌ریاضی بکار برده میشود و نیازمند پژوهش در سطوح بالای دانشگاهی البته افسوس که چنین رشته ای در دانشگاه ها نیست

 

 

همایون در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۳:

بویی و ‌‌نسیمی که قابل شناسایی با حس های پنج گانه نیست مدام وزیده میشود که  ورای عالم جز و کل است و هر جزو را کل میکند و هر کل را جز

عالم هستی با عالم فیزیک و‌ریاضی متفاوت است و جلالدّین عزیز  با آن آشنا شده بود بر ماست که این غنیمت گران بها را پاس بداریم ‌ و مشام خود را با این بو آشنا سایم

 

همایون در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۳:

غزلی از جلا دّین قران خوان و صوفی مسلک دربار سلجوقی پیش از آنکه منجی او به سراغش بیاید، کاملن متفاوت از آنچه ما می شناسیم

 

همایون در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵:

از جمله غزل های خوشایند جلال دّین است که به دستکاری و دوباره نویسی آن پرداخته است نوشته نخستین را در غزل شماره ۷۱۴ گنجور می‌توان یافت، آنجا با نام شمس پایان می یابد و اینجا رازش را و نامش را از راه جان میگوید نه زبان

چون سخن آن پری در میان است و همه آن پری هستیم و شمس هم همان پری است

آن پری که هست و نیست نمی شناسد و چون هستی می یابد شمس میشود و شمس نیست میشود تا پری شود

این راز کار دانش تجربی و اندازه گرفتن نیست کار کشف و اختراع نیست بلکه شناختی درونی است که در این غزل ویژه در قالبی ممتاز و ویژه به آن پرداخته میشود 

 

 

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:

من و ما و تو و ‌او و اسامی دیگر و حتی گاو و گوسفند و پشه و ماهی و پروانه و حتی کاج و شمعدانی و یا هر موجود دیگری نمیتواند وجود را معرفی کند هرچند ما همه عمر با همین ها سر وکار داریم ولی با وجود کاری نداریم و با همین ها سفر می‌کنیم و شادی می‌کنیم و خوب و بد را شناسایی و پیروزی و شکست را تجربه می‌کنیم و خاطرات میسازیم و یاد می‌کنیم اما هرگز بخودمان از راه آنها پی نمی بریم و بخود نمی رسیم بلکه دورتر میشویم 

برخی میخواهند کار را آسان کنند و خدا و یزدان را پرستش و ستایش می‌کنند که بیرون از ماست و خارج از همه موجودات است تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت و چاره کار را به آسانی میخواهند بدست آورند این سفر بی ما سفری دراز بوده است سفری به وجود و بی زمانی، حسی غریب که در اعماق وجود ما پس از تجربیات بیشمار شکل می‌گیرد 

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۴:

ویژگی این غزل در آنست که جلال دّین دیگر نماینده شمس نیست بلکه خود به شمس دیگری تبدیل شده است و شمس را در خود می بیند و او را در خود وصف میکند و از بردن نام او پرهیز میکند 

عشق شمس به اوج کارایی خود رسیده است و رجز خوانی عارفانه را به حق به نهایت رسانده است تا جاییکه به رستم دستان نیز جسارت بخرج میدهد 

رستم دستان و هزاران چو او 

بنده و بازیچه دستان ماست 

که نوعی شطح و مستی بی حد است

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲:

تا نداند زر که او از کان کیست

این یک جفت غزل است و جفتش غزل ۴۲۸ است

ندانستن عشق می آورد و دانستن فخر و کبر با خود دارد مگر آنکه شخص دارای فرهنگ باشد افراد مذهبی که باور دینی دارند همه نادانی خود را در زیر یک دانایی بی ارزش پنهان می‌کنند و آن دانایی این است که می گویند میدانم که خدایی آن بالا هست بنابراین با این گفته همه نادانی خود را به دانایی تبدیل می کنند

جلال دّین پس از آشنایی با شمس از این دام نجات می یابد و عشق را در نادانی پیدا میکند

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸:

این جفت غزل که ۴۳۲ جفت دیگر است بن مایه غزل های عارفانه پس از شمس است که تفاوت آن با غزل های پیش از شمس در همین ندانم و ندانستن است

غزل های گذشته و پیش از آشنایی با شمس محتوای دانستن زیاد و سواد بالا دارد که در فضای مذهب و دین پدید می آید 

در ندانستن است که دوست ارزش بالایی می یابد در دانستن فخر و خودبینی جلوه میکند 

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:

غزل در وصف کسی است که وصف ناپذیر است و هرگز مانند او پیدا نمی شود با او بودن یعنی در کشتی نوح نشستن و نجات یافتن و در کنار او بودن یعنی در بهشت بسر بردن 

شمس انسانی متفاوت از دیگران است دیگرانی که در مذهب و باورهای دینی میخواهند به بهشت بروند و با رسیدن یک کشتی نجات از سوی پیامبری به رستگاری برسند که جلال دّین خود پیش از این از قماش آنان بود و تنها شمس میتوانست او را نجات بدهد و از آن تاریکی بیرون بیاورد

چه شانس بزرگی نصیب او شد که راه او را برای گل شدن و بهشتی شدن گشود

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:

غزل سراپا در وصف شمس تبریز است 

شیوه وصف کردن میرساند که شاعر در وجود خود تربیت عارفانه بسیار نادرستی از گذشته داشته است و عرفان مذهبی تمامی ذهن و عقل و هوش او را فاسد و گمراه کرده بوده است، و شمس توانسته است او را از آن گمراهی کشنده نجات دهد

 

همایون در ‫۸ ماه قبل، پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

این غزل کلیدی است برای پی بردن بیشتر به روند شکل گیری روحیه عرفانی و شاعری جلال دّین، محتوی غزل رجز خوانی عارفانه است بی آنکه شاعر در حقیقت عارف حق باشد بلکه عارف دینی است و تنها در دین  و ایمان مذهبی خود به مدارج بالا رسیده است 

با آشنایی با شمس تبریز او به موقعیت خود پی میبرد و راه تازه ای بر او گشوده می‌شود 

 

همایون در ‫۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۷:

عشق از آن معنی هاست که همه فکر می‌کنند آنرا میدانند مثل زمان 

در حالیکه هیچ از آن نمیدانیم چون اصلن فهمیدنی نیست و آنچه فهمیدنی نیست هرگز در ذهن ما جای نمیگیرد

جلال دّین میگوید من خودم هم عشق را شوخی میگرفتم و همیشه آنچه از عشق میدانم مجازی است و نمیتوان آموزش داد چون عشق همواره بزرگ و بزرگ تر می‌شود 

و حد و اندازه ندارد هرچه نصیب ما می‌شود پرده ای است که بدرد دریدن میخورد و پرده ای دیگر جای آنرا می‌گیرد 

بسیار زیبا، با عشق همه چیز دگرگون می‌شود و اصلن در خانه ای که برای چیزی ساخته شده نمی گنجد 

باور این حقیقت خود قدم اول در عشق است  و یافتن آن دوست که با او این راه را بروی قدم دوم

 

۱
۲
۳
۴
۳۲
sunny dark_mode